لطفا صبرکنید
19860
- اشتراک گذاری
حکمای الاهی اعم از مشائین و اشراقیون و اصحاب حکمت متعالیه، براساس "قاعده الواحد"، می گویند: خدای متعال چون موجودی بسیط و واحد است و دارای جهت واحدی است، صدور عالم خلقت و معالیل کثیر از ذات واحد و بسیط الاهی محال است. بنابراین، حکما قایل به عالم عقول شده اند، و بر این امر اتفاق نظر دارند که عالم عقلی، واسطه در ایجاد عالم مادون است. مشائین قایل به عقول طولیه شدند که تعداد آن را 10 عقل دانسته و آخرین عقل را عقل فعال معرفی می کنند و پیدایش عالم خلقت و تدبیر عالم را بر عهده عقل فعال می دانند، ولی اشراقیون و اصحاب حکمت متعالیه می گویند بعد از 10 عقل طولی، عقول دیگری نیز داریم به نام عقول عرضیه که هیچ رابطه علت و معلولی بین آنان نبوده، بلکه عقول عرضیه مثال مجرد برای انواع مادی عالم و رب النوع مادیات بوده و پیدایش و تدبیر هر نوع از انواع مادی به دست رب النوع آن است. آنان ادله ای از قبیل قاعده امکان اشرف و نظم انواع مادی برای اثبات عقول مجرد عرضیه ارائه نموده اند.
حکمای الاهی اعم از از مشائین و اشراقیون و اصحاب حکمت متعالیه، براین امر اتفاق نظر دارند که عالم عقلی، واسطه در ایجاد مادون است، اگر چه اختلاف نظر هایی درباره تعداد عقول و نیز نحوه کثرت عقول وجود دارد مثلا حکمای اشراقی وجود عقول عرضیه را می پذیرند، اما حکمای مشاء منکر عقول عرضیه اند.[1]
برهان حکما برای اثبات این که صادر نخستین، یک امر مجرد عقلانی است -که به آن عقل اول گفته می شود- به این شرح است:
1. واجب تعالی بسیط محض بوده و هیچ جهت کثرتی در آن راه ندارد، نه کثرت خارجی مانند ترکیب از ماده و صورت و نه کثرت عقلی مانند ترکیب از وجود و ماهیت، نه ترکیب از وجود و عدم و نه ترکیب از جنس و فصل، پس واجب تعالی موجود واحد است.
2. طبق "قاعده الواحد" از یک موجود واحد و بسیط، تنها یک معلول می تواند صادر شود. بنابراین، معلول مستقیم و بی واسطه واجب تعالی تنها یک چیز است.[2]
از این رو موجودات کثیر و متعدد بدون واسطه و به طور مستقیم از ذات احدیت صادر نمی شوند و خداوند مستقیماً این کثرات را به وجود نمی آورد، بلکه تنها یک موجود است که بدون واسطه از ذات مقدس الاهی صادر می شود و آن گاه آن موجود خود واسطه در خلقت چند موجود دیگر می گردد و آنها نیز به نوبه خود موجودات دیگری را می آفرینند و بدین نحو کثرت پدید می آید. در عقل اول که همان صادر نخستن است همه کمالات حق تعالی ظهور پیدا کرده است. این موجود کامل ترین موجود عالم امکان بوده و در میان ممکنات، از همه شریف تر و کامل تر و بسیط تر و قوی تر است، اما در عین حال نسبت به واجب تعالی، عین نیاز و فقر و وابستگی است. پس صادر اوّل با همه کمالات وجودی، توأم با نقصان ذاتی و محدودیت امکانی است. محدودیتی که لازمه معلولیت و مخلوق بودن او است. این محدودیت امکان مرتبه وجودی عقل اوّل را مشخص ساخته و به آن تعیین می دهد و نیز مستلزم ماهیت امکانی برای او است؛ زیرا ماهیت حد وجود است، هر موجود محدودی دارای ماهیت است، پس عقل اوّل اگر چه یک واحد شخصی است، اما نوعی کثرت در آن وجود دارد و همین کثرت است که صدور کثیر را از آن ممکن می سازد، بر خلاف واجب تعالی که هیچ کثرتی در ذاتش راه ندارد. در عقل اول جهات متعددی راه دارد که عبارت اند از: تعقل واجب تعالی، تعقل وجوب غیری خود، تعقل امکان ذاتی خود که این جهت، معلول واجب تعالی نیست؛ زیرا امکان ذاتاً برای عقل اول ثابت بوده و نیازی به علت ندارد و تعقل واجب تعالی و تعقل ذات خود نیز لازمه وجوب غیری وجود عقل اول بوده و نیازی به علت ندارد. در هر صورت چون در عقل اول جهات کثیره وجود دارد طبعا هر جهت کثرتی می تواند علت برای ممکنات بعدی بوده باشد به این نحو که از تعقل واجب تعالی، عقل دوم و از تعقل وجوب غیری خود، وجود نفس (صورت) فلک اقصی و از تعقل امکان ذاتی خود، جرم (جسم) فلک اقصی به وجود آید. مشائین تعداد عقول طولیه را 10 عقل بیان می کنند[3]. مرحوم ملا هادی سبزواری در شرح منظومه در این باره می گوید:
فالعقل الاول لدی المشائی وجوبه مبدء ثان جائی
و عقله لذاته للفلک دان لدان سامک لسامک
و هکذا حتی لعاشر وصل و الفیض منه فی العناصر حصل
یعنی تعداد عقول موثر مشائین 10 عقل است که 9 عقل آن برای 9 فلک بوده و دهمین عقل، عقل فعال نام دارد که هیولای عالم عناصر و صورت جسمی منطبع در آن را که ملازم با آن است می آفریند. آن گاه به مرور صورت های جوهری و اعراض را بر حسب استعدادهای حاصل از تأثیر اوضاع فلکی و حرکات آنها، ایجاد می کند،[4] پس مشائین پیدایش عالم را توسط عقل فعال می دانند و می گویند چون عقل فعال دارای جهات متعددی از کثرت است، می تواند معلول های بسیاری ایجاد کند.
