لطفا صبرکنید
بازدید
15801
15801
آخرین بروزرسانی:
1393/11/05
کد سایت
id24252
کد بایگانی
65771
نمایه
عذاب صید کنندگان روز شنبه
طبقه بندی موضوعی
تفسیر|بنی اسرائیل
اصطلاحات
مسخ
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
جریان مسخ بنی اسرائیل بعد از تخلفشان در مورد منع ماهیگیری در روز شنبه چیست؟
پرسش
لطفاً آیات 164-166 سوره اعراف را با توضیح مفرداتش تفسیر کنید.
پاسخ اجمالی
آیات 164 تا 166 سوره اعراف در ارتباط با بنى اسرائیل است که در زمان حضرت داوود(ع)، زندگی میکردند. جمعیت آنها حدود دوازده هزار نفر بود. به آنان دستور داده شده بود که در روز جمعه به صید ماهی بروند و از صید در روز شنبه پرهیز کنند. در ارتباط با این حکم الهی، آنان به سه گروه تقسیم شدند. گروهی از دستور الهی -در ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه- سرپیچی کردند. گروهی آنها را موعظه کردند، و عدهای هم بیتفاوت ماندند. آنانکه از دستور الهی در ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه سرپیچی کرده، به همراه گروه سکوت کننده به عذاب الهی دچار شدند، اما موعظه کنندگان نجات یافتند.
پاسخ تفصیلی
آیات 164 تا 166 سوره اعراف سرگذشت بنى اسرائیلی است که در کنار دریاى «ایله» ساکن بودند. البته برخى معتقدند ساکن «مدین» بودند. و عدهای میگویند اهل «طبریه» بودند.[1]
این اتفاق در زمان حضرت داوود(ع)، واقع شد. میگویند؛ به بنی اسرائیل دستور داده شده بود که در روز جمعه به صید ماهی رفته و در شنبه ماهى شکار نکنند و آن روز را احترام کنند. اتفاقاً در روز شنبه ماهیهاى سفید و فربه، طورى بر روى آب میآمدند که سطح آب را میپوشاندند. مدتى آنها را شکار نمیکردند. تا اینکه شیطان به آنها گفت شما باید در روز شنبه ماهى بگیرید. حوضچهها و تورهایى درست کنید و ماهى را بدام افکنید و در روز یکشنبه بگیرید. یکى از آنها یک ماهى گرفت و ریسمانى بگوشش بست و روز یکشنبه او را از آب بیرون کشید و گوشتش را خورد. دیگران او را ملامت کردند، اما چون دیدند برایش عذاب نازل نشد، خودشان هم به همین کار اقدام کردند.
جمعیت آنها حدود دوازده هزار نفر بود و آنان به سه گروه تقسیم شدند. گروهی که موعظه میکرد، از آنها جدا شد. روز دیگر دیدند کسى بیرون نمیآید، وقتى که درها را گشودند، با یک مشت میمون روبرو شدند که همه گریه میکردند. گفتند: آیا ما شما را نهى نکردیم؟ آنها با سر اشاره میکردند که بله! جوانان بوزینه و پیران خوک شدند.[2]
با این توضیح به بررسی آیات میپردازیم.
1. «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»؛ و آنگاه که گروهى از ایشان گفتند چرا قومى را پند میدهید که خدا هلاکشان خواهد کرد و به عذابى دردناک مبتلا خواهد ساخت؟ گفتند تا ما را نزد پروردگارتان عذرى باشد. و باشد که پرهیزگار شوند.
«أمّت» بر وزن «فعلة» از مادّه «أمّ» است. «أمّ» به معنای قصد و توجّه، و أمّت به معناى مورد قصد و توجّه است، از هر چه که باشد و به أفرادى اطلاق میشود که مورد توجّه باشند.
«وعظة» و «وعظ» و «موعظه»، هدایت کردن و ارشاد به سوى حقّ به وسیله تذکّرات و تنبیهات مؤثّر و مناسب بوده، و ملازم با تخویف و تبشیر و نصیحت در گفتار است.
