لطفا صبرکنید
39422
- اشتراک گذاری
بندگان و محبوب او واقع شدن. آنچه در این پرسش مورد نظر بوده، همان صورت دوم است. البته همه موجودات جهان هستى، از این نظر که مخلوق و خدای متعال هستند، محبوب او خواهند بود. لکن مراد از حبّى که در آیات و روایات مطرح گردیده، معناى خاصى است که همان کنار رفتن حجابها و صفاى باطن بنده و مورد عنایت و لطف آن ذات اقدس قرار گرفتن است.
در آیات و روایات گاه با عناوین و معیارهاى کلى راههاى محبوب خدا شدن مواجه هستیم؛ مانند اطاعت و پیروى از رسول گرامى اسلام(ص) و یا دوست داشتن خداوند متعال و یا عمل به واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات، و گاه موارد جزئى و مصادیق را از متون اسلامى میتوانیم استفاده نماییم.
به عبارت دیگر؛ ایمان به خدا و روز قیامت، تصدیق انبیا(ع) و نبوت نبى اکرم(ص)، پذیرش ولایت دوازده امام معصوم(ع)، دوری از کفر و شرک و نفاق، عمل به دستورات دین اسلام و...، سبب محبوبیت و تقرب در بارگاه ربوبى گشته و این به معناى رسیدن انسان به کمال و هدفى است که براى آن آفریده شده است که همان «قرب عندالله» باشد.
در رابطه با خداوند، دوستى به دو صورت تحقق مییابد: 1. دوستى بندگان با خداوند و محبوب بودن خداوند، 2. دوستى خدا با بندگان و محبوب واقع شدن بندگان: «یحبهم و یحبونه».[1] آنچه مورد سؤال است همان نوع دوم دوستى؛ یعنى محبوب خداوند قرار گرفتن بندگان است.
پیش از پرداختن به پاسخ سؤال، توجه به دو مطلب ضرورى است:
الف) مقام محبّت و عشق، مقامى بس والا و بلند است و ورود به این بحث، با گستردگى و اهمیتى که دارد، موجب طولانى شدن نوشتار و خروج از مقصد اصلى میگردد، بویژه آنکه آیات و روایات و دعاهای فراوانى در متون معتبر دینى وجود دارد، که بیان و بررسى آنها، مستلزم تدوین کتابى مستقل خواهد شد.
ب) خداوند متعال ذات و جمال خویش را دوست دارد؛ از اینرو مخلوقات و آثار خود را که جلوه جمال او هستند، دوست دارد. چنانکه در حدیث قدسى آمده است: «کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لکى اعرف».[2]
گنج مخفى بد ز پرّى چاک کرد
خاک را روشنتر از افلاک کرد[3]
اساس خلقت جهان هستى، حبّ و عشق ذات حضرت حق به ذات خویش است. او خواست تا جمال خویش آشکار گرداند، آفرینش را آینه جمال خود گردانید. عبدالرحمان جامى -از عارفان قرن نهم-، چنین میگوید:
در آن خلوت که هستى بینشان بود
به کنج نیستى، عالم نهان بود
وجودى بود از نقش دوئى دور
ز گفتگوى مائى و توئى دور
جمالى مطلق از قید مظاهر
به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
جمال اوست هر جا جلوه کرده
ز معشوقان عالم بسته پرده
پس همه موجودات جهان، محبوب خداوند متعال میباشند،[4] لکن آنچه در این مقام مورد بحث قرار گرفته است، محبوب بودن انسانها به معناى خاص آن است که در ادامه سخن بیان خواهد گردید.
امکان محبوب و مجذوب خدا شدن
خداوند مهربان در پیام و دستور خویش به پیامبر اسلام(ص)، خبر از امکان محبوب خداوند قرار گرفتن بندگان و مؤمنان میدهد: «قل ان کنتم تحبون الله فاتّبعونى یحببکم الله»؛[5] به مردم بگو: اگر محبّ و دوست خدایید، پیرو من(پیامبر) باشید تا محبوب خدا شوید.