ولی اشراقیون معتقد به وجود عقول عرضیه اند. این عقول، عقولی هستند که اولاً: رابطه علی و معلولی میان آنها نیست. ثانیاً: هر یک از آنها در ازای یک نوع مادی از انواع موجود در عالم ماده قرار دارند و رب النوع آن هستند که تدبیر آن ماده به دست او است. این عقول را "مُثُل افلاطونی" نیز می نامند؛ چون افلاطون بر وجود آن اصرار و پافشاری داشت. در نظر اشراقیون سلسله عقول طولی، به عقول عرضی ختم می شود؛ یعنی بعد از 10 عقل طولی که آخرین آن، عقل فعال است، به یک سلسله عقول عرضی می رسیم که هیچ رابطه علی و معلولی بین آنها نیست و تدبیر و خلق عالم به عهده آنها است.[5]
ملا صدرا و اصحاب حکمت متعالیه نظریه حکمای اشراق را قبول داشته[6] و دلایلی برای اثبات عقول عرضی اقامه کرده اند،
1. قاعده امکان اشرف که از دو مقدمه تشکیل می شود:
الف. فردی که همه کمالات نوع در آن فعلیت دارد، وجودش شریف تر از فردی است که تنها قسمتی از کمالات نوع در آن فعلیت یافته و اکثر کمالات در آن بالقوه است؛ مثلاً انسان مجردی که همه کمالات نوع انسانی را بالفعل واجد است، شریف تر از انسان مادی است که تنها بخش اندکی از کمالات نوع انسانی را بالفعل دارد.
ب. بنابر قاعده امکان اشرف، هر گاه شئ ممکنی تحقق یابد که کمالات وجودیش کمتر از شئ ممکن دیگر است آن ممکن شریف تر باید پیش از او موجود باشد.
بنابراین، وجود افراد مادی یک نوع، دلیل بر وجود فرد مجرد آن نوع (عقول عرضی) است؛ مثل وجود انسان مادی دلیل بر آن است که مثال عقلی انسان در مرتبه پیشین تحقق یافته است.[7]
2. دلیل دوم: انواع موجود در این عالم با نظام خاصی که بدون تبدیل و تغییر در هر کدام از آنها جاری است، به طور اتفاق به وجود نیامده است، پس خود آنها و نیز نظام مستمرشان، معلول یک سری علل حقیقی اند و این علل همان جوهرهای مجردی هستند که این انواع را به وجود آورده و اهتمام به تدبیر و پرورش آنها دارند که از آنها به مثل افلاطونی و یا عقول عرضی تعبیر می شود.[8]
3. دلیل سوم برای اثبات رب النوع دارای مقدماتی است:
الف. ترکیب های شفگت آور گیاهان، نقش و نگارهای زیبا و چشم نوازی که در آنها مشاهده می شود، همچنین نظام دقیق و استوار حاکم بر آنها، نیاز به علت دارد و بدون علت نمی تواند پدید آید.
ب. این علت، قوا و نیروهای نباتی نیست؛ چرا که قوا و نیروهای نباتی، اعراض فاقد علم و آگاهی هستند که در جسم خود حلول کرده و در اثر تغییر و زوال موضوعشان، دست خوش تغییر و زوال می شوند.
ج. تنها علتی که می توان برای امور یاد شده بیان کرد، جوهر عقلی مجردی است که عنایت و اهتمام به آن نوع دارد و امور آن را تدبیر می کند.
4. چون هر نوعی افعال و آثار ویژه ای دارد؛ پس هر نوع یک عقل مجرد خاص خواهد داشت که مصدر افعال و آثار افراد آن نوع است و نمی توان افعال همه انواع مادی را به یک عقل مجرد نسبت داد،[9] براین اساس معتقد به مثل افلاطونی یا عقول عرضی شده اند.
[1] شیروانی، علی، ترجمه و شرح بدایة، ج4 ، ص 236.
[2] حسن زاده آملی، حسن، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، ص 108؛ طباطبائی، محمد حسین، بدایة الحکمة، ص 216؛ ابن حمزة الفناری، مصباح الانس، ص 191.
[3] الالهیات الشفاء، المقالة التاسعة، الفصل الرابع و الخامس.
[4]. سبزواری، ملا هادی، شرح المنظومة، تصحیح، حسن زاده آملی، ج 3، ص 672 – 674.
[5] . نهایة الحکمة، ص 382 – 383.
[6]. صدر الدین محمد الشیرازی، الاسفار الاربعة ، ج 2، ص 46- 81 و ج 7، ص 169 – 171 و 258 – 281.
[7] حکمة الاشراق، ص 143؛ شرح حکمة الاشراق، ص 349 – 348.
[8] همان، ص 143 – 144؛ شرح حکمة الاشراق، ص 349 – 351.
[9] المطارحات، ص 455- 459؛ السفار، ج 2، ص 53 – 55.