لطفا صبرکنید
22054
- اشتراک گذاری
اگر جواب مثبت باشد آیا از زمانی سخن خواهیم گفت که صفاتی چون رحمت، خالقیت، حفظ، عدالت و احسان در آن برای خدا وجود نداشته باشد. یا اینکه میگوییم این صفات وجود داشته ولی فعلیت پیدا نکرده است. چگونه با اینکه صاحب جود است وی را جواد بدون جود میدانیم و خالق بدون آفرینش؟ اگر جواب منفی باشد در این صورت آیا صفت ازلی و ابدی بودن را برای دیگر مخلوقات نسبت ندادهایم؟
برای دستیابی به پاسخ لازم است چند نکته همانند: ماهیت زمان، حدوث زمانی عالم، صفات فعل و دوام فیض الهی، مورد بررسی قرار گیرد.
1. ماهیت زمان چیست؟
زمان: کمیت متصل قرارناپذیرى است که بواسطه حرکت عارض بر اجسام مىشود؛ یعنی زمان مقدار حرکت است و حرکت از آن عالم اجسام است. پس آنچه در سؤال شما طرح گردید که آیا برهه ای زمانی که بشود گفت در آن فقط خدا وجود داشته و دیگر هیچ چیز وجود نداشته وجود دارد یانه؟، در واقع فرض زمان است قبل از زمان؛ چون زمان امتدادى است گذرا که هر جسمى در ذات خود دارد. علاوه تقدم و تاخر زمانى مخصوص به امور زمانى است و موجودى که فراتر از افق زمان باشد نسبت زمانى به هیچ پدیدهاى نخواهد داشت و گذشته و حال و آینده نسبت به وى یکسان خواهد بود و موجودات پراکنده در ظرف زمان نسبت به او مجتمع خواهند بود.
2. آیا عالم امکان و ماده، حدوث زمانی دارد؟
در باره حدوث زمانی عالم ماده باید بگوییم: حقیقت این است که ما نه برهانى عقلى بر محدودیت مکانى یا زمانى جهان یافتهایم و نه بر عدم محدودیت مکانى و زمانى آن. از این جهت مسئله را در بقعه امکان احتمالى وامىگذاریم تا هنگامى که دلیلى قطعى بر یکى از طرفین آن بیابیم.
3. صفات فعل و صفات ذات چیست؟
صفاتى که به خداى متعال نسبت داده مىشود یا مفاهیمى است که از ذات الهى با توجه به نوعى از کمال وجودى انتزاع مىشود؛ مانند علم و قدرت و حیات و یا مفاهیمى است که عقل از مقایسه بین ذات الهى و مخلوقاتش با توجه به نوعى رابطه وجودى انتزاع مىکند مانند خالقیت و ربوبیت دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مىنامند. نکته شایان توجه این است که افعال الهى متعلق به امور زمانى و مکانى داراى دو حیثیت است یکى حیثیت انتساب به مخلوقات و از این نظر متصف به قیود زمانى و مکانى مىشود و دیگرى حیثیت انتساب به خداى متعال و از این نظر منسلخ از زمان و مکان است اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا آنها در نظر بگیریم و مثلا خالق را بمعناى کسى که قدرت بر آفرینش دارد، معنا کنیم نه کسى که کار آفرینش را انجام داده است در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود.
4. آیا فیض الهی دوام دارد یا خیر؟
در این باره می گوییم: چون صفات حق تعالی عین ذاتش است و کمالات فعلی او که مبادی افعالش است مثل قدرت و علم و... زائد بر ذاتش نیست و همچنین غایت و انگیزه در فیض و جودش همانا نفس علمش به نظام اکمل است که عین ذاتش است و این علم به نظام اکمل، نظام موجود ممکنی را در پی دارد؛ بنابراین فیض خداوند دوام دارد.
5. اگر دوام دارد و ازلی و ابدی است آیا با توحید خداوند سازگار است؟
در پاسخ باید بگوییم: هر چند فیض الهی دوام دارد و ازلی و ابدی است ولی ازلیت و ابدیت او ذاتی نیست بلکه ظلی و سایه ای است؛ یعنی همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند است در صفات خود و در ازلیت و ابدیت نیز محتاج اوست در واقع احتیاج او ازلی و ابدی است. بنابراین منافات با توحید حضرت حق ندارد بلکه تأکید کننده توحید است.