در سوره مائده: «یحبهم و یحبونه»؛[6] دوست میدارد ایشان را و آنان هم او را دوست میدارند.
در حدیث قدسى است: «لو علم المدبرون کیف اشتیاقى بهم لماتوا شوقاً»؛[7] اگر آنانکه از من روى گردانیدهاند میدانستند میزان اشتیاق و محبت مرا به خودشان، از فرط اشتیاق، جان میباختند.
در همین راستا در حدیث قدسى معروف و معتبر است که امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل میفرماید: «...انه لیتقرب الىّ بالنافلة حتى اُحبّه...»[8] که بنده صالح به وسیله مستحبات و اعمال نیک، قرب الهى پیدا نموده و محبوب حق تعالى واقع میشود.
معناى محبوب خدا شدن
دوستى خدا با خلق و محبوب آن ذات جمیل قرار گرفتن، می تواند داراى معانى متفاوتى باشد، لکن به معنا و مفهومى که محبت و علاقه در انسانها به کار میرود، نیست، ولى آنچه در این مجال میتوان گفت این است که؛ بر اثر این دوستى، خداوند پرده را بر میدارد تا دوستان او بتوانند حضرت الهى را با چشم قلب مشاهده نمایند و تقرّب به او پیدا کنند. و این منظور از ازل مورد توجه آن ذات اقدس بود که باطن چنین بندهاى را پاکیزه سازد تا غیر او در آن جاى نگیرد و موانع میان او و بندهاش را برطرف سازد تا جز حق نشنود و سخنى جز از او استماع ننماید و جز از چشم باطنى او، از چشم دیگرى نبیند، و به غیر از زبان حق از زبان دیگرى سخن نگوید.[9]
راههاى محبوب خدا شدن
مهمترین راه کسب محبوبیت در پیشگاه خداوند این است که انسان به طور تفصیل بداند آن ذات اقدس یگانه چه امورى را میپسندد و مورد تأیید و رضایت او است، تا با برآورده کردن آنها و عمل به اوامر او، توجهات و عنایات او را به خود جلب کرده و کم کم خود را به او نزدیک نماید، چنانکه براى حفظ محبوبیت خویش نیز، ناچار باید این روند را تا آخر عمر خویش ادامه دهد، هم چنین باید بداند که آن ذات اقدس از چه امورى کراهت دارد و چه امورى سبب خشم و غضب او میگردند و مورد نهى او واقع شدهاند، تا از آنها اجتناب کند و اگر بدانها گرفتار است، خود را از آنها نجات دهد تا محبوب درگاه حق واقع شود. و لازم است این شیوه را نیز تا پایان عمر ادامه دهد، تا مطرود و منفور و مورد غضب و لعن آن ذات اقدس قرار نگیرد.
آنگونه که بیان گردید، آسانترین راه کسب این معرفت، آشنایى و مراجعه به قرآن کریم و روایات پیشوایان دین است؛ زیرا قرآن کلام مصون از تحریف بوده و خداوند متعال بیانگر تمامى امورى است که محبوب او هستند، و ایمان و عمل سبب محبوبیت در پیشگاه او و غرق شدن در رحمت او میشود و نیز بیانگر امورى است که اعتقاد یا عمل یا اتصاف به آنها سبب غضب خداوند و طرد شدن از درگاه او و سقوط در درکات جهنم میشود، و اگر انسان کاملاً خود را در عقیده و عمل و اخلاق با قرآن منطبق نماید و در این راستا از سیره نبوى(ص) و امامان معصوم(ع) الگو بگیرد، به این مقصود و مطلوب؛ یعنى محبوبیت عندالله و نجات از غضب و سخط و لعن الهى دست یافته است.
در همین راستا، آیات و روایات گاه با عناوین و معیارهاى کلى، راههاى محبوب خدا شدن را بیان مینمایند، گاه موارد جزئى و مصادیق را در پیش روى سالکان راه کمال قرار میدهند. معیارهاى کلى مانند:
- پیروى از پیامبر اکرم(ص): آنگونه که اشاره گردید خداوند کریم شرط محبوب شدن بنده خویش را پیروى از پیامبر و رسول خویش میداند، و فرمود: «به مردم بگو: اگر محبّ و دوست خدایید، پیرو من(پیامبر) باشید تا محبوب خدا شوید».[10] از اینرو در این آیه، معیار و ضابطه کلى محبوب خدا شدن را اطاعت و پیروى از رسول - خواه گفتار ایشان، خواه عمل ایشان – میداند، و در آیات فراوانى از قرآن مجید به این پیروى و متابعت دستور داده است: «ما آتاکم الرسول فخذوه و...»،[11] «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...»[12] و «اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا...».[13]
- انجام فرایض و نوافل و مستحبات: در احادیث متعدد و معتبرى که به نام احادیث قرب فرایض و قرب نوافل شناخته شده، راههاى محبوب خدا شدن را انجام واجبات و مستحبات ذکر نموده است. بررسى و استفاده کامل از اینگونه احادیث و بیان تفاوت قرب فرایض و قرب نوافل موجب اطاله سخن و پراکندگى مطالب خواهد شد، لکن فقط به نمونهاى از آنان بسنده کرده و با بررسى متون دینى به موارد جزئى که سبب جلب محبت الهى میگردد، سخن را پایان میبخشیم.[14]
امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود: «خداوند عزّ و جلّ فرمود: بنده من به چیزى محبوبتر از آنچه بر او واجب نمودم، تقرّب نمیجوید و همانا پیوسته به وسیله نافله و مستحبات به حضرت من تقرّب پیدا میکند تا به درجهاى می رسد که او را دوست میدارم، و هنگامى که او را دوست داشتم، در این حال گوش او خواهم شد که با آن میشنود و چشم او خواهم بود که با آن میبیند و زبان او خواهم گشت که با آن سخن می گوید، و دست او میشوم که با آن کارها را انجام میدهد...».[15] شبیه این روایت، از امام باقر(ع) نیز نقل گردیده است.[16]
با دقت در اینگونه روایات و بررسى آیات؛ نتایج و ثمراتى هم که بر اثر محبوب خدا واقع شدن به دست میآید، کاملاً روشن میگردد که در مجموع، پیدایش صفاى باطنى و رفع حجابها و موانع و رسیدن به مقام قرب الهى که همه از فضل و لطف آن ذات یگانه است، نتیجه و ثمره این محبت خواهد بود.[17]
«ایمان» خود به عنوان ثمره این محبت الهى است. در روایتى از پیامبر(ص) نقل شده است: «ان الله یُعطى الدنیا من یُحبّ و من لایحبّ و لایعطى الایمانَ الاّ من یحبّ»؛[18] خداوند دنیا را به کسى که دوست دارد و یا ندارد، میبخشد، ولى ایمان را به کسى که دوست دارد، اعطا مینماید؛ زیرا که نظر محبوب به محب، اظهار التفات و لطف است به او که در نتیجه، محبّت محبّ به محبوب بیشتر میشود و او را از خود بیخودتر مینماید؛ از اینرو است که در دعاى ندبه، میخوانیم: «اللهم و اقبل الینا بوجهک الکریم و اقبل تقربنا الیک و انظر الینا نظرة رحیمة، نستکمل بها الکرامة عندک ثم لاتصرفها عنّا بجودک...»؛ [19] اى خدا! بر ما به وجه کریم خود رو نما و تقرّب ما را به سوى خود بپذیر و بر ما به نظر رحمت [و لطف] نظر نما تا کرامت نزد تو را بدان وسیله، کامل کنیم و به کرمت، نظر لطف خویش را از ما مگردان.
