لطفا صبرکنید
85648
- اشتراک گذاری
ابتدا باید گفت آنچه در این زمینه در روایات وجود دارد، در مورد حیوانی به نام «وزغ» است که برخی آنرا به مارمولک و یا برخی از انواع آن ترجمه کردهاند.
«وزغ» نوعی حیوان خزنده است که به آن «چلپاسه» میگویند. این حیوان در بیابانها و آبادیها زیست میکند. مارمالی(مارمولک) نوعی خزنده است که در صحرا است و پیکر بزرگی دارد که به آن آفتابپرست میگویند، و نوعی از آن که پیکر کوچکی دارد به آن انگشت عروسان میگویند. بعضی سوسمار را نیز از افراد وزغ میدانند.[1]
به هر حال، در روایتی وارد شده است که بعد از کشتن وزغ باید غسل نمود:
عبداللَّه بن طلحه میگوید: از امام صادق(ع) از وزغ پرسیدم. امام(ع) فرمود: پلید است، و همه انواع آن مسخ شده است و وقتی آنرا کشتید، غسل کنید.[2]
هر چند این روایت در کتاب معتبری نقل شده، اما سند و راویان حدیث از اعتبار رجالی برخوردار نیست و مجلسی در مرآة العقول، آنرا روایتی مجهول ارزیابی میکند؛[3] یعنی راویانش شناخته شده نیست؛ لذا استحباب چنین غسلی مورد اتفاق فقها نیست.
البته برخی فقها[4] از جمله شیخ صدوق استحباب چنین غسلی را نقل کرده و دلیلش را آن دانسته که کشنده وزغ از گناه پاک میشود، پس مستحب است غسلی مانند غسل توبه نماید.[5]
اما محقق در کتاب معتبر این استدلال را نپذیرفته است. [6]
همچنین گفته شده است که وزغ در هنگام آتش زدن حضرت ابراهیم(ع) توسط نمرودیان بر آتش میدمید و به این علت منفور شده است.[7]
گزارش اخیر نیز از زمره روایات صحیح و یا ثقه به شمار نمیآید؛ از اینرو نباید به این موضوع به عنوان آموزهای دینی و غیر قابل انکار نگریست، ولی به هر حال، غسل نشانی از پاکیزگی است و در هر زمان و مکانی ارزشمند است.
[1]. ر. ک: اصفهانی، مجلسی اول، محمد تقی، لوامع صاحبقرانی، ج 1، ص 562، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ دوم، 1414ق.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 232، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ص، محقق، مصحح، رسولی، سید هاشم، ج 26، ص 169، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. فیاض کابلی، محمد اسحاق، رساله توضیح المسائل، ص 98، انتشارات مجلسی، قم، اول، 1426 ه ق.
[5]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 78، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق؛ لوامع صاحبقرانی، ج 1، ص 563.
[6]. مرآة العقول، ج 26، ص 170.