به نظر می رسد برای دستیابی به جواب چاره ای نیست مگر آن که پیش از آن، به سؤالاتی چند در این باره پاسخ گوئیم. پرسش هایی همانند: ماهیت زمان چیست؟ آیا عالم امکان و ماده، حدوث زمانی دارد؟ صفات فعل چیست؟ و آیا فیض الهی دوام دارد یا خیر؟ گرچه پاسخ کامل به هر یک از سؤالات بالا، تدوین چندین جلد کتاب را می طلبد، اما در این جا سعی می شود تنها به مباحثی اشاره گردد که در حل مسئله، ما را یاری می رساند:
1. ماهیت زمان
زمان چیست و چه ماهیتی دارد؟
تعریف معروف زمان: کمیت متصل قرارناپذیرى است که بواسطه حرکت عارض بر اجسام مىشود؛ یعنی زمان مقدار حرکت است و حرکت از آن عالم اجسام است.
خلاصه تحقیق ارزنده ملاصدرا در مقابل انبوه اظهارها نظرها در این باره، آن است که:
1- حرکت در همه انواعش، خروج از قوت به فعل است.
2- زمان از لحاظ ماهیت مقدار حرکت است.
3- حرکت و زمان هر دو موجودند و کسانى که آنرا موهوم دانستهاند معناى وجود را ندانستهاند.[1]
به عبارت دیگر؛ صدرالمتالهین دو ویژگى زمان را که پیشینیان ذکر کرده بودند بطور اجمال پذیرفت و آنها عبارتند از:
الف. زمان امرى انقسامپذیر و از قبیل کمیات است.
ب. زمان با حرکت رابطهاى ناگسستنى دارد.
البته وى در دو مطلب اساسى درباره زمان با گذشتگان مخالفت کرد: الف. زمان و حرکت را که ایشان از اعراض خارجیه مىشمردند از عوارض تحلیلیه وجود مادى دانست که تنها در ظرف تحلیل ذهن انفکاکپذیرند.
ب. حرکت همزاد زمان را که ایشان حرکت در مقولات عرضى و بویژه حرکت دورى فلک مىپنداشتهاند، حرکت جوهرى اجسام دانست و بدین وسیله زمان را از شؤون ذات آنها معرفى کرد. حقیقت زمان بنظر وى عبارت است از بعد و امتدادى گذرا که هر جسمى در ذات خود علاوه بر امتدادهاى ناگذرا طول و عرض و ضخامت از آن برخوردار است.
وى وجود زمان و حرکت را دوگانه نمىداند تا یکى علت براى دیگرى باشد و حرکت واسطهاى براى ارتباط اجسام با زمان تلقى گردد و سؤال از کیفیت این وساطت به میان آید که وساطت در عروض است یا در ثبوت.
صدرالمتالهین حرکت را از قبیل ماهیات و مقولات نمىداند تا سؤال شود که از چه مقولهاى است بلکه آن را مفهومى عقلى مىداند که از نحوه وجود مادیات انتزاع مىشود همانگونه که مفهوم ثبات از نحوه وجود مجردات انتزاع مىگردد[2].
پس آنچه در سؤال شما طرح گردید که آیا آنی یا زمانی وجود دارد که خالق خالقیت خود را به فعلیت نرساند. به تعبیر دیگر آیا برهه ای زمانی که بشود گفت در آن فقط خدا وجود داشته و دیگر هیچ چیز وجود نداشته وجود دارد یانه؟، در واقع فرض زمان است قبل از زمان؛ چون زمان امتدادى است گذرا که هر جسمى در ذات خود دارد. علاوه تقدم و تاخر زمانى مخصوص به امور زمانى است و موجودى که فراتر از افق زمان باشد نسبت زمانى به هیچ پدیدهاى نخواهد داشت و گذشته و حال و آینده نسبت به وى یکسان خواهد بود و موجودات پراکنده در ظرف زمان نسبت به او مجتمع خواهند بود.
2. حدوث عالم ماده
آیا عالم امکان و ماده، حدوث زمانی دارد؟
حدوث زمانی یعنی این که شیء مسبوق به عدم زمانی باشد و در مقابل آن حدوث ذاتی قرار دارد که به معنای آن است که شیء علت داشته و مسبوق به عدم باشد.[3]
مسئله حدوث زمانى جهان مادى از مسائل جنجالى فلسفه است که همواره مورد کشمکش و نزاع بوده و بویژه متکلمین بر اثبات آن اصرار داشتهاند و آن را لازمه معلولیت مىشمردهاند. گروهی از فلاسفه نیز گرچه بعضی از ادله متکلمین را نقد کرده اند، اما در نهایت حدوث زمانی عالم ماده را پذیرفته اند.[4]
از سوى دیگر اغلب فلاسفه معتقد به قدم زمانى جهان مادى بودهاند و براى نظریه خودشان دلایلى اقامه کردهاند؛ مثلا در یکی از دلایلی که از طرف آنان اقامه شده است قدم زمانی عالم را مقتضای ازلى بودن فیض الهى دانسته اند، اما باید گفت که هر چند فیض الهى اقتضاى هیچگونه محدودیتى ندارد ولى مشمول فیض الهى واقع شدن منوط به قابلیت و امکان دریافت آن است و شاید جهان مادى امکان دریافت فیض ازلى و ابدى را نداشته باشد و همچنانکه فلاسفه محدود بودن حجم جهان را منافى با وسعت فیض الهى ندانستهاند نباید محدود بودن زمانى آن را هم منافى با دوام فیض الهى بدانند.