از مطالب گذشته، بعضى راههاى کلى کسب محبت الهى نسبت به بندگان روشن گردید، حال به برخى از موارد جزئى اشاره میگردد که در آیات قرآن، به عنوان «اعمال پسندیده و محبوبان عندالله» معرفى شدهاند:
ایمان، اطاعت از خدا و رسول، سرعت به سوى خیرات و جبران خطاها و طلب غفران از خداوند، انفاق در راه خدا به صورت آشکار و پنهان، فرو خوردن خشم و عفو از لغزشهاى مردم و نیکوکارى با آنان، کسانى که دائماً به یاد خدا هستند و بر کار خطاى خویش اصرار نمیکنند و ربا نمیخورند،[20] بر خدا توکل میکنند و در برابر ناملایمات صابر و شکیبا هستند و زبان به گلایه نمیگشاید، با مردم مشورت میکنند و با مردم به نرمى و ملاطفت رفتار میکنند.[21] تقوا پیشهاند و به عهد و پیمانى که با خدا و رسول(ص) و ولىّ خدا و یا مردم میبندند، پایبند هستند،[22] با توبه و اخلاص و تقوا خود را تطهیر میکنند و از آلودگیها و هرزگیها برکنارند،[23] چشم و گوش و زبان و شکم و فرج خود را از استفادههاى نابجا حفظ میکنند،[24] به پدر و مادر خود احترام گذاشته و حرمت ارحام را نگه میدارند،[25] از بزرگان دین به خصوص پیامبر اکرم(ص) به نیکى و با احترام و درود یاد میکنند،[26] و اگر مسئولیتى یابند و به حکومت و قضاوت بپردازند، دادگر و عادلاند،[27] بر آنچه در راه خدا خرج کردهاند افسوس نمیخورند و اگر به مالى و مکنتى و حکومتى میرسند مغرور نمیشوند[28] اهل بذل مال و جان در راه اویند.[29]
در روایات نیز مواردى را براى جذب محبت الهى میتوان مشاهده کرد: به آنچه نزد خداوند مرغوب است، رغبت نمودن،[30] پیامبر اکرم(ص) و آل او را دوست داشتن،[31] خدا را دوست داشتن،[32] به سراغ علم و دانش رفتن،[33] تهلیل و تکبیر فراوان گفتن،[34] مداومت و تعجل در عمل نمودن،[35] و... .
در مقابل، گروههاى ذیل به عنوان «مبغوضان»، «ملعونان» و «مطرودان» درگاه خداوند معرفى شدهاند:
کافران،[36] مشرکان،[37] منافقان،[38] مستکبران،[39] لجبازان ستیزهجو[40] و فخرفروشان گردنکش که به خود مینازند،[41] از حریم خود تجاوز کرده و حقوق الهى و حقوق مردم را رعایت نمیکنند،[42] خوشگذران و رفاه طلب[43] و اسرافگرند،[44] در زمین فساد بر پا میکنند،[45] از مال خود به طور صحیح و در راه خدا استفاده نمیکنند و بخل و حسد و کینه میورزند،[46] پیمانشکن بوده و با کفار و دشمنان دین طرح دوستى و همکارى میریزند،[47] خیانتکار و ناسپاساند،[48] از کشتن مؤمنان و انبیا و اولیاى الهى دریغ نمیکنند،[49] و اهل گناه و عصیان و طغیان هستند،[50] بر خود و بر مردم ستم روا میدارند و حقوق الهى را رعایت نمیکنند،[51] اهل تنبّه و تذکر و پشیمانى و توبه و دعا و تضرع به درگاه الهى نیستند و در مقابل خدا نیز گردنکش و مغرورند،[52] به تحریف دین پرداخته،[53] از شیطان و طاغوت تبعیت کرده،[54] راه هدایت مردم را مسدود میکنند و در بین اهل دین تفرقه افکنده و آنها را منحرف میکنند،[55] بد دهن بوده و به گفتار خود در عمل پایبند نیستند،[56] و خدا و رسول(ص) و اولیاى الهى و مؤمنان را با عملکرد و گفتار خود آزار میدهند،[57] از جهاد در راه خدا و بذل جان و مال در راه خدا فرارى و بهانهجو هستند،[58] اهل گناه و ناسپاس[59] و تابع فاسقان[60] میباشند، اهل عمل صالح و ایمان به خدا و رسول(ص) و ولىّ خدا نیستند و از ایشان میبرند و به دشمنان ایشان میپیوندند.[61]
حال اگر واقعاً در پى جلب رحمت و عنایات حق و محبوبیت نزد او هستیم، باید با عزمى راسخ خود را از گروه دوم جدا کرده و به گروه اول بپیوندیم و با امر به معروف و نهى از منکر و ترویج و تبلیغ و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان و حریم تشیع، هم خود از خدا راضى شویم و هم خدا را از خود راضى کنیم، هم خدا و نبى(ص) و ولىّ را دوست بداریم و هم محبوب ایشان واقع شویم.[62]
[1]. مائده، 54.
