لطفا صبرکنید
21999
- اشتراک گذاری
جریان این بود که حضرت عبدالمطلب نذر کرد که اگر خداوند ده پسر به او عطا فرماید یکى از ده فرزند را ذبح کند.! چون شماره پسران به ده نفر رسید گفت: باید به نذر خویش وفا کنم. بین فرزندان خود قرعه انداخت. قرعه به نام عبداللَّه پدر رسول خدا که محبوبترین فرزندانش بود در آمد.! بار دوم و سوم نیز قرعه را تکرارکرد اما هر بار به نام عبدالله درآمد. تصمیم بر ذبح او گرفت اما قریش مانع شدند. دخترش عاتکه پیشنهاد کرد بین عبدالله و تعدادی از شتران خود قرعه کشیده و آنقدر به تعداد آنها بیفزاید تا پروردگار راضى شود. عبدالمطلب ده شتر کنار گذاشت و قرعه میان آن ده شتر و عبداللَّه زد قرعه به نام عبداللَّه در آمد. آنگاه بر عدد شتران ده ده مىافزود تا به صد شتر رسید و قرعه بنام شتران بیرون آمد. سه بار این قرعه را تکرار کرد اما در هر سه بار قرعه بنام شتران بود. عبدالمطلب دستور داد که شتران را نحر کنند و گوشتشان را در اختیار مردم بگذارند.
این واقعه همان واقعه نذر حضرت عبدالمطلب است که ما آن را از کتاب خصال شیخ طوسی نقل می کنیم: "حسین بن على بن فضال گوید: از امام رضا (ع) معناى فرمایش پیغمبر را که فرمود: من فرزند دو ذبیحم، پرسیدم فرمود: مقصود از دو ذبیح یکى اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل است و دیگرى عبداللَّه فرزند عبدالمطلب،....اما (عبدالله) جریانش این بود که روزی حضرت عبدالمطلب حلقه کعبه را گرفت و از خداوند خواست که ده پسر به او عطا فرماید! و به منظور استجابت این دعا نذر کرد که یکى از ده فرزند را ذبح کند.!
چون شماره پسران به ده نفر رسید گفت: خداوند به وعده خود وفا کرد، من نیز باید به نذر خویش وفا نمایم. آنگاه فرزندان خود را به میان خانه کعبه برد و قرعه به نامشان انداخت. قرعه به نام عبداللَّه پدر رسول خدا که محبوبترین فرزندانش بود در آمد.! بار دوم قرعهها را در هم آمیخت، باز قرعه بنام عبداللَّه درآمد.! براى بار سوم قرعه کشید و قرعه بنام عبداللَّه در آمد.! عبدالمطلب عبداللَّه را گرفته و نگاه داشت و تصمیم بر ذبحش گرفت.! قریش اجتماع کرده و مانع او از ذبح عبداللَّه شدند. زنان خاندان عبدالمطلب گرد آمده به گریه و شیون پرداختند. عاتکه دختر عبدالمطلب گفت: پدر جان در کشتن پسرت عذرى میان خود و خداوند بیاور، گفت: دخترم چه عذرى بیاورم؟ بگو که دختر با برکتى هستى! عاتکه گفت:میان فرزندت (عبدالله )و شترانى که در حرم دارى قرعه بکش و آنقدر به پروردگارت عطا کن تا راضى شود. عبدالمطلب کس فرستاد و شتران را آوردند. ده شتر کنار گذاشت و قرعه میان آن ده شتر و عبداللَّه زد قرعه به نام عبداللَّه در آمد. عبدالمطلب بر عدد شتران ده ده مىافزود تا به صد شتر رسید و قرعه بنام شتران بیرون آمد این وقت عبدالمطلب تکبیر گفت.! قریش نیز تکبیرى گفتند که کوه هاى مکه را لرزاند.! عبدالمطلب گفت: تا سه بار قرعه به نام شتران بیرون نیاید نخواهم پذیرفت.! سپس سه بار دیگر قرعه زد و در هر سه بار قرعه به شتران اصابت می کرد و در بار سوم زبیر و ابوطالب و برادرانش، عبداللَّه را از دست پدر گرفته و بر روی دست بلند کرده و می بوسیدند و خاک از سر و صورتش می زدودند، عبدالمطلب دستور داد که شتران را در کشتارگاه نحر کنند و گوشتشان را بی دریغ در اختیار مردم بگذارند.[1]
[1].صدوق خصال ، ج1، ص66 ، ترجمه فهرى زنجانى،سید احمد ،انتشارات علمیه اسلامیه ،تهران، دوجلدی.