لطفا صبرکنید
6612
- اشتراک گذاری
بر اساس گزارشهای تاریخی امام حسن(ع) در چند مرحله مورد حمله تروریستها قرار گرفت. خود آنحضرت(ع) بعد از مجروح شدن در شهر مدائن به زید بن وهب جهنی فرمود: خطر معاویه برای من کمتر از خطر این مردم است! آنها به ظاهر شیعه و پیرو من هستند، ولی کمر به قتل من بسته و اموال مرا به تاراج میبرند! به خدا اگر با معاویه برای حفظ خون خود و خانوادهام پیمانی ببندم، بهتر از آن است که این افراد به ظاهر شیعه، خون مرا ریخته و خاندانم تباه و ضایع شوند. به خدا اگر با معاویه جنگ کنم، همین افراد مرا دستبسته تحویل او خواهند داد![1]
امام صادق(ع) نیز در بیان یکی از مصادیق باطنی آیهی «وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَین»؛[2] فرمود: منظور از این دو فساد، یکی کشتن امام علی(ع) و دیگری نیزهزدن به امام حسن(ع) است.[3]
اکنون برخی گزارشهای مرتبط با سوء قصدهایی که به آنجناب شده را مرور میکنیم:
- امام حسن(ع) در کنار پل ساباط برای آنکه میزان وفاداری همراهانش را آزمایش کند، سخنانی بیان فرمود. پس از این سخنان بود که مردم به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند، گویا ایشان تصمیم به صلح با معاویه را دارد و میخواهد حکومت را به او واگذار کند! برخی نیز گفتند: به خدا این مرد کافر شد! و سپس به خیمهی حضرتشان حمله برده و هرچه در آن بود را به یغما بردند، تا جایی که جانماز آنحضرت را از زیر پایش کشیدند. عبدالرحمن بن عبداللَّه ازدی با خشونت به سمت امام(ع) آمد و ردای آنحضرت(ع) را از دوشش کشید. گروهی از نزدیکان و شیعیان آنحضرت برای نگهبانی دور ایشان را گرفتند. به درخواست امام(ع) دو قبیلهی ربیعه و همدان برای حفاظت از ایشان آمدند؛ اما جراح بن سنان از قبیلهی بنیاسد دهانهی اسب آنحضرت را گرفت و گفت: ای حسن! مشرک شدی چنانچه پدرت قبل از این مشرک شد! و سپس با شمشیری که در دست داشت چنان به ران آنحضرت زد که گوشت را شکافته و به استخوان رسید و امام(ع) از شدت آن زخم دست به گردن آن مرد انداخت و هر دو با هم به زمین افتادند.[4]
- ابی جمیله نقل کرد که بعد از شهادت امام علی(ع) و به خلافت رسیدن امام حسن(ع)، در حال نماز مردی بر ایشان هجوم برد و خنجری بر او زد. حصین گفت: امام حسن(ع) در حال سجده بود و مردی از قبیلهی اسد ایشان را زخمی کرد. این زخم بالای ران امام حسن(ع) بود و چند ماه بر اثر آن بیمار و بستری بود. [5]
ظاهرا این گزارش، نقل دیگری از همان گزارش اول باشد.
- معاویه چند جاسوس به کوفه فرستاد تا نامه و پیغامهایی به منافقانی برساند که به ظاهر از یاران امام حسن(ع) بودند، افرادی مانند عمرو بن حریث، اشعث بن قیس و شبث بن ربعی! معاویه پیغام داد که اگر کسی حسن بن علی را به قتل برساند، دویست هزار درهم به وی پاداش داده و دخترم را به ازدواج او درمیآورم و او را فرمانده لشکری از لشکرهای شام میکنم. معاویه با این حیلهها بیشتر آن منافقان را به سمت خودش مایل کرد. به گونهای که امام(ع) برای محافظت خود از شرّ آنها زرهی در زیر جامه خود میپوشید و سپس برای اقامه نماز حاضر میشد. روزی در وسط نماز، یکی از آن افراد تیری به جانب آنحضرت انداخت، اما چون امام(ع) زره پوشیده بود، در آنحضرت اثر نکرد.[6]
- فردی به نام جراح اسدی هنگامی که تصمیم به ترور حسن بن علی(ع) داشت، در منطقه ساباط با شمشیرهای(محافظان) کشته شد.[7]
- این ترورها ادامه یافت تا سرانجام حضرتشان(ع) با خوراندن سم توسط جعده(دختر اشعث) به فوز شهادت رسید. امام صادق(ع) در این زمینه فرمود: خود اشعث بن قیس در ریختن خون امیرالمؤمنین شریک بود و دخترش جعده - به تحریک معاویه- به امام حسن(ع) سم داد و او را شهید کرد و پسرش در ریختن خون امام حسین(ع) مشارکت داشت.[8]
بنابراین، زخمی شدن امام حسن(ع) ناشی از ترور کور از سوی افراد نفوذی بود که این رخداد میتوانست حتی زمانی اتفاق بیفتد که برادران و اصحاب وفادار آنحضرت نیز در همان حوالی حاضر بودند. آنحضرت در حال یک نبرد آشکار نبود تا همواره گروه بزرگی در کنارشان باشند. البته، گروه محافظ نیز در برابر ترور کور همواره نمیتوانند به صورت فعال عمل کرده و سوء قصدها را خنثی کنند.
[1]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 290، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[2]. اسراء، 4. «و قضاوت و اعلام کردیم بر بنیاسرائیل در آن کتاب که شما دو بار در زمین فساد میکنید».
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 206، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 11 – 12، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[5]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 10، ص 323، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[6]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 220، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.
[7]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 6، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[8]. کلینی، کافی، ج 8، ص 167.