لطفا صبرکنید
20907
- اشتراک گذاری
خوف و هراس دو گونه است: ممدوح و مذموم. خوف و هراس مذموم؛ مانند خوف از روزگار، خوف از مردم، خلایق و... این خوف براى دوستان خداوند معنا ندارد؛ از اینرو امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن، غیر از خدا از احدى نمیترسد». و به فرموده قرآن کریم: «این فقط شیطان است که پیروان خود را میترساند. از آنها نترسید و از من بترسید، اگر ایمان دارید».
اما خوف ممدوح و ارزشمند خوف از جلال و عظمت الهى است. در این مورد پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هر کس به خداوند عارفتر باشد، نسبت به حضرتش هراسانتر است».
خوف ممدوح، خوف خواص و بزرگان است که از مشاهده عظمت و جلال و تجلى اسما در قلب حاصل میگردد. و خوف حاصل از عظمت حق از لذایذ معنوى است و منافاتى با آیه کریمه: «الا إنّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» ندارد، بلکه از صفات کمال کاملان میباشد؛ از اینرو خطاب به امام مهدی(عج) عرضه میداریم: «سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق».
خوف و هراس دو گونه است: خوف و هراس ممدوح و خوف و هراس مذموم. خوف و هراس مذموم که براى دوستان خداوند معنا ندارد، خوف از روزگار، خوف از مردم، خوف از دشمن و خلاصه، خوف از خلایق است.
قرآن کریم در این باره میفرماید: «این فقط شیطان است که پیروان خود را [با سخنان و شایعات بیاساس] میترساند. از آنها نترسید و از من بترسید، اگر ایمان دارید».[1]
از ابوذر غفاری نقل شده است: «پیامبر اکرم(ص) مرا وصیت نمود که در راه خداوند از ملامت هیچ ملامت کنندهاى خوف نداشته باشم».[2]
امام صادق(ع) فرمود: «مؤمن غیر از خداوند، از احدى نمیترسد».[3]
اما خوف و هراسى که ممدوح است و ارزش مند، خوف از جلال و عظمت الهى است.
رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به خداوند عارفتر باشد، نسبت به حضرتش هراسانتر است».[4] از اینرو؛ آن پیامبر بزرگوار فرمود: «ترس من از خدا از همه شما بیشتر است».[5]
در همین راستا امام على(ع) فرمود: «خوف، لباس عارفان است».[6]
نتیجه این خوف ارزش مند و ممدوح این است که انسان، پناهنده درگاه الهى میگردد. به فرموده على(ع): «اگر از مخلوقات ترسیدى از آنها فرار میکنى، اما اگر از خالق ترسیدى به او پناه میبرى».[7]
مراتب خوف
خواجه عبدالله انصارى میگوید: از میدان تواضع میدان خوف زاید. قوله تعالى: «و امّا من خاف مقام ربّه»؛ خوف ترس است و ترس، حصار ایمان است. و تریاق تقوا و سلاح مؤمن است. و آن سه قسم است: یکى خاطر و دیگر مقیم و سوم غالب. آن ترس که خاطر است، در دل آید و بر گذرد. آن کمینه، ترس است که اگر آن نبود، ایمان نبود. که بى بیم، ایمنى روی نیست و بى بیم را ایمان نیست. هر کس را ایمان چندان است که بیم است. دیگر، ترس مقیم است، که آن ترس، بنده را از معاصى باز دارد و از حرام وى را دور کند و آرزوی مرد را کوتاه کند. سوم، ترس غالب است و آن ترس مکر است که حقیقت، بدان ترس درست آید و راه اخلاق بدان گشاده آید. و مرد را از غفلت آن باز رهاند و نشان مَکْر دَه چیز است: طاعت بیحلاوت، و اصرار بیتوبه، و بستن دَرِ دعا، علم بیعمل، حکمت بینیّت، صحبت بیحرمت، بستن دَرِ تضّرع و صحبت با بدان؛ و برتر از این همه، دو چیز است: بنده را ایمان دهد بیتعیّن یا بنده را به وى باز گذارد؛ و این بیم تائبان است.[8]
توضیح اینکه: حقیقت خوف آن است که سالک به واسطه نومیدى از حصول مطلوب یا انتظار وقوع مکروهى در آینده، از اطمینان حال بیبهره شود و به اضطراب گرفتار آید. خوف از لحاظ ارتقاى حالِ سالک بر سه وجه است: اول خوف عامّه، و آن بیم از عقوبت الهى است که چون چیرگی و غلبه معبود خویش را دریافتهاند، مضطرب و پریشانند. خداى تعالى فرمود: «یخافون یوماً تَتَقَّلَبُ فیه القلوب والابصار»؛[9] از روزى که دلها و دیدهها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند.
دوم: خوف متوسّطین و آن بیم از مکر الهى است که ارباب مراقبه و دلشدگانى که ذوق حضور دریافتهاند، بدان مبتلا و گرفتارند و پیوسته بیمناکاند که فیضان ربّانى پایان پذیرد و لذت صفاى حضور محو شود. هرچند واقفان این منزل، خود دچار استدراجاند که از فیّاض باز مانده و به فیض پرداختهاند. خداى بزرگ فرمود: «وَ لمن خاف مقام رَبّه جَنتّان»؛[10] و براى هر که از مقام قهر و کبریایى خدا بترسد، دو باغ بهشتى است.
سوم: خوف بزرگان و صاحب دلان. و آن اجلال از حریم حضرت الهى است که سلطان مشاهده جمال محبوب به رجاى شیداى عاشق چیره گشته و در آن زیبایى جمال، رعنایى جلال نیز در کار آمده، جمال با کمالش جلوه ناز گرفته و حضرت با عزتش رایت بینیازى برافراشته. توسن هیبت بر جان حیران قتیل عشق خویش تاخته است.
سعدى شیرازی میگوید:
گر کسى وصف او زِ مَن پُرسد
بیدل از بى نشان چه گوید باز؟
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز[11]
پس حال خواص و اولیا، غیر از احوال دیگران است. خوف حاصل از مشاهده عظمت و جلال، و تجلى اسماى الهى بر قلب آنان، دم به دم افزونتر گشته و در لذت روحانى آن غوطهورند. چنین خوفى با آیه سوره یونس که فرمود: «بدانید که بر دوستان خداوند ترسى نیست و اندوهى ندارند» منافات ندارد.[12]
از اینرو خطاب به مولاى بزرگوارمان آقا امام زمان(ع) عرض میکنیم: سلام بر تو اى پاک نهاد هراسان و خائف از جلال و جبروت حضرت حق.
[1]. آل عمران، 175.
[2]. مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 360.
[3]. رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، ج 3، روایت شماره 5258.
[4]. همان، روایت شماره 5195.
[5]. نراقى، ملااحمد، معراج السعادة، باب چهارم، صف پنجم، مقام سوم، خوف الهى.
[6]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، ص 117، نجف اشرف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم، 1385ق.
[7]. رى شهرى، محمد، حسینى، سید حمید، منتخب میزان الحکمة، روایت شماره 2000.
[8]. انصارى، خواجه عبدالله، صد میدان، به اهتمام انصاری، قاسم، میدان سى و سوم، ص 36، کتابخانه طهورى، چاپ سوم.
[9]. نور، 37.
[10]. الرحمن، 46.
[11]. دامادى، سید محمد، شرح بر مقامات اربعین یا مبانى سیر و سلوک عرفانى، ص 145.
[12]. ر. ک: امام خمینى، شرح چهل حدیث، ص 230 - 231.