لطفا صبرکنید
79974
- اشتراک گذاری
وجه خدا چیزى است که با آن براى خلقش نمودار است، که خلقش هم با آن متوجه درگاه او مىشوند، و این همان صفات کریمه او از حیات، علم، قدرت، سمع و بصر است و نیز هر صفتى از صفات فعل مانند صفت خلقت، رزق، مغفرت و رحمت و همچنین نشانه های او، وجه خدا مىباشند . از طرفی در روایات شیعه معصومین به عنوان مصادیق بارز وجه الله معرفی شده اند؛ زیرا آنان آیینه تمام نمای اسماء و صفات الاهی هستند، و حضرت علی (ع) نیز وجه الله نامیده شده است چرا که مظهر کامل اسماء و صفات خداوندی است.
وقتی اینان مظهر و آیینه کامل اسماء و صفات الاهی شدند، مانند خود ذات مقدس الاهی، نابود شدنی نیستند. بنابراین اگر چه، هم اکنون، امام علی (ع) را به جنبه حسّی و مادّی و دنیوی نمی بینیم، اما همیشه هستند، همچنین حضرت صاحب الزمان (عج) ادامه همان نور واحد و وجه الله دیگری است که در این جهان مادّی حضور دارند.
معنای «و جه»:
دو کلمه «وجه» و «جهت» به یک معنا است، و وجه هر چیزى در عرف عام، به معناى ناحیهاى از آن چیز است که با غیر روبرو مىشود و ارتباطى با آن دارد، هم چنان که وجه هر جسمى سطح بیرون آن است، و وجه انسان، آن طرفى است که با آن با مردم روبرو مىشود. [1]
وجه خدا چیزى است که با آن براى خلقش نمودار است، که خلقش هم با آن متوجه درگاه او مىشوند، و این همان صفات کریمه او از حیات، علم، قدرت، سمع و بصر است و نیز هر صفتى از صفات فعل مانند صفت خلقت، رزق، مغفرت و رحمت و همچنین نشانه های او، وجه خدا مىباشند. [2]
مقصود از «وجه الله» در آیه شریفه:
در این که مقصود از «وجه الله» در آیه شریفه «کلّ شیء هالک إلا وجهه» چیست، دو احتمال از سوی مفسّرین قرآن کریم مطرح شده است:
1. بعضى از مفسّرین گفتهاند که مراد از «وجه»، ذات است و معنایش این است که هر چیزى از بین رفتنى است، مگر ذات خدا. [3] طبق این احتمال، آیه شریفه ارتباطی به سؤال مطرح شده ندارد.
2. برخی دیگر می فرمایند که مراد از «وجه»، هر چیزى است که به نوعی منسوب به خدا است؛از اسماء و صفاتش گرفته تا ادیان و اعمال صالح بندگان و همچنین مقرّبین درگاهش، از انبیاء، ملائکه، شهدا و مؤمنینى که مشمول مغفرتش شده باشند؛ همه و همه وجه خدایند. [4]
طبق این احتمال، هر موجودى را که تصور کنیم، فى نفسه هالک و باطل است، و حقیقتى جز آنچه که از ناحیه خداى تعالى به آن افاضه شده ندارد، و آنچه که منسوب به خداى تعالى نباشد از حقیقت به طور کلى خالى است، و جز وهم، چیزی نیست و یا سرابى است که خیال، آن را به صورت حقیقت، جلوه داده، مانند بت ها که حقیقتی جز سنگ یا چوب یا فلز ندارند، [5] و نیز مانند انسان که موجودى است که خدا در آفرینش خود، روح و جسمى در او به کار برده،و همچنین صفات کمال انسانی، همه صنع خدا و منسوب به اوست. پس، از حقیقت، آن مقدارى در نزد ما است که خدا به فضل خود افاضهاش کرده باشد، و آن افاضه، آیات اوست، که بر صفات کریمه او از رحمت، رزق، فضل، احسان و ... دلالت مىکند. پس حقیقتى که در واقع ثابت است، و هرگز هلاکت و بطلان ندارد، عبارت است از صفات کریمه خدا، و نشانه های او، که همه آنها با ثبوت ذات مقدسش ثابتند. [6] با توجه به این که، این جهان بر اساس تحول و تبدّل به پایان خواهد رسید، ناگزیر وجود دیگر کامل ترى به دنبال خواهد داشت و پایان رسیدن این جهان مادی، به معنای هلاکت و نابودی محض نیست، بلکه، عبارت از انتقال از عالم دنیا به عالم آخرت و قیامت است. [7]