از این رو برخی گفته اند: حقیقت این است که ما نه برهانى عقلى بر محدودیت مکانى یا زمانى جهان یافتهایم و نه بر عدم محدودیت مکانى و زمانى آن. از این جهت مسئله را در بقعه امکان احتمالى وامىگذاریم تا هنگامى که دلیلى قطعى بر یکى از طرفین آن بیابیم[5].
نتیجه این که، حتی اگر محدودیت زمانی عالم هم پذیرفته نشود باز برای نوع ارتباط صفات باری تعالی به حوادث زمانی باید فکری کرد و این نکته ای است که در تبیین صفات فعلیه به حل آن خواهیم پرداخت.
3. صفات ذاتیه و فعلیه
صفات فعلیه چیست؟
صفاتى که به خداى متعال نسبت داده مىشود یا مفاهیمى است که از ذات الهى با توجه به نوعى از کمال وجودى انتزاع مىشود مانند علم و قدرت و حیات و یا مفاهیمى است که عقل از مقایسه بین ذات الهى و مخلوقاتش با توجه به نوعى رابطه وجودى انتزاع مىکند مانند خالقیت و ربوبیت دسته اول را صفات ذاتیه و دسته دوم را صفات فعلیه مىنامند.
نکته شایان توجه این است که پدیدههاى مادى داراى حدود و قیود زمانى و مکانى هستند و این حدود و قیود در اضافه و رابطهاى که بین آنها و خداى متعال در نظر گرفته مىشود تاثیر مىگذارد و در نتیجه افعال متعلق به آنها هم به یک معنى مقید به زمان و مکان مىگردد مثلا گفته مىشود که خداى متعال فلان موجودى را در فلان زمان و فلان مکان آفرید اما این حدود و قیود در واقع به مخلوقات باز مىگردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن بشمار مىرود نه اینکه مستلزم نسبت زمان و مکان به خداى متعال باشد.
به دیگر سخن افعال الهى متعلق به امور زمانى و مکانى داراى دو حیثیت است یکى حیثیت انتساب به مخلوقات و از این نظر متصف به قیود زمانى و مکانى مىشود و دیگرى حیثیت انتساب به خداى متعال و از این نظر منسلخ از زمان و مکان است و این نکتهاى است در خور دقت فراوان و کلید حل بسیارى از مشکلات.
نکته دیگر آنکه اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا آنها در نظر بگیریم و مثلا خالق را بمعناى کسى که قدرت بر آفرینش دارد، معنا کنیم نه کسى که کار آفرینش را انجام داده است در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود.[6]
4. دوام فیض الهی
آیا فیض الهی دوام دارد یا خیر؟
صدر المتالهین با رد این نظریه که خداوند در ازل ممسک فیض بوده است، می گوید: این رای از سخیف ترین آرا است. صفات حق تعالی عین ذاتش است و کمالات فعلی او که مبادی افعالش است مثل قدرت و علم و... زائد بر ذاتش نیست و همچنین غایت و انگیزه در فیض و جودش همانا نفس علمش به نظام اکمل است که عین ذاتش است و این علم به نظام اکمل، نظام موجود ممکنی را در پی دارد.[7]
علامه طباطبایی نیز در این باره می فرماید:
قدرت خداوند همان مبدئیت او برای ایجاد و علیت او برای ماسوایش است و این قدرت عین ذات الهی است و لازمه این، دوام فیض و استمرار رحمت و عدم انقطاع عطیه الهی است، البته از این دوام عالم طبیعت[8] لازم نمی آید؛ زیرا مجموع چیزی ورای اجزاء نیست و هر جزی از این عالم مسبوق به عدم است.[9] و عالم امکانی منحصر در عالم مادی نیست از آن رو که در جای خود به اثبات رسیده است که عالم امکانی به عالم مادی و مجرد تقسیم می شود و عالم مجرد به مجرد عقلی و مجرد مثالی تقسیم می شود[10] نتیجه این که هر چند فیض الاهی دوام دارد و ازلی و ابدی است ولی ازلیت و ابدیت او ذاتی نیست بلکه ظلی و سایه ای است؛ یعنی همان گونه که در ذات خود محتاج خداوند است در صفات خود و در ازلیت و ابدیت نیز محتاج اوست در واقع احتیاج او ازلی و ابدی است. بنابراین منافات با توحید حضرت حق ندارد بلکه تأکید کننده توحید است.
