جستجوی پیشرفته
بازدید
16780
آخرین بروزرسانی: 1395/09/17
خلاصه پرسش
«ذو الکلاع» و فرزندش «شرحبیل» دو فرد برجسته از اطرافیان معاویه بودند. مختصری از زندگی و موقعیت اجتماعی آنان را بیان کنید؟
پرسش
ذو الکلاع از فرماندهان سپاه معاویه و شرحبیل بن ذی الکلاع که بودند و ویژگی‌های بارز آن دو چه بود؟ چرا ذوالکلاع که معاویه را برتر از علی(ع) نمی‌دانست؛ در سپاه شام باقی ماند و چرا عمرو بن عاص و معاویه از کشته شدن او خوشحال شدند؟
پاسخ اجمالی
«سُمَیفَع بن ناکور» معروف به «ذوالکلاع حمیری» از رؤسای قبائل یمنی بود که در اواخر عمر پیامبر اسلام(ص) مسلمان ‌شد.‏ او در زمان خلیفه دوم به مدینه رفت و در فتوحات اسلامی از جمله فتح شام شرکت ‌کرد و در شهر حمص ساکن ‌شد.
وی در زمان حکومت امام علی(ع)، از بزرگان و افراد بانفوذ شام محسوب می‌شد و گاه مخالفت‌های جدّی با معاویه داشت. معاویه نیز بعضا خواسته‌های او را اجابت می‌کرد.
ذوالکلاع در جنگ صفین معتقد بود که معاویه از على(ع) بهتر نیست، اما تنها براى خونخواهى عثمان پیکار می‌کرد، و سرانجام در همین جنگ کشته شد.
«شرحبیل‏» سرشناس‌ترین فرزند «ذوالکلاع» بود و مانند پدرش از افراد برجسته شام و نیز از فرماندهان حکومت اموی به شمار می‌آمد. او نیز در جنگ با ابراهیم بن مالک اشتر در سال 67 هجری کشته شد.
 
پاسخ تفصیلی
«ذو الکلاع» از قبیله «حمیر»، نام کاملش «سُمَیْفَع بن ناکور بن عمرو بن یَعْفُر بن ذی‏ الکلاع»،[1] یا «أیفع بن ناکور بن ...» بود.[2] وی بزرگ قوم خود بود و دیگران از او پیروی می‌کردند.[3]
پیامبر اسلام(ص) در اواخر عمر خود نامه‌ای را به وسیله جریر بن عبدالله بَجَلی به سمت ذو الکلاع ‌فرستاد. او با این دعوت اسلام آورد[4] و برای دیدن پیامبر(ص) عازم مدینه شد که در میان راه از رحلت حضرتشان آگاه شد و به وطنش بازگشت.[5]
او در دوره خلافت عمر به مدینه رفت و در فتوحات اسلامی از جمله فتح شام شرکت داشت و سپس در شهر حمص ساکن گشت.[6]
ذو الکلاع و معاویه
ذو الکلاع؛ پس از سکونت در شام از بزرگان آن دیار به شمار آمد و هواداران بسیاری نیز داشت. او هرگز به طور کامل، سرسپرده معاویه نشد، بلکه گاه مخالفت‌های جدی با وی داشت و معاویه ناچار می‌شد تا از خواسته‌های او پیروی کند.[7]
در جریان نبرد صفین، سخنی از او نقل شده است که می‌تواند؛ ما را در شناخت او، راهنمایی کند:
ابوشجاع حمیرى که از افراد بابصیرت سپاه امام على(ع) بود، افراد قبیله خود – از جمله ذوالکلاع – را مخاطب قرار داده و گفت: اى گروه حمیریان! دست‌هایتان بشکند! آیا معاویه را از على بهتر می‌دانید؟ ... تو، اى ذى الکلاع! به خدا سوگند! نمی‌بینم سوداى دین در دل داشته باشى!
ذوالکلاع در پاسخ گفت: اى ابا شجاع! سخنت را رها کن و بدان که به خدا سوگند من نیک می‌دانم که معاویه از على بهتر نیست، ولى انگیزه‌ام برای پیکار، خونخواهى عثمان است![8]
به جهت موقعیت اجتماعی ذوالکلاع در شام، معاویه فرماندهى جناح راست سپاه خود را در نبرد صفین به او سپرد.[9]
خطبه ذو الکلاع در صفین
می‌دانیم که بسیاری از جنگاوران معاویه می‌پنداشتند که نبردشان در حمایت از دین اسلام است و یا این‌گونه وانمود می‌کردند. با این وجود برخی از آنها به برتری امام علی(ع) نیز اعتقاد داشتند ولی گمان می‌کردند که تنها راه خونخواهی عثمان، نبرد با حضرتشان است!
