لطفا صبرکنید
27826
- اشتراک گذاری
اولاً این که در عالم، هر بخش یا مرتبه یا جزئی از عالم مدبّری (ممکن الوجود) داشته باشد به خودی خود محال نیست، ولی مشکل اینجاست که هریک از آن موجودات متفاوت را خدا بدانیم و آن ها را بی نیاز مطلق فرض کنیم مثلاً می توان تصور کرد که هریک از ملائکه مقرب، مدبر بخشی از عالم باشند ولی خود این موجودات مدبر،محال است که بی نیاز از علت باشند و به علت واحدی که همان خداوند بی نیاز و مطلق و واجب الوجود است منتهی نشوند.
برای پاسخ به این سؤال به این شیوه وارد بحث می شویم که اولا عالم مدبری دارد حکیم و علیم که با برهان نظم آن را به اثبات می رسانیم و سپس ثابت می کنیم که این مدبر عالم باید واجب الوجود و بی نیاز محض و برتر از هر حد و حدودی باشد چون اگر محدود و نیازمند باشد باید موجودی برتر ازاو باشد که برپادارنده او و وجود بخش اوست و در نهایت باید به یک موجود مطلق برسیم که از هر حد و نقص و نیاز وکثرت و کمبودی مبرا است.
سپس خود بخود ثابت خواهد شد که محال است این موجود واجب و برتر یکی بیشتر باشد. و به اصطلاح وجود صرف و بی حد، ذاتاً دوئیت بردار نیست و وحدت چنین موجود بی حدی در ذات همین بی حدی او نهفته است.
با این بیان خود بخود روشن می شود که اگر فرضاً چند موجود، اداره عالم را برعهده داشته باشند ناگزیر باید ممکن الوجود باشند و نه خدای واجب و اگر آنها را واجب فرض کنیم چاره ای نیست جر اینکه در حقیقت یکی بیشتر نباشند(توضیح استدلالی مطلب در ادامه خواهد آمد) و در هرصورت باید خدای واحدی باشد که علت هستی تمامی ممکنات است.
بیان تفصیلی استدلال:
اولین دلیل و راحت ترین دلیل بر اثبات صانع علیم برهان نظم می باشد که از صغرای حسی و کبرای عقلی تشکیل یافته؛ یعنی از دو مقدمه تشکل شده است :
مقدمه اول : عالم دارای نظم غایی است
مقدمه دوم : هر نظم غایی ناظم علیم دارد.
پس عالم دارای ناظم علیم است .
تقریر برهان :
وقتی ما به اطراف خود نظاره می کنیم نظم را در مصنوعات مختلف می بینیم و می توانیم این مصنوعات را به دو دسته تقسیم کنیم : الف: مصنوعات بشری. ب: مصنوعات تکوینی و یا همان فوق بشری.
هر عقل سلیمی وقتی نظم موجود در یک اسباب بازی را می بیند حکم به وجود یک سازنده و ناظم می کند که این را ساخته است . این در مصنوعات بشری است که ما آن را مشاهده می کنیم .در مصنوعات تکوینی هم وقتی نظم موجود در عالم هستی را مشاهده می کنیم پی به یک صانع علیم می بریم و اتفاقی بودن آن را رد می کنیم.
حال طبق قانون علیت که هر معلولی نیاز به علت دارد می توانیم دو وجه برای این صانع تصور کنیم 1. این صانع خودش معلول علتی دیگر است 2. خودش علت العلل است. طبق تصور اول مرتکب تسلسل علل می شویم که باطل بودن آن از بدیهیات است پس باید به دنبال علتی باشیم که منشأ فیض وجود است و معلول علتی نیست .
این منشأ همان واجب الوجود است که در مقابلش ممکن الوجود قرار دارد. ممکن الوجود یعنی وجودی که فرض وجود و عدم آن با هم مساوی است مثل انسان که قبل از موجود شدنش وجود و عدمش مساوی بود. وقتی وجود واجب الوجود و علت العلل بودنش ثابت شد بی نیازی او از هر چیزی هم ثابت می شود زیرا همان طور که گفته شد او علت العلل است .
تا اینجا وجود واجب الوجود را ثابت کردیم .
حال میخواهیم بگوییم که چرا واجب الوجوب باید یکتا و یگانه باشد ؟
البته با توضیحات گذشته تا حدودی جواب این سوال روشن است .
توحید ذاتی یعنی اینکه ذات خداوند متعال یکتا است و یکتایی به دو معناست :
1.ذاتی که در هستی خود بی نیاز از علت است و در بی نیازی از علت بی همتا و شریک است .
2.ذات خداوند مرکب از اجزا نیست و هیچ گونه کثرت و تعدد در آن راه ندارد .
برای اثبات این وحدت واجب الوجود گوئیم:
هر گونه ترکیبی ناشی از محدودیت وجود است یعنی اگر چیزی مرکب از اجزا باشد در وجودش نیازمند به آن اجزا است و کسی که نیازمند باشد محدود است و این با نامتناهی و نا محدود بودن خداوند متعال سازگار نیست . وچون ترکیب در حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نیز محال است
بیان استدلال:
زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد. زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.
بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند:جهت اشتراک و جهت امتیاز. و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد،مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بی نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد.[1]
بنابراین ثابت شد که فرض چند موجود به عنوان خدا (موجود بی نیاز مطلق) مستلزم اعتراف به محتاج بودن این خدایان است ولو از برخی جهات است و این با مطالب یقینی گذشته که در مورد صفات خدا (واجب الوجود) اثبات کردیم سازگاری ندارد.
در پایان در مورد نکته ای که در در بخش نهائی سوال مطرح شده بود تحت این عنوان که: ما نسبت به جهان کاملا بی اطلاعیم شاید اداره هر کهکشان در اختیار یک مدبر باشد... گوئیم: این بخش از سوال اشاره به این مطلب دارد که ما به طریق تجربی در مورد نحوه اداره عالم اطلاعی نداریم. شاید چندین مدبر در تدبیر عالم نقش داشته باشند و نمی توان به سادگی در این مورد قضاوت نمود. و پاسخ این است که اگر دلایل ما برای وحدت واجب الوجود دلایلی تجربی بود جا داشت که این سوال مطرح شود چون دلایل تجربی فقط در مورد آنچه تا به حال به تجربه در آمده و از آن مطلع شده ایم صدق می کند . حال آنکه وحدت واجب الوجود همچنان که بیان شد حاصل دلایل عقلی قطعی بوده و قاعده عقلی استثنا بردار نیست و نیازی به اطلاع تجربی و مشاهده مستقیم از عالم هستی ندارد.
ازطرفی حتی اگر به طریق تجربی بفهمیم که مثلا چندین موکل یا چندین موجود در عالم دست اندر کار امور هستند باز هم می دانیم که این به اصطلاح خدایان هیچ کدام نمی توانند واجب الوجود بی نیاز باشند و بلکه محتاج به قدت هماهنگ کننده بالاتری هستند که همان خدای واحد است که از هر شریکی منزه است. اینجا بحث جوانب گسترده تری پیدا می کند که مربوط به سطح بالاتری از معنای توحید است که از آن به توحید وجودی (وحدت وجود) تعبیر شده که برای مطالعه در این مورد باید به مباحث فلسفی و بویژه عرفان نظری مراجعه کرد.