«معذرت» و «عذر»، اظهار اصلاح کردن در رابطه آنچه از او صادر شده که خطاء، مکروه و قبیح بوده است. خواه در کلام باشد، یا در عمل، یا در رأى و یا در خُلق. منظور از آن در اینجا کوتاهى کردن در عمل به أمر بمعروف و نهى از منکر، در رابطه وظایف روز شنبه و غیر آن است.[3]
این آیه گفتوگویى است میان ساکت نشستگان و موعظه کنندگان. آنها به موعظه کنندگان میگفتند این گروه صید کننده که احترام روز شنبه را از بین بردهاند، خدا، یا همه آنان را از بین خواهد برد، یا به عذابى سخت دچارشان خواهد کرد؛ لذا چرا اینها را موعظه میکنید؟ به عبارت دیگر، عذاب خدا بر اینها حتمى است، و موعظه فایده ندارد. آنها در جواب میگفتند: این عمل دو علت دارد؛ یکى اینکه نسبت به وظیفه خود عذرى در پیش خدا داشته باشیم که خدایا ما به وظیفه خود عمل کردیم، و با کار اینها مخالفیم. دیگر آنکه شاید آنها از این عمل خلاف پرهیز کنند که ناامیدى کار شیطان است. لفظ «إِلى رَبِّکُمْ» به جاى «الى ربنا» حاکى است که شما نیز این وظیفه را دارید.[4]
2. «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ»؛ امّا هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، [لحظه عذاب فرا رسید و] نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به دلیل نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم.
«نسیان»، به معنای غفلت کردن است، از آنچه در گذشته به یاد داشت.
«تذکّر» به معناى بیاد داشتن است در مقابل غفلت و فراموشی.
«بئیس» و «بأساء»، هر دو صفت از «بأس» به معناى «شدّت» است.[5]
مقصود از فراموشى تذکرها، بیتأثیر شدن آن در دلهاى ایشان و نادیده گرفتن و بیاعتنایى آنها به فرمان خدا و موعظههاى دیگران است؛ یعنی آنچنان بیاعتنا بودند که گویا فراموش کردهاند. هر چند به یاد آن تذکرها بوده باشند؛ زیرا عذاب الهى مسبب از بیاعتنایى به اوامر او و اعراض از تذکرهاى انبیاى او است، و گر نه اگر مقصود فراموشى باشد، عقوبت معنا نداشت؛ چرا که فراموشى به حسب طبع خودش مانع از فعلیت تکلیف و نزول عذاب است.
این آیه میگوید نجات یافتگان از آنها تنها همان اشخاصى بودند که نهى از منکر میکردند، و خداوند ما بقى ایشان یعنى مرتکبان صید ماهى در روز شنبه و کسانى را که سکوت کرده بودند و به دسته اول اعتراض میکردند که چرا ایشان را موعظه میکنید، همه را به عذاب خود هلاک کرده است.
همچنین آیه دلالت میکند که خداوند اعتراض کنندگان را به دلیل سکوتشان و ترک نکردن مراوده با صید کنندگان شریک ظلم و فسق متجاوزان شناخته است.
نیز آیه شریفه دلالت میکند بر یک سنت عمومى الهى - نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنى اسرائیل داشته باشد- و آن سنت این است که جلوگیرى نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان، و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است، و عذابى که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است در کمین شرکاى ایشان نیز هست.[6]
به هر حال وقتى آنها نافرمانى کردند و به تذکرات خیرخواهان بىاعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابى شدید و سخت نازل کرد و از میان آنها فقط گروهى را که نهى از منکر میکردند نجات داد و آن دو گروه را مجازات نمود. هم آنها را که روز شنبه صید ماهى میکردند و هم آنها را که صید نمیکردند ولى بیتفاوت بودند و به وظیفه نهى از منکر عمل نمیکردند.[7]
3. «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ»؛ هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سرکشى کردند، به آنها گفتیم به شکل میمونهای طرد شده در آیید.