وانمود کردن خود به عنوان افرادی دیندار و نیز اشتباه راهبردی آنها در نبرد با امام علی(ع) و توجیه نادرست این نبرد را می‌توان از بررسی گفتار و رفتار بسیاری از سپاهیان معاویه یافت که خطبه معروف ذو الکلاع در نبرد صفین، یکی از این مستندات است. او در این خطبه که به درخواست معاویه و برای تشویق مردم شام به نبرد ایراد شده بود، چنین می‌گوید:
«در شبانه روز، خدا را سپاس می‌گویم. سپاسی بسیار، فزاینده، زیبا، روشن، درخشنده! سپاسش می‌گویم و از او یاری می‌طلبم و به او ایمان می‌آورم و توکل می‌کنم و پشتیبانی خدا برایم کافی است! سپس گواهی می‌دهم که خدایی جز پروردگار نبوده و شریکی ندارد و گواهی می‌دهم که محمد، پیامبر و بنده او است که خدا او را با نزول قرآن به پیامبری برگزید، هنگامی که گناهان آشکار شده و پیروی از خدا فراموش شده بود و زمین از ستم و گمراهی آکنده شده و تمام دنیا را آتش و فتنه فرا گرفته بود ... قضاى الهى این بود که میان ما و هم‌کیشانمان در صفّین برخوردى رخ دهد. ما می‌دانیم که در میان ایشان گروهى هستند که با پیامبر(ص) همراه بوده و سابقه نیکی در اسلام دارند، ولى با این وجود، ظاهر و باطن ماجرا را با دقت بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که نمی‌توان از خونخواهی عثمان صرف نظر کرد!( و در ادامه از عثمان بسیار تمجید کرد). اگر او مرتکب خطایى شده، کسى که از او بهتر بوده نیز مرتکب خطا شده است. خدا خطاب به پیامبرش فرمود: "لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ ما  تَأَخَّرَ"؛[10] یعنی تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو در گذرد. موسى(ع) فردی را کشت و سپس از خدا آمرزش طلبید و آمرزیده شد، فرد بی‌گناهی را نمی‌توان یافت! ما ارتباط صمیمی پسر ابی‌طالب با پیامبر خدا را می‌دانیم، ولى (این موضوع را نیز نباید فراموش کنیم که) علی حتی اگر در کشتن عثمان نقشی تشویق‌کننده نداشت، اما از کمک به او دریغ ورزید، با آن‌که عثمان برادر دینى، عموزاده، باجناق، و پسر عمه‌اش بود. اکنون لشگری که پیش رویتان است از عراق خود به سمت شام شما یورش آوردند و بیشترشان [در ماجراى عثمان] یا خود قاتلند و یا از یاورى به او، خوددارى کرده‌اند! پس از خدا یاری جسته و صبر را پیشه سازید و ...».[11]
ذو الکلاع و حضور عمار در سپاه امام علی(ع)
یکی از مشکلات سپاه معاویه، وجود عمار در سپاه امام علی(ع) بود؛ زیرا روایت معروفی در مورد عمار وجود داشت که حقانیت او و همراهانش را ثابت می‌کرد. این روایت پیامبر(ص) به گوش شامیان نیز رسیده بود و ذوالکلاع نیز با دانستن این حقیقت در تصمیم‌گیری خود دچار تردید بود:
«...ابونوح (از سپاه عراق) و ذو الکلاع [که هر دو حمیرى بودند] به درخواست ذوالکلاع با یکدیگر ملاقات کردند. ذو الکلاع به او گفت: ترا خواستم تا روایتی از پیامبر(ص) را برایت نقل کنم که عمرو عاص در زمان عمر براى ما روایت کرده بود:
"مردم شام و عراق به نبرد با یکدیگر خواهند پرداخت و در یکى از آن دو گروه که بر حقّ است، امام راستین قرار دارد، و عمّار او را همراهی می‌کند".
ابونوح: به خدا که عمار در میان ما است!
ذوالکلاع: راست می‌گویى؟! او در حال پیکار با ما است؟!
ابونوح: به پروردگار کعبه سوگند آری! او از من هم باانگیزه‌تر است! ...
در نهایت ابونوح با امان ذوالکلاع میان شامیان رفت تا مقدمات صلح و آشتی را فراهم کند.
عمرو عاص به ابونوح گفت: اى ابا نوح! مراقب خدا بوده و راست‌گو باش و مطلب دروغی را نقل نکن! آیا عمّار با شما است؟! ... (پرسشم برای این است که) از پیامبر(ص) شنیدم که ‌فرمود: "عمّار را گروهی ستم‌پیشه می‌کشند، و عمّار هرگز از حق جدا نمی‌شود و ...".
 ابونوح گفت: لا اله الّا الله، و الله اکبر، به خدا که او با ما است و در نبرد با شما بسیار باانگیزه!