به هر حال، بنا بر هر دو احتمال، مراد از آیه شریفه این است که: غیر از خداى تعالى هر موجودى که تصور شود ممکن الوجود بوده و هر چند که به ایجاد خداى تعالى وجود یافته، از نظر ذات خودش، معدوم و هالک است؛ تنها موجودى که فى نفسه راهى براى بطلان و هلاکت در او نیست، ذات خداوند است. [8]
طبق احتمال دوم درباره آیه شریفه، باید روشن شود که مصداق بارز و حقیقی «وجه الله» چه کسانی هستند؟
«وجه الله» چه کسانی هستند؟
به طور کلی، هر چیزی که جنبه الاهی داشته و به نوعی منسوب به خدا باشد - همان طور که در احتمال دوم درباره آیه شریفه گفته شد – وجه الله است؛ قرآن کریم می فرماید:«مشرق و مغرب، از آن خداست! و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بىنیاز و داناست!». [9] هر کجا نظر شود آن جا «وجه الله» است؛ زیرا علم و قدرت او همه جا و همه چیز را فرا گرفته است؛ همان طور که امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید:«ستایش، سزاوار خدایی است که با آفرینش خود، برای مخلوقاتش تجلّی و ظهور می کند». [10] پس، سراسر هستی، آیینه تجلّی خداست و او خود را در آن نشان می دهد.
از آن جهت که انسان، یکی از مخلوقات الاهی و جانشین خدای متعال در زمین است - « (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمین، جانشینى [نمایندهاى] قرار خواهم داد...» [11] - دارای بالاترین مقامی است که می توان تصور نمود. و وقتی خداوند به عنوان مالک و صاحب اصلی جهان دارای مقام و منزلت والایی است، جانشین او نیز مظهر و جلوه ای از اسماء و صفات او و وجه الله است، و این کرامت و شرافت و بزرگواری در ذات همه انسان ها نهاده شده است.
در این بین، انسان کامل، آیینه تمام نمای صفات جمال و جلال حضرت حق بوده و در تسمیه به اسما و صفات الاهی، از تمامی موجودات عالم وجود، برترند و گفتار، اعمال، تقریر، سکوت و بالأخره همه شؤون زندگی انسان کامل، نشان دهنده خداست؛ چون همه چیز او برای خداوند متعال است. [12] پس، انسان کامل، وجه الله اعظم و برتر، از بین دیگر موجودات است.
با توجه به احادیث، در می یابیم که رسول اکرم (ص)، امام علی (ع)، حضرت زهرا (س) و دیگر امامان (ع) دارای جایگاه ویژه بوده و مصادیق حقیقی انسان کامل و وجه الله اند که دارای مرتبه خاص وجودی و اعلا در عالم وجود هستند؛ زیرا آن بزرگواران، مظهر «اسم اعظم» خدای سبحان هستند.
در این میان، حضرت امام علی (ع) هم مخلوق و موجودی است که در مخلوق بودن، حق مطلب را به خوبی ادا نموده و اسمای حسنای الاهی، در وجود او به خوبی تجلّی کرده و جمال و جلال مطلق حضرت حق را نشان می دهد و آن حضرت (ع) مظهر «اسم اعظم» خداست. اسم اعظم، مقامی است که هرکس به این مقام بار یابد، می تواند در عالم تصرّف کند و منشأ کارهای خارق العاده شود. [13] و این یعنی، وجه الله بودن امام علی (ع) و دیگر ائمه معصومین (ع).