«عتوّ» تجاوز کردن از حدّ در مسیر فساد و شرّ است، و مبالغه در راه شرّ و ادامه دادن و اصرار در فساد است.
«قرده» جمع «قرد» به معناى بوزینه است که از لغت سریانى (قردا) به عربى نقل شده است. و افراد یهود از جهت صفات باطنى (طمع، حیله، إضرار، تعلّق بزندگى مادّى) شبیه بوزینه شده، و در اثر اصرار به این برنامهها، صفات بوزینه در باطن آنها ثابت گشته، و حقیقت مسخ که تحوّل است در باره آنها صدق خواهد کرد.
«خسأ» به معناى طرد شدن با خوارى است. [8]
در این آیه خداوند به پیامبر اسلام(ص) خبر میدهد که چون جماعت اسرائیلیان از امر پروردگار و آنچه نهى شده بودند - از اینکه در روز شنبه ماهى صید نکنند- سرکشى و طغیان نمودند، مورد غضب واقع گردیدند و به آنها گفتیم میمون شوید و آنها را به صورت میمون درآوردیم، در حالیکه از رحمت خدا دور شدگان بودند.
نقل میکنند آنهایی که به صورت میمون شدند سه روز بیشتر زنده نماندند و تمامشان مردند.[9]
«مسخ» یا به تعبیر دیگر، «تغییر شکل انسانى به صورت حیوان» مسلماً موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است، و این جریان گاهى به صورت معجزات پیامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى که از پارهاى از انسانها سر میزند، چیزی است که وجود دارد، هر چند پیامبر نباشند -که البته با معجزات متفاوت است- بنابر این پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى مانعى ندارد.
وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است، نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در اینگونه موارد شکسته میشود.
بنابر این هیچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در این آیه و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است، بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند.
ولى بعضى از مفسران هستند معتقدند که مسخ به معناى «مسخ روحانى» و دگرگونى صفات اخلاقى است. به این معنا که صفاتى مانند میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از صفات بارز این دو حیوان بود، در آنها آشکار شد.[10]
این اتفاق در زمان حضرت داوود(ع)، واقع شد. میگویند؛ به بنی اسرائیل دستور داده شده بود که در روز جمعه به صید ماهی رفته و در شنبه ماهى شکار نکنند و آن روز را احترام کنند. اتفاقاً در روز شنبه ماهیهاى سفید و فربه، طورى بر روى آب میآمدند که سطح آب را میپوشاندند. مدتى آنها را شکار نمیکردند. تا اینکه شیطان به آنها گفت شما باید در روز شنبه ماهى بگیرید. حوضچهها و تورهایى درست کنید و ماهى را بدام افکنید و در روز یکشنبه بگیرید. یکى از آنها یک ماهى گرفت و ریسمانى بگوشش بست و روز یکشنبه او را از آب بیرون کشید و گوشتش را خورد. دیگران او را ملامت کردند، اما چون دیدند برایش عذاب نازل نشد، خودشان هم به همین کار اقدام کردند.
جمعیت آنها حدود دوازده هزار نفر بود و آنان به سه گروه تقسیم شدند. گروهی که موعظه میکرد، از آنها جدا شد. روز دیگر دیدند کسى بیرون نمیآید، وقتى که درها را گشودند، با یک مشت میمون روبرو شدند که همه گریه میکردند. گفتند: آیا ما شما را نهى نکردیم؟ آنها با سر اشاره میکردند که بله! جوانان بوزینه و پیران خوک شدند.[2]
با این توضیح به بررسی آیات میپردازیم.
1. «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»؛ و آنگاه که گروهى از ایشان گفتند چرا قومى را پند میدهید که خدا هلاکشان خواهد کرد و به عذابى دردناک مبتلا خواهد ساخت؟ گفتند تا ما را نزد پروردگارتان عذرى باشد. و باشد که پرهیزگار شوند.
«أمّت» بر وزن «فعلة» از مادّه «أمّ» است. «أمّ» به معنای قصد و توجّه، و أمّت به معناى مورد قصد و توجّه است، از هر چه که باشد و به أفرادى اطلاق میشود که مورد توجّه باشند.
