لطفا صبرکنید
بازدید
7522
7522
آخرین بروزرسانی:
1397/11/27
کد سایت
fa78923
کد بایگانی
96369
نمایه
فلسفه تفاوت و اختلاف در انسانها
طبقه بندی موضوعی
کلام قدیم|جبر یا اختیار و عدالت پروردگار
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
چرا خداوند به هر انسانی فرصتی برای زندگی برابر با دیگران را نداده است؟!
پرسش
چرا خداوند به هر انسانی فرصتی برای زندگی برابر و حتی شناخت بهتر خودش نداده است؟ مثلاً یکی در جنگ به دنیا میآید و دیگری در رفاه. یکی مسلمان زاده میشود و دیگری هندو. ...؟!
پاسخ اجمالی
قرآن کریم اصل تفاوت میان انسانها را میپذیرد، اما وجود این اختلافات را مخالف با اصل عدالت نمیداند؛ چرا که عدالت واقعى، ایجاب میکند که همه یکسان نباشند. اگر همه انسانها؛ مانند پارچه یا ظروفى که از یک کارخانه بیرون میآید، یکشکل و یکنواخت، با استعداد مساوى و همانند بودند، جامعه انسانى یک جامعه مرده، بیروح، خالى از تحرک و فاقد تکامل بود. و در زندگی با فرصتهای کاملاً برابر، امکان هیچ رشدی وجود نداشته و آزمایش و امتحان نیز در آن معنایی نداشت.
از سوی دیگر، زندگى بشر یک زندگى جمعى است، و اداره این زندگى جز از راه خدمات متقابل امکانپذیر نیست و هرگاه همه مردم در یکپایه باشند، اصل تعاون و خدمترسانی به یکدیگر متزلزل میشود؛ لذا این تفاوت برای پیشرفت زندگی اجتماعی انسان ضروری است، ولی با این وجود، معیار ارزشگذاری انسانها نیست؛ زیرا همگان میتوانند به رحمت خدا امیدوار باشند و این از تمام فرصتها برتر و بالاتر است.
از سوی دیگر، زندگى بشر یک زندگى جمعى است، و اداره این زندگى جز از راه خدمات متقابل امکانپذیر نیست و هرگاه همه مردم در یکپایه باشند، اصل تعاون و خدمترسانی به یکدیگر متزلزل میشود؛ لذا این تفاوت برای پیشرفت زندگی اجتماعی انسان ضروری است، ولی با این وجود، معیار ارزشگذاری انسانها نیست؛ زیرا همگان میتوانند به رحمت خدا امیدوار باشند و این از تمام فرصتها برتر و بالاتر است.
پاسخ تفصیلی
چندین آیه در قرآن کریم به بیان دلیل تفاوت میان انسانها میپردازد:
1. «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»؛[1] و برخى از آنها را بر دیگران برترى دادیم تا بعضى از آنان گروهی دیگر را به خدمت گیرند.
2. «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»؛[2] و ما برخى از شما را وسیله آزمایش برخى دیگر قرار دادیم که آیا صبر میکنید؟
3. «وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ»؛[3] و برخى از شما را چند درجه برتر از دیگران قرار داد، تا شما را در آنچه به شما داده بیازماید.
و ...
دقت در آیات فوق نشانگر پذیرش اصل وجود تفاوت میان انسانها از سوی قرآن است، اما مهم آن است که آیا وجود چنین اختلافاتی مخالف با اصل عدالت است؟! یا بر عکس، عدالت به معناى واقعى، یعنى هر چیز را به جاى خود قرار دادن، ایجاب میکند که همه یکسان نباشند؟!
تصور کنید اگر تمام انسانها؛ مانند پارچه یا ظروفى که از یک کارخانه بیرون میآید، یکشکل و یکنواخت، با استعداد مساوى و همانند بودند، جامعه انسانى یک جامعه مرده، بیروح، خالى از تحرک و فاقد تکامل بود.
اگر به اندام یک گیاه نگاه کنید، ریشههاى محکم و خشن، با ساقههاى ظریفتر اما نسبتاً محکم، و شاخههایى لطیفتر و بالاخره برگها و شکوفهها و گلبرگهایى که هر کدام از دیگرى ظریفتر است، دست به دست هم داده و یک بوته گل زیبا را ساختهاند، و سلولهاى هر یک به تفاوت مأموریتهایشان کاملاً مختلف و استعدادهایشان به تناسب وظایفشان متفاوت است. عین این موضوع در جهان انسانیت دیده میشود، افراد انسان در مجموع مانند یک درخت بزرگ و بارور هستند که هر دسته، بلکه هر فردى رسالت خاصى را در این پیکر بزرگ بر عهده دارد. اینجا است که قرآن میفرماید این تفاوتها وسیله آزمایش شما است.[4]
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از امتحان در این تفاوتها، آزمودن عمومى مردم به وسیله یکدیگر باشد؛ چرا که افراد از کارافتاده، ناتوان، بیمار، یتیم و دردمند، آزمونى هستند براى افراد توانمند و افراد سالم و تندرست، و بر عکس افراد تندرست و قوى، آزمونى هستند براى افراد ضعیف و ناتوان.[5]
بنابر این، نظام هستى مانند وجود انسان است که باید از اجزاى مختلف تشکیل شود و هر جزئى در جاى مناسب خود قرار داشته باشد. به عبارت دیگر، هم باید اجزا با هم مختلف باشند تا این مجموعه محقق شود و هم هر چیزى در جاى مخصوص خود قرار بگیرد تا نظام احسن به وجود آید.[6]
لذا وجود تفاوت در جهان امری ضرورى و پذیرفته شده است. وقتى که جهان را مجموعاً مورد نظر قرار دهیم ناچاریم بپذیریم که وجود پستیها و بلندیها، فراز و نشیبها، رنجها و لذتها، موفقیتها و ناکامیها، همه لازم است. اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، موجودات گوناگونى وجود نخواهد داشت. شکوه و زیبایى جهان در تنوع پهناور و اختلافهاى رنگارنگ آن است. زشتیها نمایانگر زیباییها است. زشتیها نه تنها از این نظر ضرورى هستند که جزئى از مجموعه جهاناند و نظام هستی به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوهدادن به زیباییها نیز وجود آنها لازم است. اگر مابین زشتى و زیبایى مقارنت برقرار نمیشد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اگر همه یکسان بودند نه تحرکى بود و نه کشش و جنبش و عشقى؛ زیرا در هم سطح بودن است که همه زیباییها و خوبیها و همه جوش و خروشها و تکاملها از بین میرود.
از این گذشته، اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد، هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه از آنرو است که زندگى بشر یک زندگى دست جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکانپذیر نیست، هرگاه همه مردم در یک سطح از نظر زندگى و استعداد، و در یک پایه از نظر مقامات اجتماعى باشند، اصل تعاون و خدمت به یکدیگر و بهرهگیرى هر انسانى از دیگران متزلزل میشود. بنابر این نباید این تفاوت آنها را بفریبد، و آنرا معیار ارزشهاى انسانى تصور کنند.
البته جای این سؤال است که چگونه قرآن کریم استخدام و تسخیر انسان را به وسیله انسان امضا کرده است؟!
کسانى که چنین پرسشی را مطرح میکنند تصورشان این است که مفهوم آیه قرآن چنین است که گروه معینى از بشر، گروه دیگرى را مسخر خود سازد، آنهم تسخیر به معناى بهرهکشى ظالمانه، در حالیکه چنین نیست، بلکه منظور استخدام عمومى مردم نسبت به یکدیگر است، به این معنا که هر گروهى امکانات و استعدادها و آمادگیهاى خاصى دارند که در یک رشته از مسائل زندگى میتوانند فعالیت کنند، طبعاً خدمات آنها در آن رشته در اختیار دیگران قرار میگیرد، همانگونه که خدمات دیگران در رشتههاى دیگر در اختیار آنها قرار میگیرد؛ لذا استخدامى متقابل، و خدمتى طرفینى است. و به تعبیر دیگر، هدف تعاون در امر زندگى است، نه چیز دیگر.
بدیهی است که اگر همه انسانها از نظر هوش، و استعداد روحى و جسمى، یکسان باشند، هرگز نظامات اجتماعى سامان نمییابد، همانگونه که اگر سلولهاى تن انسان از نظر ساختمان و ظرافت و مقاومت، همه شبیه هم بودند، نظام جسم انسان مختل میشد، سلولهاى بسیار محکم استخوان پاشنه پا کجا و سلولهاى ظریف شبکه چشم کجا؟!
مثال زندهاى که براى این موضوع میتوان گفت همان استخدام متقابلى است که در دستگاه تنفس، و گردش خون، و تغذیه، و سایر دستگاههاى بدن انسان است که مصداق روشن «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» است. منتها در شعاع فعالیتهاى داخلى بدن. حال آیا چنین تسخیرى اشکال دارد؟!
