لطفا صبرکنید
12905
- اشتراک گذاری
نقطه اشتراک تقریرهای متعدد و متفاوتی که از برهان صدیقین بیان شده است؛ این است که همگی قصد دارند بدون بهره گیری از واسطه ای غیر از اصل و حقیقت وجود، به واجب الوجود و وجود مطلق استدلال کنند، تقریری که شما ذکر کردید، بیشتر با مبانی و اصول حکمت متعالیه سنخیت دارد، اصولی؛ مانند اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود، بساطت وجود و عین ربط بودن و فقر ذاتی داشتن معلول به علت. با توجه به این اصول می توان تقریر شما را به شکل زیر تصحیح نمود:
واقعیت هستی یا مطلق و بسیط است یا مقید و محدود، اگر مطلق است که مطلوب ما ثابت است و واجب الوجود اثبات می شود، اما اگر مقید و محدود باشد- چنان که ما با بررسی اشیای اطراف خویش متوجه می شویم که این اشیا محدود و مقیدند- باید حتماً وجودی مطلق و نامحدود باشد که این اشیا و موجودات محدود در وجود داشتن به آن تکیه کنند، و الا اگر این چنین وجودی نباشد تحقق معلول بدون علت لازم می آید و اگر چنانچه مطلق نباشد و محدود باشد، باز این محدود خود باید متکی بر وجودی غیر خود باشد، و اگر باز بگوییم این وجود هم محدود است، نقل سخن می کنیم به خود آن وجود محدود و همان طور این سلسله تا بی نهایت خواهد رفت و لازمه این امر دور یا تسلسل است که هر دو باطل اند.
براهین اثبات وجود خدا را می توان از جهتی به دو دسته تقسیم نمود، یک دسته از براهین، مخلوقات را واسطه استدلال قرار می دهند و با کمک مخلوقات به خداوند می رسند، ولی در دسته دیگر از براهین، مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند، بلکه از خود حقیقت هستی و مفهوم هستی به خدا می رسند. براهین دسته اول را انّی (براهینی که از معلول به علت رهنمون می شوند) و براهین دسته دوم را لمّی (براهینی که از خود علت به علت رهنمون می شوند) یا شبه انّی خوانده اند. [1] ، [2]
برهان صدیقین از نوع دوم است. برهان صدیقین، برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال می شود و از چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی شود. از این برهان تقریرات بسیاری شده است که به دلیل رعایت اختصار از بیان آنها صرف نظر می کنیم. [3]
تقریر ملاصدرا از برهان صدیقین
صدرالدین شیرازی مؤسس حکمت متعالیه برهان صدیقین را این گونه بیان می کند: اگر وجود که بنابر اصالت الوجود اصیل است، بی نیاز از غیر باشد، پس مطلوب ما حاصل و واجب الوجود اثبات می شود، ولی اگر مستغنی بالذات نباشد، در این صورت معلول ذاتا نیازمند به سوی وجودی غنی بالذات خواهد بود؛ زیرا تحقق امری که ذاتا فقیر و عین تعلق و ربط است، بدون وجود مستقلی غنی و تام، محال است. [4] ، [5]
با دقت در دریافتی که شما از این برهان ذکر کرده اید؛ می توان گفت دریافت شما بر اساس اصول حکمت متعالیه بنا شده است، لذا برای ارائه تقریری صحیح از آنچه ذکر نمودید، باید ابتدا چند اصل زیر بنایی را بپذیرید:
1. اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت : روشن است که در عالم خارج هر موجودی بیش از یک واقعیّت ندارد و این ذهن است که دو مفهوم وجود و ماهیت را از آن برداشت می کند. به عنوان مثال یک انسان یا یک درخت، دارای دو بخش خارجی نیست که اسم یکی را وجود و دیگری را ماهیت بگذاریم، امّا در تحلیل ذهنی می بینیم که ماهیت و ویژگی های هر شیئی با اصل وجود و بودنش متفاوت است.
