لطفا صبرکنید
بازدید
8493
8493
آخرین بروزرسانی:
1397/01/08
کد سایت
fa86374
کد بایگانی
103867
نمایه
کشتن غلام فراری
طبقه بندی موضوعی
برده داری
اصطلاحات
برده ، کنیز ، بردهداری
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فقهی - اصولی|سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا امام علی(ع) فرمان به کشتار بردگان فراری داد؟!
پرسش
با سلام؛ آیا علی بن ابیطالب دستور کشتار بردگان بیگناه را داد، و فرمود: هر بردهای که به پیش صاحبش باز نگردد خونش هدر است؛ (یعنی مالک میتواند برده را به قتل برساند)؟
پاسخ اجمالی
در منابع تاریخی و حدیثی گزارشی از چنین فرمانی نیافتیم، ولی با توجه به وجود قانونی در اسلام که در شرایطی حکم به کشتن بردگان فراری میدهد، باید گفت:
در زمان ظهور و بروز اسلام، مسئله بردهداری به عنوان یک واقعیت در تمام جوامع وجود داشته و اسلام نیز نمیتوانست در زمانی اندک آن را ریشهکن کند. با این وجود در این دین مقدس، قوانینی وضع شد تا هم منافع بردگان و هم منافع صاحبان آنها تأمین شود و این موضوع در راستای حفظ مصالح جامعه بود.[1] هر چند در ادامه، سیاست اسلام این بود تا به تدریج، بردگان از بردگی درآیند و نظام بردهداری از جامعه برچیده شود.[2]
در همین راستا، اسلام با آنکه آزادی بردگان را به عنوان عبادتی بزرگ توصیه کرده و در مواردی، آزادی آنان را به عنوان کفارهای برای گناهان و انجام ندادن برخی عبادات قلمداد میکند، اما از سوی دیگر فرار بردگان را نیز نمیپذیرد و حکم به وجوب بازگشت آنان میدهد. با توجه به شرایط آن روز میتوان به این نتیجه رسید که در صورت فقدان این قانون و فرار دسته جمعی بردگان، هرج و مرج اقتصادی و به دنبال آن هرج و مرج اجتماعی بر جامعه حاکم میشد. با توجه به این واقعیت، در روایتی از امام صادق(ع) چنین میخوانیم:
اگر بردهای از دست صاحبش فرار کرده و سپس دزدى کند، دستش قطع نمىشود؛ زیرا حکم برده فراری، حکم فرد مرتد است، بلکه او را تشویق میکنند تا نزد صاحبش بازگردد که در صورت استنکاف، دستش را قطع کرده و سپس او را میکشند.[3]
این حدیث در منابع اصلی روایی شیعه نقل شده و دانشمندان علوم دینی سند آنرا صحیح دانستهاند.[4]
بر اساس این روایت، فقها برده فراری را در حکم مرتد شمردهاند که اگر نزد صاحبش بازگردد، این بازگشت به منزله توبه بوده و او مورد بخشش قرار میگیرد، ولی اگر از بازگشت به سوی مالکش سر باز زد، باید کشته شود.[5]
در ارتباط با این روایت میتوان گفت:
1. حکم قتل، تنها زمانی قابل اجرا است که در صورت دستگیری بَرده و تحویل به مالک، باز هم او از برده بودن سر باز زده و شواهد و قرائن حاکی از آن باشد که به محض آزادی مجدداً پا به فرار خواهد گذاشت.
2. جهت جلوگیری از هرج و مرج، خود مالک حق ندارد خود اقدام به کشتن برده نماید، بلکه این مسئله با رجوع به مَحکمه و دادگاه، قابل پیگیری است.
3. از آنجا که بردگان از خود مالی نداشتند، طبیعی بود که بسیاری از آنان بعد از فرار برای زنده ماندن دست به سرقت زده و مشکلی دیگر را نیز ایجاد کنند که در این روایت نیز بدان اشاره شده است.
4. از طرفی بر اساس قوانین اسلامی، اگر صاحب بردهای، حقوق قانونی برده خود(مانند تأمین غذا، محل سکونت و ...) را مراعات نکند، آن برده میتواند به جای فرار، به محاکم قضایی مراجعه کرده و صاحبش را ملزم به اجرای حقوقش نماید.
5. با تمام آنچه گفته شد، با مراجعه به منابع تاریخی، به گزارشی برخورد نکردیم که دادگاهی اسلامی حکم به قتل برده فراری داده باشد؛ از این موضوع به این نتیجه میرسیم که قانون بالا بیشتر جنبه تهدید داشته تا بردگان از فرار منصرف شده و نظام اقتصادی و اجتماعی را دچار بحران غیر قابل کنترل نکنند.