و اگر گفته شود جمله «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»، دلیل بر عدم عدالت اجتماعى است، میگوییم این در صورتى است که «عدالت» به معناى «مساوات» تفسیر شود، در حالیکه حقیقت عدالت آن است که هر چیز در یک سازمان در جاى خود قرار گیرد، آیا وجود سلسله مراتب در یک لشکر یا یک سازمان ادارى، و یک کشور دلیل بر وجود ظلم در آن دستگاه است.
البته ممکن است افرادى در مقام شعار کلمه «مساوات» را بدون توجه به مفهوم واقعى آن در همه جا به کار برند، ولى در عمل هرگز نظم بدون تفاوتها امکانپذیر نیست، اما هرگز وجود این تفاوتها نباید بهانهاى براى استثمار انسان به وسیله انسان گردد، همه باید آزاد باشند که نیروهاى خلاق خود را به کار گیرند و نبوغ خود را شکوفا سازند و از نتایج فعالیتهاى خود بی کم و کاست بهره گیرند، و در مورد نارساییها باید آنها که قدرت دارند براى برطرف ساختن آن بکوشند.
به هر حال نکته باریک و دقیق اینجا است که انسانها مانند ظروف یکدستى نیستند که در یک کارخانه ساخته میشوند، یکشکل، یکنواخت، یک اندازه، و با یک نوع فایده، و اگر چنین بود حتى یک روز هم نمیتوانستند با هم زندگى کنند. و نه مانند پیچ و مهرههاى یک ماشین هستند که سازنده و مهندسش آنرا تنظیم کرده و به طور اجبارى به کار خود ادامه دهند، بلکه هم آزادى اراده دارند، و هم مسئولیت و وظیفه، در عین تفاوت استعدادها و شایستگیها، و این معجون خاصى است که انسانش مینامند، و خردهگیریها و ایرادها غالبا از عدم شناخت این انسان سرچشمه میگیرد.
خلاصه اینکه خداوند هیچ انسانى را بر انسانهاى دیگر در تمام جهات امتیاز نبخشیده، بلکه جمله «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» اشاره به امتیازهاى مختلفى است که هر گروهى بر گروه دیگر دارد، و تسخیر و استخدام هر گروه نسبت به گروه دیگر درست از همین امتیازات سرچشمه میگیرد و این عین عدالت و تدبیر و حکمت است.[7]
و اساساً در زندگی با فرصتهای کاملا برابر، امکان هیچ رشدی وجود ندارد. امکان ایجاد شغل، امکان آزمایش و امتحان و ... وجود نداشت، وانگهى اگر مردم در موهبتها برترى نمیداشتند و همه فرصت برابر داشتند، تمدّنها بنا نمیشد، و جوامع رشد نمیکرد. اما نکته مهم آن است که همگان میتوانند به رحمت خدا امیدوار باشند و این از تمام فرصتها برتر و بالاتر است.
در همین زمینه روایتی از امام سجاد(ع) وجود دارد که حضرتشان از مردی شنید که میگوید: بار الها! مرا از آفریدگانت بینیاز کن، امام به او فرمود: چنین اتفاقی رخ نخواهد داد! مردم به یکدیگر نیازمندند! ولى بگو: بار الها! مرا از آفریدگان بدخوی خود بینیاز دار.[8]
1. «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»؛[1] و برخى از آنها را بر دیگران برترى دادیم تا بعضى از آنان گروهی دیگر را به خدمت گیرند.
2. «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُون»؛[2] و ما برخى از شما را وسیله آزمایش برخى دیگر قرار دادیم که آیا صبر میکنید؟
3. «وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ»؛[3] و برخى از شما را چند درجه برتر از دیگران قرار داد، تا شما را در آنچه به شما داده بیازماید.
و ...
دقت در آیات فوق نشانگر پذیرش اصل وجود تفاوت میان انسانها از سوی قرآن است، اما مهم آن است که آیا وجود چنین اختلافاتی مخالف با اصل عدالت است؟! یا بر عکس، عدالت به معناى واقعى، یعنى هر چیز را به جاى خود قرار دادن، ایجاب میکند که همه یکسان نباشند؟!
تصور کنید اگر تمام انسانها؛ مانند پارچه یا ظروفى که از یک کارخانه بیرون میآید، یکشکل و یکنواخت، با استعداد مساوى و همانند بودند، جامعه انسانى یک جامعه مرده، بیروح، خالى از تحرک و فاقد تکامل بود.