[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 84، ص 199، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. مولوی، مثنوی.
[4]. ر. ک: ابن سینا، اشارات و تنبیهات، ج 3، ص 359 - 363؛ صدرالمتألهین، اسفار، ج 7، ص 148 - 160.
[5]. آل عمران، 31.
[6]. مائده، 54.
[7]. بهارى، محمد، تذکرة المتقین، ص 134.
[8]. کلینى، کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب من اذى المسلمین و احتقرهم، ج 7، ص 253؛ بحار الانوار، ج 70، کتاب الایمان و الکفر.
[9]. فیض کاشانى، ملا محسن، اخلاق حسنه، ص 238 - 239.
[10]. آل عمران، 31.
[11]. حشر، 7.
[12]. نساء، 59.
[13]. انفال، 46.
[14]. ر. ک: 49456، (ترک واجبات و عمل به مستحبات).
[15]. کافى، ج 2، ص 352.
[16]. همان.
[17]. اخلاق حسنه، ص 238.
[18]. فیض کاشانى، ملا محسن، محجة البیضاء، ج 8، ص 64.
[19]. محدث قمى، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.
[20]. آل عمران، 130، 136، 146 و 148.
[21]. آل عمران، 3، 146، 159 و 160.
[22]. آل عمران، 76؛ توبه، 4 و 7.
[23]. توبه، 108؛ بقره، 222.
[24]. مؤمنون، 1 - 11؛ نور، 30 - 31؛ احزاب، 70 - 71.
[25]. لقمان، 14 - 15.
[26]. احزاب، 56؛ حجرات، 2 و 5.
[27]. حجرات، 9؛ مائده، 42.
[28]. حدید، 23.
[29]. صف، 4؛ آل عمران، 154 و 158.
[30]. بحار الانوار، ج 70، ص 70.
[31]. همان، ج 57، ص 198.
[32]. همان، ج 70، ص 18.
[33]. همان، ص 304.
[34]. محجة البیضاء، ج 2، ص 275.
[35]. بحار الانوار، ج 71، ص 216 و ص 322.
[36]. بقره، 89 و 90؛ روم، 45؛ آل عمران، 32.
[37]. لقمان، 13.
[38]. فتح، 6؛ توبه، 38 تا آخر سوره.
[39]. نحل، 23.
[40]. شورى، 16؛ اعراف، 71.
[41]. حدید، 23؛ نساء، 36؛ لقمان، 18.
[42]. بقره، 190؛ اعراف، 55.
[43]. قصص، 76.
[44]. اعراف، 31؛ انعام، 141.
[45]. قصص، 77؛ طه، 81؛ مائده، 64؛ بقره، 205.
[46]. همان.
[47]. مائده، 50، 63 و 80؛ رعد، 20 و 25.
[48]. حج، 38؛ انفال، 58؛ نساء، 107.
[49]. نساء، 93؛ آل عمران، 112؛ بقره، 61.
[50]. حجرات، 7.
[51]. شورى، 40؛ آل عمران، 57 و 140.
[52]. اعراف، 55.
[53]. مائده، 78؛ هود، 18.
[54]. هود، 59 و 60؛ نساء، 48، 54، 115، 118؛ احزاب، 64 و 68.
[55]. اعراف، 44 و 45.
[56]. صف، 2 و 3؛ حجرات، 11 و 12؛ نور، 23؛ نساء، 148.
[57]. احزاب، 57 و 58.
[58]. انفال، 16.
[59]. بقره، 276.
[60]. هود، 59 و 60.
[61]. رعد، 20 و 25.
[62]. فجر، 28؛ آل عمران، 31.