«وعظة» و «وعظ» و «موعظه»، هدایت کردن و ارشاد به سوى حقّ به وسیله تذکّرات و تنبیهات مؤثّر و مناسب بوده، و ملازم با تخویف و تبشیر و نصیحت در گفتار است.
«معذرت» و «عذر»، اظهار اصلاح کردن در رابطه آنچه از او صادر شده که خطاء، مکروه و قبیح بوده است. خواه در کلام باشد، یا در عمل، یا در رأى و یا در خُلق. منظور از آن در اینجا کوتاهى کردن در عمل به أمر بمعروف و نهى از منکر، در رابطه وظایف روز شنبه و غیر آن است.[3]
این آیه گفتوگویى است میان ساکت نشستگان و موعظه کنندگان. آنها به موعظه کنندگان میگفتند این گروه صید کننده که احترام روز شنبه را از بین بردهاند، خدا، یا همه آنان را از بین خواهد برد، یا به عذابى سخت دچارشان خواهد کرد؛ لذا چرا اینها را موعظه میکنید؟ به عبارت دیگر، عذاب خدا بر اینها حتمى است، و موعظه فایده ندارد. آنها در جواب میگفتند: این عمل دو علت دارد؛ یکى اینکه نسبت به وظیفه خود عذرى در پیش خدا داشته باشیم که خدایا ما به وظیفه خود عمل کردیم، و با کار اینها مخالفیم. دیگر آنکه شاید آنها از این عمل خلاف پرهیز کنند که ناامیدى کار شیطان است. لفظ «إِلى رَبِّکُمْ» به جاى «الى ربنا» حاکى است که شما نیز این وظیفه را دارید.[4]
2. «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ»؛ امّا هنگامى که تذکراتى را که به آنها داده شده بود فراموش کردند، [لحظه عذاب فرا رسید و] نهى کنندگان از بدى را رهایى بخشیدیم و کسانى را که ستم کردند، به دلیل نافرمانیشان به عذاب شدیدى گرفتار ساختیم.
«نسیان»، به معنای غفلت کردن است، از آنچه در گذشته به یاد داشت.
«تذکّر» به معناى بیاد داشتن است در مقابل غفلت و فراموشی.
«بئیس» و «بأساء»، هر دو صفت از «بأس» به معناى «شدّت» است.[5]
مقصود از فراموشى تذکرها، بیتأثیر شدن آن در دلهاى ایشان و نادیده گرفتن و بیاعتنایى آنها به فرمان خدا و موعظههاى دیگران است؛ یعنی آنچنان بیاعتنا بودند که گویا فراموش کردهاند. هر چند به یاد آن تذکرها بوده باشند؛ زیرا عذاب الهى مسبب از بیاعتنایى به اوامر او و اعراض از تذکرهاى انبیاى او است، و گر نه اگر مقصود فراموشى باشد، عقوبت معنا نداشت؛ چرا که فراموشى به حسب طبع خودش مانع از فعلیت تکلیف و نزول عذاب است.
این آیه میگوید نجات یافتگان از آنها تنها همان اشخاصى بودند که نهى از منکر میکردند، و خداوند ما بقى ایشان یعنى مرتکبان صید ماهى در روز شنبه و کسانى را که سکوت کرده بودند و به دسته اول اعتراض میکردند که چرا ایشان را موعظه میکنید، همه را به عذاب خود هلاک کرده است.
همچنین آیه دلالت میکند که خداوند اعتراض کنندگان را به دلیل سکوتشان و ترک نکردن مراوده با صید کنندگان شریک ظلم و فسق متجاوزان شناخته است.
