لطفا صبرکنید
17310
- اشتراک گذاری
تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مىشود. به همین دلیل تقیه قبل از آن که یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانی و منطقی براى همه انسان هایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.
برحسب موارد و موقعیت های مختلف، تقیه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح است. تقیه واجب، در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در جایى که موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم شود حرام و ممنوع است.
منافقان، گروهی هستند که در دل خدا و آخرت را باور ندارند، ولی در ظاهر خود را نزد مسلمانان صاحب ایمان وانمود می کنند، حال این که ما در تعریف تقیه دقیقا نقطه مقابل این امر را می بینیم.
تظلم و خواری زمانی پدید می آید که شخص از سر ترس و بُزدلی دست به کتمان سر بزند و عقاید خود را آشکار نسازد. در حالی که "تقیه" به معناى ضعف و ترس و محافظه کارى نیست، بلکه غالبا به عنوان یک وسیله مؤثر براى مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار مىگیرد.
در امر به معروف و نهى از منکر قطعاً باید حساب، تدبیر، فکر و منطق به کار برده شود. علمایى که در مسائل اجتماعى مطالعه کردهاند، گفتهاند که راز انقراض خوارج همین بود که در امر به معروف و نهى از منکَر، منکِر منطق بودند. عقیده اینها در باب امر به معروف و نهى از منکر این بود که تقیه به معناى تاکتیک به کار بردن، لزومى ندارد.
پیش از آن که اصل سؤال مورد بررسی قرار گیرد لازم است به معنای لغوی و اصطلاحی تقیه و ادله آن، اشاره ای داشته باشیم: «تقیّه» در لغت به معناى پرهیز و خوددارى از زیان است؛ و در اصطلاح، اظهار صلح و آشتى است، هرچند در باطن بر خلاف آن عمل شود.
تقیه از موضوعاتی است که ریشه در کتاب و سنت دارد و موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد. تقیه در حقیقت نوعی پنهان کاری به شمار میآید و اهداف مقدسی را دنبال میکند از جمله:
الف: حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن به دست ناصالحان.
ب: حفظ توان عناصر مؤمن برای شرایط حساس و سرنوشتساز .
ج: حفظ اسرار و خط مشی ها و برنامهها از قرارگرفتن در اختیار دشمن .
قرآن با رضایت از تقیه عمار یاسر در برابر مشرکان، آن گاه که عمار برای نجات جان خودش به ظاهر موافق مشرکان حرف زد و بعد از انجام این کار اظهار ناراحتی شدیدی می کرد، آیه ای نازل شد و کار او را مورد پسند خدا معرفی کرد.
امام باقر (ع) میفرماید: «تقیه از برنامههای دین من و پدران من است و کسی که به وظیفه تقیه عمل نکند، ایمان ندارد ».
امام صادق (ع) میفرماید: «پدرم هماره این نکته را یادآور می شد که هیچ چیز به اندازه «تقیه» چشم مرا روشن نمیسازد. زیرا «تقیه» سپر مؤمن و وسیله حفظ مؤمن است. »
در نهایت این که تقیه یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن افراد مؤمن در راه موضوعات کوچک و کم اهمیت محسوب مىشود؛ زیرا هیچ عقلى اجازه نمىدهد که، مجاهدانى که در اقلیت هستند، علنا و آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود گردند؛ به همین دلیل تقیه قبل از آن که یک برنامه اسلامى باشد یک روش عقلانی و منطقی براى همه انسان هایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند . [1]
با توجه به آنچه گذشت پاسخ به ترتیب بیان می شود :
1. برحسب موارد و موقعیت های مختلف، تقیه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مىباشد. تقیه واجب، در صورتى است که بدون فایده مهمى جان انسان به خطر بیفتد، اما در جایى که موجب ترویج باطل و گمراه ساختن مردم و تقویت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است.
در تاریخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سیاسى گاه پیش مىآید که مدافعان حقیقت اگر بخواهند به مبارزه آشکار دست بزنند هم خودشان و هم مکتبشان به دست نابودى سپرده مىشود و یا لا اقل در معرض مخاطره قرار مىگیرد همانند وضع شیعیان امام على (ع) در زمان حکومت غاصب بنى امیه. در چنین موقعى راه صحیح و عاقلانه این است که نیروهاى خود را به هدر ندهند و براى پیشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غیر مستقیم و یا مخفیانه دست بزنند و در حقیقت تقیه براى این گونه مکتب ها و پیروان آنها در چنین لحظاتی یک نوع تغییر شکل مبارزه محسوب مىشود که مىتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پیروز گرداند، کسانى که بر تقیه بطور دربست قلم بطلان مىکشند معلوم نیست براى اینگونه موارد چه طرحى دارند؟ آیا نابود شدن خوب است و یا ادامه مبارزه به شکل صحیح و منطقى؟ راه دوم همان تقیه است و راه اول چیزى است که هیچ کس نمىتواند آن را تجویز کند. [2]
از طرفی هم می بینیم حضرت امام خمینى در زمانى که خفقان همهء ایران را فرا گرفته بود، متذکر مى شوند که الآن جاى تقیه نیست:
«گاهى وقت ها تقیه حرام است. آن وقتى که انسان دید که دین خدا در خطر است، نمى تواند تقیه کند، آن وقت باید هر چه بشود برود. تقیه در فروع است، در اصول نیست، تقیه براى حفظ دین است، جایى که دین در خطر بود، جاى تقیه نیست، جاى سکوت نیست». [3]
خلاصه سخن آن که تقیه به خاطر مصلحت یک امر دینى یا دنیوى مهم است؛ به همین دلیل هرگاه به خاطر تقیه و کتمان واقع مصلحت هاى مهم تر از دست برود یا مفسده هاى بزرگ تر به وجود آید به حکم عقل و شرع جاى تقیه نیست.
2. منافق کسی است که کفر خویش را پنهان دارد و خلاف آن را آشکار سازد . منافقان، گروهی هستند که در دل خدا و آخرت را باور ندارند، ولی در ظاهر خود را نزد مسلمانان صاحب ایمان وانمود می کنند. [4]
حال این که ما در تعریف تقیه دقیقا نقطه مقابل این امر را می بینیم، چرا که شخصی که تقیه می کند، در دل کاملا مؤمن و خداباور است و اتفاقا به دلیل همین ایمان به خدا، در جهت حفظ مصالح و اهداف مقدسی وادار به تقیه و کتمان آنچه در دل دارد می شود.
3. درباره خفت و خواری (که در سؤال همراه با تقیه فرض شده است) نیز باید گفت:
تظلم و خواری زمانی پدید می آید که شخص از سر ترس و بُزدلی دست به کتمان سر بزند و عقائد خود را آشکار نسازد. در حالی که "تقیه" به معناى ضعف و ترس و محافظه کارى نیست، بلکه غالبا به عنوان یک وسیله مؤثر براى مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار مىگیرد.
کشف اسرار دشمن جز از طریق افرادى که از روش تقیه استفاده مىکنند، ممکن نیست و ضربات غافل گیرانه بر پیکره دشمن جز از طریق تقیه و کتمان نقشهها و طرح هاى مبارزه صورت نمىگیرد. [5]
لذا تاکید می کنیم اولا؛ تقیه منحصر در ترس و تحمل سختی نیست ثانیا؛ اگر موردش ترس باشد ضرورتا ترس برای خودش نیست چه بسا به خاطر ورود ضرر به جان یا آبرو یا مال افراد دیگر مؤمنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است؛ مثلاً ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانها؛ بله در مواردی نیز تقیه برای ورود ضرر به جان یا آبرو یا مال خود شخص است و این هم به معنای فرار از تحمل شکنجه و مرگی که سزاوار آنند نیست؛ زیرا اصل اولی در انسان حفظ جان خود و عدم انداختن خود به هلاکت است [6] مگر در موارد اهم. [7]
4. و بالاخره در باره محدوده تقیه و مسئله امر به معروف و نهی از منکر توجه شما را به بیانی از شهید مطهری جلب می نماییم:
"در امر به معروف و نهى از منکر قطعاً باید حساب، تدبیر، فکر و منطق به کار برده شود. علمایى که در مسائل اجتماعى مطالعه کردهاند، گفتهاند که راز انقراض خوارج همین بود که در امر به معروف و نهى از منکَر ] البته آنچه به زعم خود آن را معروف یا منکر می خواندند که در بسیاری از موارد، نظرشان منطبق با حق نبود [ ، منکِر منطق بودند. مىآمد در حضور یک جبّار گردنکش در حالى که شمشیرش را کشیده بود، یقین داشت که در اینجا حرفش کوچکترین اثرى ندارد، ولى مىگفت. او هم آناً او را معدوم مىکرد. به اصطلاح تاکتیک نداشتند، منطق و حساب در کارشان نبود، بى گدار خودشان را به آب مىزدند.
عقیده اینها در باب امر به معروف و نهى از منکر این بود که تقیه به معناى تاکتیک به کار بردن، لزومى ندارد. این منطق را که ما داریم که بایستى عقل را دخالت داد و فکر سود و ضرر را کرد و اگر دیدى سودش از ضررش زیادتر است اقدام کن، خوارج مىگفتند اینجور نیست، باید امر به معروف و نهى از منکر بکنیم هرجور که بشود. بزرگترین علت انقراض آنها این بود که منطق را در کار خودشان بالاخص در امر به معروف و نهى از منکر دخالت نمىدادند و حال آنکه باید منطق را دخالت داد". [8]
[1] با استفاده از پاسخ 1779 (سایت: 2132) .
[2] با استفاده از پاسخ 3022 (سایت: 4099) .
[3] صحیفه امام، ج 8، ص 11 ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ چهارم، 1386ش.
[4] با استفاده از پاسخ 5286 (سایت: 5875) .
[5] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج20، ص 89 ، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1374ش.
[6] بقره، 195.
[7] با استفاده از پاسخ 1779 (سایت: 2132) .
[8] استاد شهید مطهرى، مجموعهآثار، ج21، ص92 ، با استفاده از نرم افزار نور.