لطفا صبرکنید
61996
- اشتراک گذاری
قبل از پاسخگویی به سؤال، توجه به یک مقدمهی مهم ضروری است، و آن اینکه مجرد وجود یک روایت در کتابهای روایی باعث استدلال به آن نمیشود؛ استدلال به روایت در حیطهی وظایف فقها است و استنباط احکام شرعی در تخصص آنها است؛ زیرا استفاده از روایت و استدلال به آن احتیاج به یک مقدمات و علومی دارد که این در توان همهی مردم نیست. و این از خصایص و وظایف بعضی از علما است.
از این جهت است که وقتی به کتابهای فقهی مراجعه میکنیم، میبینیم که نظر و دیدگاه فقها در مسئلهی رقص اختلافی است. برخی معتقدند که رقص مطلقا (همه نوع آن) حرام نیست. به این معنا که رقص اگر منجر به کارهای حرام نشود، حرام نیست. نظر آیت الله خوئی(ره) این است. وی در پاسخ به این سؤال که آیا رقص و کف زدن برای مردان در مجالسی، مانند عروسی جایز است و آیا این مسئله برای زنان نیز جایز است، میگوید: رقص فی نفسه اشکال ندارد، مادامی که منجر به حرامی نشود، مثلاً اختلاط زن و مرد و مانند آن.[1]
شاگردش آیت الله تبریزی(ره) نیز این نظر را تأیید میکند. برخی از مراجع نیز گفتهاند رقص حرام است، زمانی که مهیج شهوت باشد یا منجر به حرام شود.
آیت الله خامنهای در این باره میگوید: رقص اگر به کیفیتی باشد که مهیج شهوت باشد، یا مستلزم کار حرامی شود، یا مترتب مفسدهای باشد، جایز نیست.[2]
برخی نیز معتقدند که رقص مطلقا حرام است.[3]
در بارهی حرمت "رقص" ممکن است به دو گونه احادیث استناد گردد:
- دستهای از آنها به صورت عام، مربوط به نهی از هرگونه لهو و لعب و لغو است، که رقص هم از مصادیق آنها به شمار میرود، مانند حدیث امام صادق(ع) که فرمود: «زمانی که آدم(ع) از دنیا رفت، ابلیس و قابیل زبان به شماتت او گشودند و (در مرگ او شادمانی کرده) و به ساز و آواز پرداختند، پس هر کس که روی زمین به اینگونه، لذت جوید به آن دو اقتدا کرده است».[4]، [5]
و یا حدیثی که از علی(ع) نقل شده است که فرمود: «عاقل نیست کسی که در پی لعب باشد و دائم با لهو و طرب خود را مشغول سازد».[6]
- دستهای از روایات که صریحا از رقص نهی کردهاند، مانند احادیثی که در زیر میآید:
الف) رسول خدا(ص) نهی کرد از ضرب و رقص و هر گونه لهو و لعب، و از حاضر شدن در چنین مجالسی و استماع آن... .[7]
ب) امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل فرمود: «نهی میکنم شما را از رقص و مزمار و بربط و طبل».[8]
البته بحث از اعتبار سند و تبیین مفاد و دلالت این روایات، هریک بحث کارشناسی و فقهی مخصوص به خود را میطلبد که در جای خود باید طرح گردد.[9]
[1]. خوئی، سید ابوالقاسم، صراط النجاة، حاشیه، تبریزی، جواد، ج1، ص 372.
[2]. خامنهای، سید علی، أجوبة الاستفتاءات، ج 2، ص 14.
[3]. محمودی، سید محسن، مسائل جدید از دیدگاه علماء و مراجع تقلید، ج1، ص203-204.
[4]. «وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا مَاتَ آدَمُ شَمِتَ بِهِ إِبْلِیسُ وَ قَابِیلُ فَاجْتَمَعَا فِی الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِیسُ وَ قَابِیلُ الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِیَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع فَکُلُّ مَا کَانَ فِی الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ الَّذِی یَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَلِکَ». حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعة، ج 17، ص 314، ابواب ما یکسب به ، باب تحریم استعمال الملاهی بجمیع اصنافها و بیعها و شرائها.
[5]. این روایت معتبر نیست؛ زیرا که با یک سند نقل شده و در این سند شخصی به نام عبدالله بن قاسم حضرمی، وجود دارد که معروف به «بطل» است. نجاشی در باره او میگوید: کذاب و غالی است که از غلات روایت نقل میکرد و روایتش مورد اعتماد نیست. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 226، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش. شیخ طوسی در بارهاش گفت: او واقفی مذهب است. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الابواب(رجال طوسی)، محقق، مصحح، قیومی اصفهانی، جواد، ص 341، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، 1427ق.
[6]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتی، مصطفی، ص 64، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1366ش.
[7]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، محقق، مصحح، عراقی، مجتبی، ج 1، ص 260، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق.
[8]. «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «أَنْهَاکُمْ عَنِ الزَّفْنِ وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْکُوبَاتِ وَ الْکَبَرَاتِ». کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 6، ص 432، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[9] . نک: مامقانی، محمد حسن، غایة الآمال فی شرح کتاب المکاسب، ج 1، ص 124، قم، مجمع الذخائر الإسلامیة، چاپ اول، 1316ق.