نیز آیه شریفه دلالت میکند بر یک سنت عمومى الهى - نه اینکه این روش تنها اختصاص به بنى اسرائیل داشته باشد- و آن سنت این است که جلوگیرى نکردن از ستم ستمگران و موعظه نکردن ایشان در صورت امکان، و قطع نکردن رابطه با ایشان در صورت عدم امکان موعظه، شرکت در ظلم است، و عذابى که از طرف پروردگار در کمین ستمگران است در کمین شرکاى ایشان نیز هست.[6]
به هر حال وقتى آنها نافرمانى کردند و به تذکرات خیرخواهان بىاعتنا شدند، خداوند در مقابل فسق آنها عذابى شدید و سخت نازل کرد و از میان آنها فقط گروهى را که نهى از منکر میکردند نجات داد و آن دو گروه را مجازات نمود. هم آنها را که روز شنبه صید ماهى میکردند و هم آنها را که صید نمیکردند ولى بیتفاوت بودند و به وظیفه نهى از منکر عمل نمیکردند.[7]
3. «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ»؛ هنگامى که در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سرکشى کردند، به آنها گفتیم به شکل میمونهای طرد شده در آیید.
«عتوّ» تجاوز کردن از حدّ در مسیر فساد و شرّ است، و مبالغه در راه شرّ و ادامه دادن و اصرار در فساد است.
«قرده» جمع «قرد» به معناى بوزینه است که از لغت سریانى (قردا) به عربى نقل شده است. و افراد یهود از جهت صفات باطنى (طمع، حیله، إضرار، تعلّق بزندگى مادّى) شبیه بوزینه شده، و در اثر اصرار به این برنامهها، صفات بوزینه در باطن آنها ثابت گشته، و حقیقت مسخ که تحوّل است در باره آنها صدق خواهد کرد.
«خسأ» به معناى طرد شدن با خوارى است. [8]
در این آیه خداوند به پیامبر اسلام(ص) خبر میدهد که چون جماعت اسرائیلیان از امر پروردگار و آنچه نهى شده بودند - از اینکه در روز شنبه ماهى صید نکنند- سرکشى و طغیان نمودند، مورد غضب واقع گردیدند و به آنها گفتیم میمون شوید و آنها را به صورت میمون درآوردیم، در حالیکه از رحمت خدا دور شدگان بودند.
نقل میکنند آنهایی که به صورت میمون شدند سه روز بیشتر زنده نماندند و تمامشان مردند.[9]
«مسخ» یا به تعبیر دیگر، «تغییر شکل انسانى به صورت حیوان» مسلماً موضوعى بر خلاف جریان عادى طبیعت است، و این جریان گاهى به صورت معجزات پیامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى که از پارهاى از انسانها سر میزند، چیزی است که وجود دارد، هر چند پیامبر نباشند -که البته با معجزات متفاوت است- بنابر این پس از قبول امکان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى مانعى ندارد.
وجود چنین خارق عاداتى نه استثناء در قانون علیت است، نه بر خلاف عقل و خرد، بلکه تنها یک جریان عادى طبیعى در اینگونه موارد شکسته میشود.
بنابر این هیچ مانعى ندارد که مفهوم ظاهر کلمه مسخ را که در این آیه و بعضى دیگر از آیات قرآن آمده است، بپذیریم و بیشتر مفسران هم همین تفسیر را پذیرفتهاند.
ولى بعضى از مفسران هستند معتقدند که مسخ به معناى «مسخ روحانى» و دگرگونى صفات اخلاقى است. به این معنا که صفاتى مانند میمون یا خوک در انسانهاى سرکش و طغیانگر پیدا شد، رو آوردن به تقلید کورکورانه و توجه شدید به شکمپرستى و شهوترانى که از صفات بارز این دو حیوان بود، در آنها آشکار شد.[10]
[1]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 756، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[2]. همان، ص 759.
[3]. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، ج 9، ص 196، تهران، مرکز نشر کتاب، چاپ اول، 1380ش.
[4]. قرشی، سید علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 4، ص 30، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1377ش.
[5]. تفسیر روشن، ج 9، ص 198.
[6]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 295- 296، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[7]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج 4، ص 255، قم، هجرت، چاپ اول، بیتا.
[8]. تفسیر روشن، ج 9، ص 199- 200.
[9]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 337، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق. «رُوِیَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَیَّام».
[10]. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 425- 426، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات