لطفا صبرکنید
24594
- اشتراک گذاری
مراد از کورى در قرآن کریم، کورى جسمانى در دنیا نیست، بلکه مراد این است که شخص عمداً خود را به کورى زند؛ یعنى با اینکه جلوههاى وجود خدا و حقانیت نبى(ص) و ولىّ(ع) را میبیند و به حق و حقیقت میرسد، قلباً به آنها معتقد نمیشود. گویا اصلاً چشم او این آثار و کرامتها را ندیده است. او طورى با قضایاى دینى برخورد میکند، که گویى نه آنها را دیده و نه آنها را شنیده است؛ لذا از گفتن حق و اقرار به آن نیز خوددارى میکند و به تعبیر قرآن کور و کر و لال "عمدى" است.
در آخرت که مجازاتها اغلب از قسم تجسم اعمالاند، کور دلى او در ظاهرش نمایان شده و باعث عذاب و شکنجه او میشود و در محشر که آیات الهى و مؤمنان جلوهگرند، او کور است و توان مشاهده جمال دلرباى حق و چهره نورانى مؤمنان و نعمات بهشتى را ندارد و راهى به سوى بهشت پیدا نمیکند. لکن پس از ورود به جهنم براى تشدید عذاب، چشمش بر عذابهاى گوناگون و جهنّمیان معذّب باز میشود، چنانکه در دنیا نیز چنین بود، چشم خود را از حق و حقایق میدوخت و بر اباطیل و دنیا و دنیاگرایان میگشود!
پس ادراک از او سلب نمیشود، بلکه ادراک همه در قیامت به اوج خود رسیده و همه در مورد امور غیبى مثل وجود خدا، وحى، ملک، بهشت و جهنم و... به عین الیقین میرسند و احدى را یاراى انکار و تردید در این امور نیست.
ساختمان انسان داراى ابعاد و قواى متعددى است که برخى ظاهرى و حسى، و برخى باطنى و مربوط به درون و روح انسان است، لکن قواى ظاهر علاوه بر آنکه خادم بدن و ابزار تحصیل لذات و مایحتاج بدن هستند – چنانکه در حیوان همین وظیفه را دارند - کانال اطلاعرسانى به قلب و کسب معارف و تحریک عواطف و احساسات نیز هستند؛ از اینرو در طول زندگى به انسان جهت میدهند. حال اگر انسان از این نعمتهاى حسى - بویژه چشم و گوش - به خوبى استفاده کند و این دو ابزار را در راه صحیح به کار گیرد و در راه تعالى انسانی از آنها بهره گیرد، میتوان او را سمیع و بصیر نامید؛ نه فقط سامع و ناظر، لکن اگر از این نعمتها بهجا استفاده نکند و به طور کلى معارف حاصل از آنها را نشنیده و ندیده انگاشت و زبان اقرار بر آن معارف نگشود، گویا اصلاً سامع و ناظر هم نبوده است؛ زیرا چشم و گوش او آن فایدهاى را که باید براى حیات طیبه او داشته باشند، ندارند و این عدم فایده به سبب قصور و عیبى در چشم و گوش شخص نیست، بلکه برخاسته از سوء اختیار انسان و عدم تنبّه و تذکّر به آن یافتهها است.
از اینرو، چه بسا انسان قراین وجود خدا و خالقیت و رحمت و عنایات او را مشاهده میکند، اما به خدا ایمان نمیآورد؛ قراین صداقت نبى(ص) و معجزات او را میبیند، اما او را تصدیق نکرده و به فرامینش گردن نمینهد؛ نصوص نبى(ص) در مورد ولىّ(ع) را میشنود و کرامتها و فضایل او را مییابد، اما آنها را انکار میکند و در نتیجه ولایت ولّى را رد میکند و تحت ولایتش در نمیآید و با او به ستیز برمیخیزد؛ یا علیرغم توجه به تذکرات خدا و رسول(ص) و صداقت آنها و نشانههاى ضرورت معاد، منکر وجود حیات ابدى و بهشتى و جهنّمى میشود و... . اگر کسى در دنیا در طول عمرش اینگونه زندگى کرد و چشم خود را بر انسانیت و معنویت بست و از اینها روى برتافت و بر اطاعت از خدا و رسول(ص) و ولىّ(ع) گردن ننهاد، در آخرت نیز که صحنه تجسّم اعمال و دریافت جزا و پاداش است، از دیدن جمال دلرباى کبریایى حق جلّ جلاله و سیماى ملکوتى نبى(ص) و اولیاى خدا(ع) و مؤمنان و مشاهده نعمات بهشتى محروم خواهد بود تا به جهنم درآید و همانگونه که در دنیا با کوردلى راهى به سوى سعادت خویش در پیش نگرفت، در آخرت نیز کور محشور میشود و از راه یافتن به بهشت محروم میگردد.
در قرآن کریم عوامل دنیوى ذیل به عنوان علل کورى در قیامت آمدهاند:
اعراض از خدا و دنیاپرستى و هواپرستى،[1] لجبازى و بهانهگیرى در امر دین،[2] فراموشى آخرت و عدم اعتقاد به آن،[3] باز داشتن مردم از پذیرش دین و افترا بر خدا،[4] تکذیب آیات الهى و عدم تصدیق نبى(ص)،[5] قطع رحم (و عدم پذیرش ولایت ولىّ) و طغیان و عصیان.[6]
در روایات نیز امور ذیل به عنوان مصادیق کورى و ندیدن حق بیان شدهاند:
کتمان ولایت امام على(ع)، نرفتن به حَجّة الاسلام با وجود استطاعت تا آنکه بمیرد.[7] البته به موارد آیات، در روایات نیز اشاره شده است.
کورى در آخرت بدان معنا نیست که شخص دیگر هیچگونه ادراکى را نداشته باشد، همانگونه که در دنیا نیز چنین است. او در محشر کورى خود را درک میکند و متوجه این مطلب نیز هست که این سرا، سرایى غیر از دنیا است و آنجا چشم داشته و اینجا ندارد؛ از اینرو زبان به اعتراض میگشاید، همانگونه که عادتش در دنیا همین اعتراض و لجبازى بود.[8]
اما آنچه از ظاهر قرآن و برخى روایات و تحقیقات مفسران به دست میآید، این است که قیامت داراى مواقف متعددى است، تا اینکه سرانجام بهشتیان به بهشت راه یابند و جهنّمیان در دوزخ افکنده شوند؛ و کورى این گروه مربوط به مواقف محشر است، تا قبل از ورود به جهنم، براى اینکه از مشاهده جلال و جبروت خداوند و اولیاى او محروم بمانند، لکن پس از ورود به جهنم چشمانشان باز میشود، تا عذاب و حسرتشان بر ندیدن اولیاى خداوند(ع) و دیدن دوزخیان معذب و چهره کریه خود، مضاعف گردد!
برخى از کوتهنظران، فکر کردهاند که مراد از «من کان فى هذه أعمى» کورى جسمانى در دنیا است؛ یعنى آنان که در دنیا نابینا هستند، هرچند هم که بصیر و فقیه باشند، در آخرت کور محشور میشوند. در حالی که مراد آیه چنین نیست. و مراد از «فى هذه اعمى»، کور دلى در دنیا است، لکن مراد از «فهو فى الآخرة اعمى» کورى ظاهرى و تبلور و تجسم کوردلى در چهره است تا سبب عذاب او گردد. و چنانکه گذشت، این کورى اخروى او در محشر است و لکن پس از ورود به جهنم چشمش بر عذابها و تجسّم سایر اعمالش گشوده میشود تا بیشتر معذّب گردد، همانگونه که او در دنیا اینگونه عمل میکرد؛ یعنى چشم از آیات خداوند و اولیاى او میدوخت و بر متاع دنیا و هم مسلکان خود خیره میکرد!
[1]. طه، 124 – 127؛ اسراء، 72 - 97.
[2]. فصلت، 17.
[3]. نمل، 66.
[4]. هود، 18 - 28.
[5]. انعام، 4 و 5؛ اعراف، 64؛ بقره، 17 و 18.
[6]. محمد، 22 و 23.
[7]. ر. ک: طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 287 – 288، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش؛ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق، درگاهی، حسین، ج 6، ص 433، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368ش.
[8]. طه، 124 - 127.