 عمرو گفت: تو را به خدا، آیا او در پیکار با ما کوشا است؟
گفت: به خدا سوگند آرى! او در جنگ جمل به من خبر داد که ما بر دشمن پیروز می‌شویم و نیز در گفت‌وگوی دیروزش با من اظهار داشت که اگر ما را چنان فراری دهند که تا نخلستان‌هاى هجر(صدها کیلومتر دورتر) بگریزیم، بازهم یقین داریم که ما بر حقّیم و دشمن بر باطل و سرانجام این نبرد برای ما بهشت است و برای آنان دوزخ!».[12]
بعد از این گفت‌وگوها بود که ذوالکلاع دچار تردید شد، اما عمرو عاص با این استدلال که سرانجام عمار از آنان جدا شده و به ما خواهد پیوست[13] او را آرام کرد!
در ادامه جنگ، ذو الکلاع و عمار هر دو در یک روز کشته شدند؛ از این‌رو معاویه و عمرو عاص برای آن‌که کشته‌شدن عمار را برای ذوالکلاع توجیه کنند، دیگر دغدغه‌ای نداشتند!
در همین راستا معاویه گفت: «اگر مصر را فتح کرده ‌بودم آن‌قدر خوشحال نمی‌شدم که از خبر کشته ‌شدن ذوالکلاع خوشحال شدم».[14]
عمرو عاص نیز ابراز داشت که نمی‌دانم از کشته ‌شدن کدام‌یک خوشحال‌تر باشم؟ عمار یا ذوالکلاع؟! اگر او بعد از کشته شدن عمار زنده می‌ماند با تمام قبیله‌اش به سپاه علی می‌پیوست![15]
شرحبیل بن ذو الکلاع
شرحبیل‏ سرشناس‌ترین فرزند ذو الکلاع بود. او همراه پدرش در نبرد صفین حضور داشت[16] و بعد از او نیز از افراد برجسته حکومت اموی[17] و از فرماندهان بزرگ شام به شمار می‌آمد.[18]
شرحبیل و جنگ با توابین
پس از قیام عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، شماری از کوفیان قیامی راه انداخته و خود را توابین نامیدند.[19] این گروه به جنگ شامیان رفته و در منطقه «عین الورده» نبرد سختی با آنان داشتند. شرحبیل فرمانده سپاه شامیان در این نبرد بود و توابین را شکست داد.[20]
شرحبیل و نبرد با ابراهیم بن مالک اشتر
مدتی پس از قیام توابین و شهادت آنان، مختار ثقفی به خونخواهی امام حسین(ع) قیام کرد. او بر کوفه مسلط شد و سپاهی را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به نبرد شامیان فرستاد. آنان(دقیقاً شش سال بعد از فاجعه کربلا و) در روز عاشورای سال شصت و هفت به نبرد با یکدیگر پرداختند.[21] این نبرد در منطقه خازر در حوالی موصل رخ داد[22] و آن‌جا بود که سپاه شام، شکست سنگینی را تجربه کرد و افراد سرشناسی از آنان مانند عبیدالله بن زیاد و شرحبیل بن ذوالکلاع کشته شدند.[23]
 
 

[1]. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 140، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله‏، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 2، ص 471، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، 1412ق.
[3]. همان.
[4]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبدالموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 2، ص 356، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبدالله، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 518، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق.
[5]. الخرائج و الجرائح، ج‏ 2، ص 518.
[6]. الأعلام، ج ‏3، ص 140.
[7]. ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الاسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، محقق معروف، بشار عوّاد، ج 3، ص 566، دارالغرب الإسلامی، چاپ اول، 2003م.
[8]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، محقق، هارون، عبدالسلام محمد، ص 302، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[9]. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون‏)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 2، ص 629، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[10]. فتح، 2.
[11]. وقعة صفین، ص 239 - 240.
[12]. همان، ص 333 - 334.
[13]. همان، ص 341.
[14]. تاریخ‏ الإسلام، ج‏ 3، ص 547.
[15]. وقعة صفین، ص 341.
[16]. وقعة صفین، ص 335.
[17]. الأعلام، ج ‏3، ص 159.
[18]. صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج 16، ص 130، بیروت، دارإحیاء التراث، 1420ق.
[20]. ابومخرمه، عبدالله طیب بن عبدالله‏، قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، محقق، زوارى، خالد، مکرى، بوجمعه عبدالقادر، ج 1، ص 449، بیروت‏، دارالمنهاج‏، 1428ق.
[21]. مسعودی، على بن حسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح، الصاوى، عبدالله اسماعیل، ص 270، قاهرة، دارالصاوی، بی‌تا.
[22]. ابن عساکر، على بن حسن‏، تاریخ مدینة دمشق‏، محقق، شیرى، على‏، ج 22، ص 454، بیروت‏، دارالفکر، 1415ق.
[23]. طوسی، محمد بن حسن‏، الامالی، ص 241، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها