لطفا صبرکنید
بازدید
5921
5921
آخرین بروزرسانی:
1397/07/18
کد سایت
fa88013
کد بایگانی
105205
نمایه
علوم طبیعی جدید و کشف حقایق
طبقه بندی موضوعی
معرفت شناسی|ارزش معلومات
اصطلاحات
حق ، حقوق ، حقیقت
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا علوم طبیعی جدید میتوانند حقایق را آنگونه که هستند کشف کنند؟
پرسش
آیا علوم طبیعی جدید میتوانند حقایق را آنگونه که هستند کشف کنند؟
پاسخ اجمالی
1. بیگمان علوم به طور کلی به دنبال کشف حقایق هستند، اما باید توجه داشت که این موضوع، غیر از آن است که علوم موجود، حقایق را آنگونه که هستند کشف نموده باشند. به عبارت دیگر، در گذشته علوم و معارف مختلف در یکجا متمرکز بوده و از حال هم باخبر بودند و در تعامل با یکدیگر رشد میکردند. در حوزهها و مراکز علمی آن زمان، طبیعیات، ریاضیات، فلسفه، کلام و دیگر علوم و معارف در کنار هم تدریس میشدند. این علوم در یک مجموعه بودند و محتوای خود را با هم هماهنگ میکردند. معارف عهدهدارِ تبیین جهانشناسی و جهانبینی، مبادی و مبانی بوده و پیشفرضها را تحلیل و تثبیت میکردند و در اختیار شاخههای دیگرِ دانش؛ نظیر علوم طبیعی قرار میدادند و علوم طبیعی به استناد و اتکای آن مبانی و پیشفرضهایی که در حکمت و الهیاتِ فلسفه بررسی و مستدل شده بود به کار خویش ادامه میداد، اما پس از قرن سیزدهم میلادی به تدریج شاخههای علوم از یکدیگر جدا و مستقل شدند و جریان تخصصی شدن علوم، آرام آرام دامنگستر شد و حوزههای معرفت و دانش از هم گسیخت و علوم طبیعی کاملاً از جهانبینی جدا شد و علمِ مصطلح؛ یعنی دانش تجربی از فلسفه بیگانه گشت و خود را از الهیات و حکمت بینیاز دید.
علمِ دوران مدرن، مانند علمِ دوران گذشته باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است؛ با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دین جدا کرده، به علّت فاعلی و علّت غایی عالم کاری ندارد و دایره نظام علّی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود میسازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز پیش از این چه بوده و اکنون چیست و سرانجام تحت تأثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مسئله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیدهها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است. اساس نظام علّی مبتنی بر در نظر گرفتن علت فاعلی و غایی است که نه علم محدود شده به عقل حسی و تجربی، توان اثبات و بحث و فحص در آنرا دارد، و نه میتواند از جایی دیگر وام بگیرد. این ناتوانی در استمداد از منابع معرفتی دیگر، محصول و نتیجه جدا شدن علم تجربی و طبیعیات از دین و فلسفه الهی است. شیفتگان این نگاه استقلالی به علم، پا را از مرزهای واقعی علم تجربی فراتر نهاده و دعوای ارائه فلسفه و جهان بینی الحادی را داشتهاند! در حالیکه عقل حسی و تجربی در قالَب محدود خویش از اساس نمیتواند جهانبینی ارائه دهد. حس و تجربهای که در کمال توفیق خویش تنها میتواند بینشی خاص درباره موجودی مخصوص؛ مانند دریا بینی، صحرابینی، گیاه و جانورشناسی و اخترشناسی داشته باشد، کجا میتواند عهدهدار هستیشناسی به معنای وسیع آن (جهانبینی) باشد؟ اگر یک فیزیکدان بگوید من به استناد حس و تجربه ثابت کردم که عالم مبدأ و خالقی دارد به او گفته میشود: حکم شما اشتباه است و اگر بگوید ثابت کردم که عالم مبدئی ندارد به او گفته میشود: داوری شما باز هم اشتباه است؛ زیرا اساساً با ابزاری که وی در دست دارد؛ یعنی حسّ و تجربه حتی حق سخن گفتن شکآمیز در این وادیهای غیرتجربی را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد قاطعانه چیزی را نفی یا اثبات کند. این مسئله درست به این میماند که کسی بخواهد با ترازویی که مناسب توزین سبزی و میوه است وزن سلسله جبال البرز را بسنجد.[1]
پس نمیتوان گفت علوم کنونی حقایق واقعی را کشف نموده و متن واقع را نمایاندهاند؛ بلکه حدّ اکثر بخشی از آن که در حیطه حسّ بوده و تجربه پذیر است را آشکار ساختهاند.
2. خود متخصصان علوم نیز مدعی کشف حقایق آنگونه که هست نمیباشند. «استیون هاوکینگ» که یکی از شناخته شدهترین دانشمندان فیزیک معاصر میباشد در کتاب خویش آورده است: «هر نظریه فیزیکی همواره موقتی است، به این معنا که صرفاً یک فرضیه میباشد. ما هرگز قادر به اثبات آن نیستیم. اگر بارها و بارها نتایج تجربه با پیشبینیهای نظریه سازگار باشد، نمیتوان اطمینان داشت که نتایج تجربه بعدی در تناقض با نظریه نخواهند بود».[2]
به همین جهت نیز به اعتقاد اندیشمندان اسلامی، تنها علم و یقین، یا ظنّ و گمان مبتنی بر یقین و دلیل قطعی، میتواند حجت شرعی و منبع معرفتی دین باشد؛ نه هر فرضیهای که عالم و دانشمندی آنرا ساخته و پرداخته است. مطلبی که مفید قطع یا طمأنینه باشد، معارض با دین نیست و در درون مرزهای معرفت دینی جای میگیرد؛ حال آنکه فرضیه علم نیست؛ زیرا نه مبرهن است و نه مایه فراهم آمدن طمأنینه و اعتقاد عقلایی.
به تعبیر علامه طباطبائی فرضیه، حکم پای ثابت و آرام پرگار را دارد که آنرا مستقرّ میکنیم تا بتوانیم پای دیگر پرگار را به حرکت درآوریم. فرضیه را بنا مینهند تا بتوانند قدمهای بعدی را بردارند و احیاناً به علم برسند. فرضیه از آنجهت که فرضیه است علم نیست. فرضیههای علمی تا وقتی به حدّ قطع یا طمأنینه نرسیده و مفید یقین یا اطمینان عقلایی نشدهاند نه علم مصطلحاند و نه حجت شرعی و معتبر دینی. بنابراین نه معارض دیناند و نه معارض نقل؛ از اینرو کلّیه دیدگاههایی که در فلسفه علم ارزش قضایای علمی را نازل میدانند و برای علوم تجربی در واقعنمایی و ارائه معرفت عینی و معتبر، شأنی قائل نیستند، مؤید عدم تعارض علم و دیناند؛ زیرا از نگاه آنان یافتههای دانشمندان علوم طبیعی و تجربی از سنخ معرفت و علم نیست؛ چون حکایت قابل اعتمادی از واقع ندارند. بنابراین در قبال دین ساکتاند نه ناطق، و سکوت عدم احتجاج است، نه احتجاج بر عدم.[3]
علمِ دوران مدرن، مانند علمِ دوران گذشته باورمند و معتقد به نظام علّی و معلولی است؛ با این تفاوت که چون خود را از فلسفه الهی و دین جدا کرده، به علّت فاعلی و علّت غایی عالم کاری ندارد و دایره نظام علّی را در حصار تنگ حس و تجربه محدود میسازد. همه همّت عقل حسی و تجربی کاوش در علل قابلی است؛ یعنی فلان چیز پیش از این چه بوده و اکنون چیست و سرانجام تحت تأثیر عوامل طبیعی دیگر چه خواهد شد. این مسئله به معنای محدود شدن دانش تجربی در سیر افقی اشیاء و پدیدهها و غفلت تامّ از سیر عمودی و صعودی طبیعت و جهان است. اساس نظام علّی مبتنی بر در نظر گرفتن علت فاعلی و غایی است که نه علم محدود شده به عقل حسی و تجربی، توان اثبات و بحث و فحص در آنرا دارد، و نه میتواند از جایی دیگر وام بگیرد. این ناتوانی در استمداد از منابع معرفتی دیگر، محصول و نتیجه جدا شدن علم تجربی و طبیعیات از دین و فلسفه الهی است. شیفتگان این نگاه استقلالی به علم، پا را از مرزهای واقعی علم تجربی فراتر نهاده و دعوای ارائه فلسفه و جهان بینی الحادی را داشتهاند! در حالیکه عقل حسی و تجربی در قالَب محدود خویش از اساس نمیتواند جهانبینی ارائه دهد. حس و تجربهای که در کمال توفیق خویش تنها میتواند بینشی خاص درباره موجودی مخصوص؛ مانند دریا بینی، صحرابینی، گیاه و جانورشناسی و اخترشناسی داشته باشد، کجا میتواند عهدهدار هستیشناسی به معنای وسیع آن (جهانبینی) باشد؟ اگر یک فیزیکدان بگوید من به استناد حس و تجربه ثابت کردم که عالم مبدأ و خالقی دارد به او گفته میشود: حکم شما اشتباه است و اگر بگوید ثابت کردم که عالم مبدئی ندارد به او گفته میشود: داوری شما باز هم اشتباه است؛ زیرا اساساً با ابزاری که وی در دست دارد؛ یعنی حسّ و تجربه حتی حق سخن گفتن شکآمیز در این وادیهای غیرتجربی را ندارد، چه رسد به اینکه بخواهد قاطعانه چیزی را نفی یا اثبات کند. این مسئله درست به این میماند که کسی بخواهد با ترازویی که مناسب توزین سبزی و میوه است وزن سلسله جبال البرز را بسنجد.[1]
پس نمیتوان گفت علوم کنونی حقایق واقعی را کشف نموده و متن واقع را نمایاندهاند؛ بلکه حدّ اکثر بخشی از آن که در حیطه حسّ بوده و تجربه پذیر است را آشکار ساختهاند.
2. خود متخصصان علوم نیز مدعی کشف حقایق آنگونه که هست نمیباشند. «استیون هاوکینگ» که یکی از شناخته شدهترین دانشمندان فیزیک معاصر میباشد در کتاب خویش آورده است: «هر نظریه فیزیکی همواره موقتی است، به این معنا که صرفاً یک فرضیه میباشد. ما هرگز قادر به اثبات آن نیستیم. اگر بارها و بارها نتایج تجربه با پیشبینیهای نظریه سازگار باشد، نمیتوان اطمینان داشت که نتایج تجربه بعدی در تناقض با نظریه نخواهند بود».[2]
به همین جهت نیز به اعتقاد اندیشمندان اسلامی، تنها علم و یقین، یا ظنّ و گمان مبتنی بر یقین و دلیل قطعی، میتواند حجت شرعی و منبع معرفتی دین باشد؛ نه هر فرضیهای که عالم و دانشمندی آنرا ساخته و پرداخته است. مطلبی که مفید قطع یا طمأنینه باشد، معارض با دین نیست و در درون مرزهای معرفت دینی جای میگیرد؛ حال آنکه فرضیه علم نیست؛ زیرا نه مبرهن است و نه مایه فراهم آمدن طمأنینه و اعتقاد عقلایی.
به تعبیر علامه طباطبائی فرضیه، حکم پای ثابت و آرام پرگار را دارد که آنرا مستقرّ میکنیم تا بتوانیم پای دیگر پرگار را به حرکت درآوریم. فرضیه را بنا مینهند تا بتوانند قدمهای بعدی را بردارند و احیاناً به علم برسند. فرضیه از آنجهت که فرضیه است علم نیست. فرضیههای علمی تا وقتی به حدّ قطع یا طمأنینه نرسیده و مفید یقین یا اطمینان عقلایی نشدهاند نه علم مصطلحاند و نه حجت شرعی و معتبر دینی. بنابراین نه معارض دیناند و نه معارض نقل؛ از اینرو کلّیه دیدگاههایی که در فلسفه علم ارزش قضایای علمی را نازل میدانند و برای علوم تجربی در واقعنمایی و ارائه معرفت عینی و معتبر، شأنی قائل نیستند، مؤید عدم تعارض علم و دیناند؛ زیرا از نگاه آنان یافتههای دانشمندان علوم طبیعی و تجربی از سنخ معرفت و علم نیست؛ چون حکایت قابل اعتمادی از واقع ندارند. بنابراین در قبال دین ساکتاند نه ناطق، و سکوت عدم احتجاج است، نه احتجاج بر عدم.[3]
نظرات