
لطفا صبرکنید
44341
- اشتراک گذاری
منطق، مجموعۀ قوانینی است که رعایت آنها، باعث میشود ما در فکر کردن دچار خطا نشویم. منطق، به منطق قدیم و جدید تقسیم میشود. منطق قدیم همان منطق ارسطویی است که به ما میگوید چگونه باید یک قیاس و استدلال صحیح اقامه کنیم. به عبارت دیگر، منطق ارسطوئی علاوه بر صورت و قالب استدلال، مواد قابل استفاده در استدلال را نیز به ما معرفی میکند. پایهگذار این منطق ارسطو بود.
منطق دیالکتیک یکی از انواع منطقهای جدید است. پایهگذار آن فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم است که بر اساس آن شناخت ما نسبت به ماهیت اشیاء همواره نسبی و ناپایدار است؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است. بنابراین، ما نمیتوانیم شناخت حقیقی و ثابتی از اشیاء داشته باشیم.
فرق اساسی منطق دیالکتیک با منطق ارسطوئی، در این است که منطق ارسطوئی بر این باور بنا نهاده شده است که در ورای ذهن ما واقعیت و حقیقت ثابت وجود دارد، و انسان اگر مواد صحیح را با روش درست به کار گیرد به طور یقینی به واقعیت میرسد. و اولین قضیۀ یقینی که پایه و سرمنشأ تمام قضایای یقینی است، قضیۀ محال بودن اجتماع نقیضین است؛ اما در منطق دیالکتیک اجتماع نقیضین پذیرفته میشود.
برای بیان منطق ارسطوئی و منطق دیالکتیک و تفاوتهای این دو، نخست به تعریف منطق و سپس به توضیح آنها میپردازیم.
تعریف منطق
منطق عبارت است از: مجموعه قوانینی که رعایت آنها ذهن شخص را از خطای در فکر حفظ میکند.[1] به عبارت دیگر، منطق روش درست فکرکردن را به ما یاد میدهد.
اقسام منطق
منطق اقسامی دارد: قسم اول، منطق قدیم، همان منطقی است که ارسطو آنرا تدوین نمود. قسم دیگر، منطق جدید است که خود انواعی دارد؛ مانند منطق ریاضی، منطق پراگماتیسم، منطق دیالکتیک.[2]
منطق ارسطوئی
به طور کلی هنگامی که واژه منطق و علم منطق بدون قید به کار میرود، منظور همان منطق ارسطوئی است که همان قوانین درست فکرکردن را به ما میآموزد. منطق ارسطویی از دو بخش تشکیل شده است.
منطق صوری
بخش اول: منطق صوری است. در این بخش محتوای فکر مورد نظر نیست، بلکه آنچه مهم است فقط صورت و قالب فکر است، نقشۀ یک ساختمان که گزارش از شکل ساختمان به ما میدهد و میگوید اگر میخواهید به خانهای در خارج دست پیدا کنید، باید طبق این صورت و این نقشه عمل کنید، و کاری به نوع مصالح استفاده شده در آن ندارد؛ لذا به این نوع منطق، منطق صوری میگویند؛ یعنی فقط به ما یاد میدهد که اگر میخواهی نتیجۀ درستی از یک استدلال بگیری، باید شرایطی که دارد رعایت کنی، مثلا اگر شکل اول قیاس بود، باید مقدمۀ اول شما که صغری است موجبه باشد و مقدمۀ دوم یعنی کبری، کلیه باشد تا بتوانی به یک نتیجه صحیح برسی.
صناعات خمس
بخش دوم: منطق قدیم ارسطویی به نام صناعات خمس است که به بررسی مواد قیاس و استدلال پرداخته است.
بنابراین، قوانین منطق صوری قوانینی مطلق و کلی و قابل اعمال و تطبیق بر همۀ مواد است؛ زیرا از طبیعت و ساختمان عقل و خاصیت ذاتی آن سرچشمه گرفته است.[3]
غایت و هدف در این منطق(منطق صوری)، شناخت روش درست فکرکردن و شناختن تصور و تصدیق است.[4]
منطق دیالکتیک
منطق دیالکتیک اما با منطق به معنای عام قبلی تفاوت دارد.