چگونگی و ماهیت شخص یا درخت به گونه ای که در خارج هست، به ذهن می آید، لیکن هستی آن در خارج و ذهن کاملاً متفاوت است و آثاری که بر آتش یا درخت خارجی حمل می شود، بر ادراک آنها مترتّب نمی شود. بنابراین مشخص می شود که وجود یا ماهیت یا به تعبیر دیگر هستی یا چیستی، دو مسئله جدا از یکدیگرند و اگر وجود نباشد، هیچ ماهیتی از مخلوقات تحقّق پیدا نخواهدکرد و این وجود است که ماهیت درخت یا انسان را از مرحله عدم به قلمرو ظهور می رساند و گرنه خودِ ماهیت اشیا هیچ تعلّق خارجی ای به بودن یا نبودن ندارد: "الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی لا موجودة و لا معدومة" و همین که شیئی با وجود محقّق شود و با برداشتن وجود از بین برود، گویای این است که غیر اصیل است.
2. تشکیک در وجود : وحدت تشکیکی وجود عبارت است از این که: وجود، یک حقیقت واحد و دارای مراتب شدت و ضعف است و تمامی موجودات اعم از واجب الوجود تا هیولا (ماده) هریک به حسب مرتبه خود از آن حقیقت برخوردارند؛ یعنی در سنخ وجود با هم اشتراک دارند، ولی در مرتبه متمایز می شوند.
3. بساطت وجود: وجود، حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است؛ چون چیزی غیر از وجود نداریم.
4. معلول عین ربط و نیازمندی به علت است: ملاصدرا رابطه معلول به علّت را یک رابطه فقری می داند. معلول به جهت این که تمام هستی و هویّت خود را از علّت گرفته، دارای وجود ربطی است و بدون علّت دارای وجود نیست و وابستگی مطلق به آن دارد و از ذات معلول جز محدودیّت، احتیاج و فقر چیزی نمی توان انتظار داشت. [6]
با توجه به این اصول تقریری که شما در سوال ذکر کردید بهتر است به صورت ذیل آورده شود:
واقعیت هستی یا مطلق و بسیط است یا مقید و محدود، اگر مطلق است که مطلوب ما ثابت است و واجب الوجود اثبات می شود، اما اگر مقید و محدود باشد- چنان که ما با بررسی اشیای اطراف خویش متوجه می شویم که این اشیا محدود و مقیدند- باید حتما وجودی مطلق و نامحدود باشد که این اشیا و موجودات محدود در وجود داشتن به آن تکیه کنند و الا اگر این چنین وجودی نباشد تحقق معلول بدون علت لازم می آید و اگر چنانچه مطلق نباشد و محدود باشد، باز این محدود خود باید متکی بر وجودی باشد غیر خودش، و اگر باز بگوییم این وجود هم محدود است، نقل سخن می کنیم به خود آن وجود محدود و همان طور این سلسله تا بی نهایت خواهد رفت و لازمه این امر دور یا تسلسل است که همگی باطل اند.
تذکر:
در این تقریر توجه به این نکته ضروری است که بررسی موجودات اطراف در راه اثبات اصالت وجود به ما کمک می کند، اما در تقریر اصل برهان نقشی ندارد؛ چرا که از لوازم و امتیازات برهان صدیقین این است که از غیر خدا برای استدلال و حد وسط قرار دادن استفاده نمی کند و اگر دقت کنید در می یابید که اصل برهان مبتنی، بر اصل وجود و واقعیت هستی است که یا مطلق است یا محدود، اگر چنانچه اصل و واقعیت هستی امری مطلق باشد مطلوب ما ثابت است و اگر چنانچه مقید و محدود باشد، لزوما باید متکی بر یک واقعیت مطلق باشد که این همان واجب الوجود یا خدای متعال است.
[1] محمد رضایی، محمد، مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی و وجود شناختی فلاسفه غرب بر اثبات وجود خدا، فصلنامه کلام اسلامی، پاییز 1376،شماره 23.
[2] برگرفته از پاسخ شماره 11908 (سایت: 13446) .
[3] جهت اطلاع بیشتر در این زمینه می توانید به سوال 11908 (سایت: 13446) مراجعه نمایید.
[4] مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقه نهایة الحکمة، ص 413، مؤسسه در راه حق، قم، 1405 ه. ق.
[5] برگرفته از پاسخ شماره، 11908 (سایت: 13446) .
[6] برگرفته از پاسخ شماره 11908 (سایت: 13446) .