اگر به اندام یک گیاه نگاه کنید، ریشههاى محکم و خشن، با ساقههاى ظریفتر اما نسبتاً محکم، و شاخههایى لطیفتر و بالاخره برگها و شکوفهها و گلبرگهایى که هر کدام از دیگرى ظریفتر است، دست به دست هم داده و یک بوته گل زیبا را ساختهاند، و سلولهاى هر یک به تفاوت مأموریتهایشان کاملاً مختلف و استعدادهایشان به تناسب وظایفشان متفاوت است. عین این موضوع در جهان انسانیت دیده میشود، افراد انسان در مجموع مانند یک درخت بزرگ و بارور هستند که هر دسته، بلکه هر فردى رسالت خاصى را در این پیکر بزرگ بر عهده دارد. اینجا است که قرآن میفرماید این تفاوتها وسیله آزمایش شما است.[4]
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از امتحان در این تفاوتها، آزمودن عمومى مردم به وسیله یکدیگر باشد؛ چرا که افراد از کارافتاده، ناتوان، بیمار، یتیم و دردمند، آزمونى هستند براى افراد توانمند و افراد سالم و تندرست، و بر عکس افراد تندرست و قوى، آزمونى هستند براى افراد ضعیف و ناتوان.[5]
بنابر این، نظام هستى مانند وجود انسان است که باید از اجزاى مختلف تشکیل شود و هر جزئى در جاى مناسب خود قرار داشته باشد. به عبارت دیگر، هم باید اجزا با هم مختلف باشند تا این مجموعه محقق شود و هم هر چیزى در جاى مخصوص خود قرار بگیرد تا نظام احسن به وجود آید.[6]
لذا وجود تفاوت در جهان امری ضرورى و پذیرفته شده است. وقتى که جهان را مجموعاً مورد نظر قرار دهیم ناچاریم بپذیریم که وجود پستیها و بلندیها، فراز و نشیبها، رنجها و لذتها، موفقیتها و ناکامیها، همه لازم است. اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، موجودات گوناگونى وجود نخواهد داشت. شکوه و زیبایى جهان در تنوع پهناور و اختلافهاى رنگارنگ آن است. زشتیها نمایانگر زیباییها است. زشتیها نه تنها از این نظر ضرورى هستند که جزئى از مجموعه جهاناند و نظام هستی به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوهدادن به زیباییها نیز وجود آنها لازم است. اگر مابین زشتى و زیبایى مقارنت برقرار نمیشد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت بود. اگر همه یکسان بودند نه تحرکى بود و نه کشش و جنبش و عشقى؛ زیرا در هم سطح بودن است که همه زیباییها و خوبیها و همه جوش و خروشها و تکاملها از بین میرود.
از این گذشته، اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد، هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه از آنرو است که زندگى بشر یک زندگى دست جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکانپذیر نیست، هرگاه همه مردم در یک سطح از نظر زندگى و استعداد، و در یک پایه از نظر مقامات اجتماعى باشند، اصل تعاون و خدمت به یکدیگر و بهرهگیرى هر انسانى از دیگران متزلزل میشود. بنابر این نباید این تفاوت آنها را بفریبد، و آنرا معیار ارزشهاى انسانى تصور کنند.
البته جای این سؤال است که چگونه قرآن کریم استخدام و تسخیر انسان را به وسیله انسان امضا کرده است؟!
کسانى که چنین پرسشی را مطرح میکنند تصورشان این است که مفهوم آیه قرآن چنین است که گروه معینى از بشر، گروه دیگرى را مسخر خود سازد، آنهم تسخیر به معناى بهرهکشى ظالمانه، در حالیکه چنین نیست، بلکه منظور استخدام عمومى مردم نسبت به یکدیگر است، به این معنا که هر گروهى امکانات و استعدادها و آمادگیهاى خاصى دارند که در یک رشته از مسائل زندگى میتوانند فعالیت کنند، طبعاً خدمات آنها در آن رشته در اختیار دیگران قرار میگیرد، همانگونه که خدمات دیگران در رشتههاى دیگر در اختیار آنها قرار میگیرد؛ لذا استخدامى متقابل، و خدمتى طرفینى است. و به تعبیر دیگر، هدف تعاون در امر زندگى است، نه چیز دیگر.