واژۀ دیالکتیک، مانند بسیاری از اصطلاحات فلسفی و علمی معانی مختلفی دارد و در تاریخ فلسفه سیر تحول خاصی داشته است. به طور خلاصه میتوان گفت: دیالکتیک تا پیش از دوران هگل -که یکی از فلاسفهی آلمانی در قرن 19 است- روشی در بحث و استدلال شناخته میشد که ربطی به عالم عین و خارج نداشت؛ اما هگل بر اساس اعتقاد خود به وحدت عین و ذهن پرداخت و دیالکتیک را در مورد پدیدههای عینی نیز به کار برد، هرچند دیالکتیک هگلی بیش از آنکه جنبۀ منطقی داشته باشد جنبۀ فلسفی دارد؛ اما باید او را پایهگذار منطق دیالکتیک دانست. منطق دیالکتیک نخستین بخش از مجموعۀ فلسفۀ هگل است.[5]
تعریف دیالکتیک
هگل دیالکتیک را اینگونه معرفی میکند: سازش تناقضات در وجود اشیاء و در ذهن.[6] این روش سه مرحله دارد به نام موضوع، ضد موضوع و ترکیب، به عبارت دیگر، اساس منطق دیالکتیکی سه چیز است: تز، آنتیتز و سنتز.[7]
یکی از مطالب مهم در منطق دیالکتیک هگل این است که بین فهم و عقل انسان فرق میگذارد و عقل را بالاتر از فهم میداند و میگوید جمع بین ضدین و نقیضین اگرچه برای فهم غیر ممکن است، ولی برای عقل نه تنها غیر ممکن نیست، بلکه ضروری است. بر اساس منطق دیالکتیک شناخت ما نسبت به ماهیات اشیاء همواره نسبی و ناپایدار است؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است. بنابراین، یکی از اصول منطق دیالکتیک اصل حرکت است، دیالکتیک میگوید اشیاء را در حال حرکت و تحول باید مطالعه نمود.[8]
منطق دیالکتیک اشیاء را از درون خویش توجیه میکند و آنها را نیازمند به علت و توجیه کننده بیرونی نمیبیند. به عبارت دیگر، این منطق به نظریۀ محرک اول ارسطویی که همهی حرکتها به آن منتهی میشود پایان میبخشد.[9]
خلاصه اینکه منطق دیالکتیک، منطقی است که بر اساس آن شناخت ما نسبت به ماهیات اشیاء همواره نسبی و ناپایدار است؛ زیرا همه چیز در حال حرکت و شدن است و ما نمیتوانیم شناخت حقیقی از اشیاء داشته باشیم.[10]
فرق منطق ارسطوئی با منطق دیالکتیک
اما فرقی که بین این دو منطق وجود دارد، این است که در منطق ارسطوئی ما با اصول کلی عقلی آشنا میشویم که از جمله آنها این است که اجتماع نقیضین محال است، ولی در منطق دیالکتیک امکان تناقض نه تنها محال نیست، بلکه ضروری است.[11]
نتیجه کلی از این مقدمات این میشود که منطق صوری به ما میگوید چگونه فکر کنیم تا به نتیجهی درستی برسیم، ولی منطق دیالکتیک روش فکرکردن را به ما نمیآموزد و میگوید شناخت ما نسبی است.
به عبارت دیگر، فرق اساسی منطق دیالکتیک با منطق ارسطوئی، در این است که منطق ارسطوئی بر این باور بنا نهاده شده است که در ورای ذهن ما واقعیت و حقیقت ثابت وجود دارد، و انسان اگر مواد صحیح را با روش درست به کار گیرد، به طور یقینی به واقعیت میرسد و اولین قضیۀ یقینی که پایه و سر منشأ تمام قضایای یقینی است، قضیۀ محال بودن اجتماع نقیضین است؛ اما در منطق دیالکتیک اجتماع نقیضین پذیرفته میشود.
[1]. مظفر، محمدرضا، المنطق، ج 1، ص 5، نشر اسماعیلیان، چاپ هفتم، 1417ق.
[2]. غرویان، محسن، آموزش منطق، ص 28، قم، دارالعلم، چاپ یازدهم، 1378ش.
[3]. خوانساری، محمد، منطق صوری، ص 18، آگاه، چاپ بیست و پنجم، 1382.
[4]. ابن سینا، منطق شفا، ج 1، ص 18، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1405ق.
[5]. آموزش منطق، ص 28.
[6]. مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 1، ص 224، قم، صدرا، چاپ اول.
[7]. آموزش منطق، ص 27.
[8]. همان، ص 28.
[9]. مطهری، مرتضی، نقدی بر مارکیسم، ص 28، قم، صدرا، چاپ اول.
[10]. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1، ص 52، قم، صدرا، چاپ اول.
[11]. آموزش منطق، ص 29.