در بسیاری از روایات وجه الله را انبیاء و ائمه معصومین (ع) دانسته اند که به برخی اشاره می شود:
1. امام رضا (ع) به اباالصّلت می فرمایند: «... وجه خدا أنبیاء، رسل و حجج او است که به وسیله و وساطت آنان متوجّه به خدای – عزّ و جلّ - و دین و معرفت او گردند... و خدای – عزّ و جلّ – فرمود:«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ». [14]
2. امام صادق (ع) در باره آیه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ»فرمودند:«ما وجه خدائیم که باید از آن جانب به سوى خدا رفت». [15]
پس،امام علی (ع) - و دیگر ائمه معصومین (ع) که همه از نور واحدند، [16] - چون مظهر اسماء و صفات الاهی بوده اند، نابود نمی شوند و هر چند در جهان مادی هم اکنون آنان را به صورت جسم مادی نمی بینیم ولی از جنبه معنوی و گوهر روح، در ذات خود ثابت و دارای بقاء هستند [17] .
جمع بندی:
معنای وجه الله بودن امام علی (ع) که مصداق حقیقی و بارز انسان کامل است این است که آن حضرت، مظهر و آیینه تمام نمای اسماء و صفات و اسم اعظم الاهی هستند، و هر چند آن حضرت را از جهت جنبه حسّی و طبیعت مادی و بدن عنصری، در این دنیا نمی بینیم، اما از جهت جنبه روحانی و وجه الله بودن مانند خود ذات مقدس الاهی نابود نشده و باقی هستند.
برای آگاهی بیشتر به پاسخ 7236 (سایت: 7354) (معنای زنده بودن پیامبر و اهل بیت و دلایل آن) رجوع کنید.
[1] طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 16، ص 134، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1374ش؛ قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 7، ص 184، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ ششم، 1371ش.
[2] ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 134.
[3] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 16، ص 189، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، ج 18، ص 246، انتشارات فراهانی، تهران، چاپ اول، 1360ش.
[4] ترجمه تفسیر المیزان، ج 7، ص 144 و ج 16، ص 134.
[5] البته، بت پرستان هر چند که وجود بت را هم منسوب به خداى تعالى مىدانند، و معترفند که وجود آن از ناحیه خدا و وجه اوست، الا این که آنها را مستقل در تدبیر دانسته و تدبیر آنها را منسوب به خدا نمىدانستند، و به همین جهت آنها را مىپرستیدند، و خدا را نمىپرستیدند، و حال آن که هیچ موجودى در هیچ اثرى مستقل نیست، پس در عالم هستى هیچ موجودى به غیر از خداى سبحان مستحق پرستش نیست. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 16، ص 135).
[6] همان، ج 16، ص 134 – 135.
[7] همان، ج 16، ص 137 – 138.
[8] همان، ج 16، ص 136.
[9] بقره، 115:«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیم».
[10] نهج البلاغه (صبحی الصالح)، ص 155، مؤسسه دارالهجرة:« الْحَمْدُ للَّهِ الْمُتَجَلّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه».
[11] بقره، 30:« وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة...».
[12] جوادی آملی، عبدالله،علی (ع) مظهر اسمای حسنای الاهی، تنظیم: بندعلی، سعید،ص 13، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1380ش.
[13] علامه حسن زاده آملی، حسن، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 58 – 59، انتشارات قیام، چاپ یاران، قم، چاپ سوم، 1381ش؛ علی (ع) مظهر اسمای حسنای الاهی، ص 14؛ محمد شجاعی، انسان و خلافت الاهی، ص 25 – 38، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ اول، 1362ش.
[14] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج4، ص 3، طبرسی، مؤسسة الوفاء بیروت، لبنان، 1404ق.
[15] همان، ص 5، ح 10.
[16] همان، ج36، ص 281 و 223:«یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد...».
[17] ر.ک:علامه حسن زاده، حسن، نهج الولایة، ص 8 – 14، نشر الف، لام، میم، چاپ نوید اسلام، قم، چاپ دوم، 1385ش.