بدیهی است که اگر همه انسانها از نظر هوش، و استعداد روحى و جسمى، یکسان باشند، هرگز نظامات اجتماعى سامان نمییابد، همانگونه که اگر سلولهاى تن انسان از نظر ساختمان و ظرافت و مقاومت، همه شبیه هم بودند، نظام جسم انسان مختل میشد، سلولهاى بسیار محکم استخوان پاشنه پا کجا و سلولهاى ظریف شبکه چشم کجا؟!
مثال زندهاى که براى این موضوع میتوان گفت همان استخدام متقابلى است که در دستگاه تنفس، و گردش خون، و تغذیه، و سایر دستگاههاى بدن انسان است که مصداق روشن «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا» است. منتها در شعاع فعالیتهاى داخلى بدن. حال آیا چنین تسخیرى اشکال دارد؟!
و اگر گفته شود جمله «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»، دلیل بر عدم عدالت اجتماعى است، میگوییم این در صورتى است که «عدالت» به معناى «مساوات» تفسیر شود، در حالیکه حقیقت عدالت آن است که هر چیز در یک سازمان در جاى خود قرار گیرد، آیا وجود سلسله مراتب در یک لشکر یا یک سازمان ادارى، و یک کشور دلیل بر وجود ظلم در آن دستگاه است.
البته ممکن است افرادى در مقام شعار کلمه «مساوات» را بدون توجه به مفهوم واقعى آن در همه جا به کار برند، ولى در عمل هرگز نظم بدون تفاوتها امکانپذیر نیست، اما هرگز وجود این تفاوتها نباید بهانهاى براى استثمار انسان به وسیله انسان گردد، همه باید آزاد باشند که نیروهاى خلاق خود را به کار گیرند و نبوغ خود را شکوفا سازند و از نتایج فعالیتهاى خود بی کم و کاست بهره گیرند، و در مورد نارساییها باید آنها که قدرت دارند براى برطرف ساختن آن بکوشند.
به هر حال نکته باریک و دقیق اینجا است که انسانها مانند ظروف یکدستى نیستند که در یک کارخانه ساخته میشوند، یکشکل، یکنواخت، یک اندازه، و با یک نوع فایده، و اگر چنین بود حتى یک روز هم نمیتوانستند با هم زندگى کنند. و نه مانند پیچ و مهرههاى یک ماشین هستند که سازنده و مهندسش آنرا تنظیم کرده و به طور اجبارى به کار خود ادامه دهند، بلکه هم آزادى اراده دارند، و هم مسئولیت و وظیفه، در عین تفاوت استعدادها و شایستگیها، و این معجون خاصى است که انسانش مینامند، و خردهگیریها و ایرادها غالبا از عدم شناخت این انسان سرچشمه میگیرد.
خلاصه اینکه خداوند هیچ انسانى را بر انسانهاى دیگر در تمام جهات امتیاز نبخشیده، بلکه جمله «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ» اشاره به امتیازهاى مختلفى است که هر گروهى بر گروه دیگر دارد، و تسخیر و استخدام هر گروه نسبت به گروه دیگر درست از همین امتیازات سرچشمه میگیرد و این عین عدالت و تدبیر و حکمت است.[7]
و اساساً در زندگی با فرصتهای کاملا برابر، امکان هیچ رشدی وجود ندارد. امکان ایجاد شغل، امکان آزمایش و امتحان و ... وجود نداشت، وانگهى اگر مردم در موهبتها برترى نمیداشتند و همه فرصت برابر داشتند، تمدّنها بنا نمیشد، و جوامع رشد نمیکرد. اما نکته مهم آن است که همگان میتوانند به رحمت خدا امیدوار باشند و این از تمام فرصتها برتر و بالاتر است.
در همین زمینه روایتی از امام سجاد(ع) وجود دارد که حضرتشان از مردی شنید که میگوید: بار الها! مرا از آفریدگانت بینیاز کن، امام به او فرمود: چنین اتفاقی رخ نخواهد داد! مردم به یکدیگر نیازمندند! ولى بگو: بار الها! مرا از آفریدگان بدخوی خود بینیاز دار.[8]
[1]. زخرف، 32.
[2]. فرقان، 20.
[3]. انعام، 165
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 70- 71، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[5]. همان، ج 15، ص 51.
[6]. طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 194، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق؛ همو، نهایة الحکمه، مرحله هشتم، ص 156، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362ش.
[7]. ر ک: تفسیر نمونه، ج21، ص 51- 54.
[8]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول ص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 278، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
نظرات