[1]تفسیر آیه نور ، ص 144 . نک: فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ج 1، ص 251.
[2] مصباح، محمدتقی، آموزشفلسفه، ج2، ص 149- 151، چاپ دوم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1366 ه ش.
[3]طباطبایی، سید محمدحسین، نهایةالحکمة، صص 231- 233، موسسه النشر الاسلامی، قم.
[4]ملاصدرا دراین باره می گوید: الکتب الإلهیة و الآیات الکلامیة قائلة بأن العالم بأسره حادث زمانی لأن الغرض من خلق العالم لیس نفسه بل هو أشرف منه فإن الطبائع الجسمانیة و ما فی حکمها لا یمکن أن یکون هی الغایة الأقصى فی الوجود بل البرهان الحکمی ناهض على أن للطبائع غایات أخرى هی أعلى منها و کلما هو أعلى من الطبیعة الکونیة لا یکون وجوده فی هذا العالم بل فی عالم آخر. فثبت بالبرهان أن هذا العالم بأسره واقع تحت الفساد و یلحقه العدم و الانقراض و ما یلحقه العدم و الانقراض فهو حادث زمانی لا محالة فالعالم و کل ما فیه حادث زمانی. أسرارالآیات، متن، ص 91.
[5]آموزشفلسفه، ج2، ص 251 و 255.
[6]آموزشفلسفه، ج2، ص 373
[7]اعلم أن جماعة من المتکایسین الخائضین فیما لا یغنیهم زعموا أن إله العالم کان فی أزل الآزال ممسکا عن جوده و إنعامه واقفا عن فیضه و إحسانه ثم سنح له فی أن یفعل فشرع فی الفعل و التکوین و التقویم فخلق هذا الخلق العظیم الذی بعضه مکشوف بالحس و العیان و بعضه معلوم بالقیاس و البرهان.
و هذا الرأی من سخیف الآراء و من قبیح الأهواء فإن صفات الحق تعالى عین ذاته و کمالاته الفعلیة التی هی مبادی أفعاله کالقدرة و العلم و الإرادة و الرحمة و الجود کلها غیر زائدة على ذاته تعالى و کذا الغایة فی فیضه و جوده و الداعی له على ذلک لیس إلا نفس علمه بالنظام الأکمل الذی هو عین ذاته فإن ذاته هو النظام المعقول الواجبی الذی یتبعه النظام الموجود الممکنی لا کاتباع الضوء للمضیء و اتباع السخونة للجوهر الحار. و الذی دعاهم إلى هذا الظن القبیح المستنکر ما توهموا أن حدوث العالم حسبما اتفق علیه أهل الشرائع الحقة من الیهود و النصارى و المسلمین تبعا لإجماع الأنبیاء علیهم السلام یستدعی ذلک و لا یستصح إلا بنسبة الإمساک عن الجود و تعطیل الفیض إلى اللّه المعبود. و قدا وضحنا السبیل و أقمنا الدلیل کما ستقف إن شاء اللّه تعالى حسبما فصلنا فی کتبنا و رسائلنا على أن العالم بکله و جزئه حادث زمانی و ذلک لا ینافی کونه تعالى قائما بالقسط و العدل و الجود و الکرم أزلا و أبدا . صدر المتالهین، أسرارالآیات، متن، ص 72، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360ه ش
در ابن باره همچنین نک: ابن سینا، شرحالإشارات، ج3، ص 317، چاپ دوم، دفتر نشر الکتاب، 1403 ه ق
[8] که البته عالم زمانی است.
[9]قد تبین فی الأبحاث السابقة أن قدرته تعالى هی مبدئیته للإیجاد و علیته لما سواه و هی عین الذات المتعالیة و لازم ذلک دوام الفیض و استمرار الرحمة و عدم انقطاع العطیة. و لا یلزم من ذلک دوام عالم الطبیعة لأن المجموع لیس شیئا وراء الأجزاء و کل جزء حادث مسبوق بالعدم و لا تکرر فی وجود العالم على ما یراه القائلون بالأدوار و الأکوار لعدم الدلیل علیه. نهایةالحکمة، ص 326.
[10] همان، ص 315.