در زمان ظهور و بروز اسلام، مسئله بردهداری به عنوان یک واقعیت در تمام جوامع وجود داشته و اسلام نیز نمیتوانست در زمانی اندک آن را ریشهکن کند. با این وجود در این دین مقدس، قوانینی وضع شد تا هم منافع بردگان و هم منافع صاحبان آنها تأمین شود و این موضوع در راستای حفظ مصالح جامعه بود.[1] هر چند در ادامه، سیاست اسلام این بود تا به تدریج، بردگان از بردگی درآیند و نظام بردهداری از جامعه برچیده شود.[2]
در همین راستا، اسلام با آنکه آزادی بردگان را به عنوان عبادتی بزرگ توصیه کرده و در مواردی، آزادی آنان را به عنوان کفارهای برای گناهان و انجام ندادن برخی عبادات قلمداد میکند، اما از سوی دیگر فرار بردگان را نیز نمیپذیرد و حکم به وجوب بازگشت آنان میدهد. با توجه به شرایط آن روز میتوان به این نتیجه رسید که در صورت فقدان این قانون و فرار دسته جمعی بردگان، هرج و مرج اقتصادی و به دنبال آن هرج و مرج اجتماعی بر جامعه حاکم میشد. با توجه به این واقعیت، در روایتی از امام صادق(ع) چنین میخوانیم:
اگر بردهای از دست صاحبش فرار کرده و سپس دزدى کند، دستش قطع نمىشود؛ زیرا حکم برده فراری، حکم فرد مرتد است، بلکه او را تشویق میکنند تا نزد صاحبش بازگردد که در صورت استنکاف، دستش را قطع کرده و سپس او را میکشند.[3]
این حدیث در منابع اصلی روایی شیعه نقل شده و دانشمندان علوم دینی سند آنرا صحیح دانستهاند.[4]
بر اساس این روایت، فقها برده فراری را در حکم مرتد شمردهاند که اگر نزد صاحبش بازگردد، این بازگشت به منزله توبه بوده و او مورد بخشش قرار میگیرد، ولی اگر از بازگشت به سوی مالکش سر باز زد، باید کشته شود.[5]
در ارتباط با این روایت میتوان گفت:
1. حکم قتل، تنها زمانی قابل اجرا است که در صورت دستگیری بَرده و تحویل به مالک، باز هم او از برده بودن سر باز زده و شواهد و قرائن حاکی از آن باشد که به محض آزادی مجدداً پا به فرار خواهد گذاشت.
2. جهت جلوگیری از هرج و مرج، خود مالک حق ندارد خود اقدام به کشتن برده نماید، بلکه این مسئله با رجوع به مَحکمه و دادگاه، قابل پیگیری است.
3. از آنجا که بردگان از خود مالی نداشتند، طبیعی بود که بسیاری از آنان بعد از فرار برای زنده ماندن دست به سرقت زده و مشکلی دیگر را نیز ایجاد کنند که در این روایت نیز بدان اشاره شده است.
4. از طرفی بر اساس قوانین اسلامی، اگر صاحب بردهای، حقوق قانونی برده خود(مانند تأمین غذا، محل سکونت و ...) را مراعات نکند، آن برده میتواند به جای فرار، به محاکم قضایی مراجعه کرده و صاحبش را ملزم به اجرای حقوقش نماید.
5. با تمام آنچه گفته شد، با مراجعه به منابع تاریخی، به گزارشی برخورد نکردیم که دادگاهی اسلامی حکم به قتل برده فراری داده باشد؛ از این موضوع به این نتیجه میرسیم که قانون بالا بیشتر جنبه تهدید داشته تا بردگان از فرار منصرف شده و نظام اقتصادی و اجتماعی را دچار بحران غیر قابل کنترل نکنند.
[1]. جهت آگاهی بیشتر در این زمینه میتوانید به نمایههای زیر در همین سایت مراجعه نمایید:
513 ( اسلام و برده داری ) و 5115 ( برده داری در این عصر ).
513 ( اسلام و برده داری ) و 5115 ( برده داری در این عصر ).
[2]. ر. ک: نمایه 3084 ( بردگی کفار و فرزندانشان ).
[3]. «الْعَبْدُ إِذَا أَبَقَ مِنْ مَوَالِیهِ ثُمَّ سَرَقَ لَمْ یقْطَعْ وَ هُوَ آبِقٌ لِأَنَّهُ مُرْتَدٌّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَکِنْ یدْعَى إِلَى الرُّجُوعِ إِلَى مَوَالِیهِ وَ الدُّخُولِ فِی الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَبَى أَنْ یرْجِعَ إِلَى مَوَالِیهِ قُطِعَتْ یدُهُ بِالسَّرِقَةِ ثُمَّ قُتِلَ وَ الْمُرْتَدُّ إِذَا سَرَقَ بِمَنْزِلَتِهِ»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 7، ص 259، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، 1407ق؛ شیخ صدوق، محمّد بن على بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 147، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[4]. مجلسى، محمد تقى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج 8، ص 432، قم، مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانپور، چاپ دوم، 1406ق.
[5]. شیخ صدوق، محمّد بن على بن بابویه، المقنع، ص 449، قم، مؤسسه امام هادى (ع)، اول، 1415ق.
نظرات