لطفا صبرکنید
بازدید
72355
72355
آخرین بروزرسانی:
1393/07/19
کد سایت
fa46888
کد بایگانی
57665
نمایه
زندگینامه عبیدالله بن علی
طبقه بندی موضوعی
تاریخ
اصطلاحات
مختار بن ابی عبیده ثقفی
گروه بندی اصطلاحات
شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا یکی از فرزندان امام علی(ع) با زبیریان بیعت کرد و توسط سپاه مختار کشته شد؟!
پرسش
فرزند حضرت علی(ع) به نام عبید الله بن علی چرا توسط مختار فرزند ابو عبید کشته شد؟ لطفاً ماجرا را شرح دهید.
پاسخ اجمالی
یکی از فرزندان امام علی(ع)، «عبیدالله بن على» بود که از مادری به نام لیلى از قبیله بنی تمیم به دنیا آمد. او در زمان قیام مختار به کوفه رفته و از مختار خواست که حکومت را به او بسپرد، مختار با این امر مخالفت کرده و او را زندانی کرد اما به جهت مصالحی، او را آزاد کرد. عبیدالله به بصره رفته و با مصعب بن زبیر بیعت کرد و پس از وقایعی مجبور شد در جنگ مصعب علیه مختار شرکت کند و در همین جنگ، در منطقهای به نام مزار کشته شد.
به دلیل فقدان عقبه تاریخی برای زندگی عبیدالله، تحلیل رویکرد او در ترک مختار و بیعت با زبیریان، چندان ساده نیست؛ اما این واضح است که او حقی در به دست آوردن خلافت نداشته و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
به دلیل فقدان عقبه تاریخی برای زندگی عبیدالله، تحلیل رویکرد او در ترک مختار و بیعت با زبیریان، چندان ساده نیست؛ اما این واضح است که او حقی در به دست آوردن خلافت نداشته و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
پاسخ تفصیلی
عبیدالله بن على بن ابیطالب از مادری به نام لیلى دختر مسعود بن خالد بن مالک از قبیله بنی تمیم به دنیا آمد.[1]
در منابع تاریخی، چندان به زندگی او پرداخته نشده و تنها اواخر زندگی او که شاید مهمترین اثرگذاری او در زمان خودش بوده، در تاریخ نقل شده است.
با اینکه شیخ مفید نام او را در زمره افرادی میشمارد که در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) شهید شده است،[2] اما همانگونه که بسیاری از علما گفتهاند، به یقین او در کربلا حضور نداشته و چندین سال پس از قیام عاشورا کشته شده است.[3]
ماجرا از این قرار بوده که وقتی مختار قیام کرد، عبیدالله بن على از حجاز به کوفه نزد مختار آمد و از او چیزى خواست،[4] اما در اینکه خواسته او چه بوده، بیشتر منابع، مطلب خاصی ذکر نکردهاند، اما برخی از منابع ادعا میکنند که او خلافت را میخواست و از مختار خواسته بود که مردم را به سمت او دعوت کند و مختار از پذیرش این امر خودداری کرد.[5] مختار چند روزى او را زندانى کرد اما پس از مدت کوتاهی او را آزاد نمود و گفت: از پیش ما برو.[6]
آزادی عبیدالله اگرچه این خطر را به دنبال داشت که او به سمت مخالفان مختار خواهد رفت، اما نگهداشتن بزرگزادهای مانند عبیدالله بن علی در زندان - آنهم برای مختاری که خود را مرید پدرشان میدانست - خسارت بسیاری به بار میآورد و چارهای جز این برای مختار نبود.
در نهایت عبیدالله بعد از ترک مختار، به بصره و نزد مصعب بن زبیر رفت که آماده جنگ با مختار میشد.
مصعب نیز دستور داد صدهزار درهم به او پرداختند.[7]
مصعب مردم را به جنگ با مختار فرا خواند و زمانى را براى حرکت معین کرد و در زمان مقرر نیز حرکت کرد، در حالیکه عبیدالله بن على از همراهى با او خوددارى کرد و میان داییهاى خویش ماند.
زمانی که مصعب از بصره دور شد، برخی از اقوام مادری عبیدالله پیش او آمدند و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند در حالىکه خود عبیدالله از قبول این امر کراهت داشت، گفت: «شتاب نکنید و این کار را انجام ندهید» و آنان از پذیرش گفتارش خوددارى کردند. این خبر به اطلاع مصعب رسید. در نهایت، عبیدالله بن على نزد مصعب رفت.
مصعب به عبیدالله گفت: اى برادر! چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت؟
عبیدالله سوگند خورد که آن کار را نمیخواسته و گفت: من این کار را خوش نداشتم و از پذیرش آن خوددارى کردم ولى آنان انجام دادند.
مصعب نیز حرفش را پذیرفت،[8] اما به همین جهت مجبور شد در سپاه مصعب باقی بماند.
در این هنگام به دستور مصعب، عبیدالله بن على به جلوداران سپاه پیوست و براى رویارویى با لشکر مختار پیشروى کرد[9] و چون به منطقه مذار رسیدند سپاهیان مختار هم فرا رسیدند و ناگاه به لشکر مصعب شبیخون زدند و بسیاری از افرادش را کشتند و فقط اندکى توانستند فرار کنند. عبیدالله بن على بن ابیطالب نیز در همان حمله کشته شد.[10]
با اینکه مصعب به طعنه میگفت عبید الله را کسانی کشتند که او را میشناختند و گمان میبردند شیعه پدرش علی بن ابیطالب هستند؛[11] اما در عین حال بسیاری از منابع اذعان کردهاند که این حمله یک شبیخون بوده و افرادی که او را کشتند، او را نشناخته بودند.[12]
بنابر این، براساس منابع تاریخی عبیدالله بن علی با مصعب و زبیریها بیعت کرده بود و در جنگ با سپاه مختار در سال 67 هجری،[13] کشته شد.[14]
در پایان باید گفت که عبیدالله حقی در طلب خلافت نداشت و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
اما به دلیل کمبود اطلاعات تاریخی در مورد سوابق عبیدالله بن علی، تحلیل این ماجرا که چرا او مختار را ترک کرده و به زبیریان پیوست بسیار دشوار است. به هر حال این واقعیت را نباید نادیده گرفت که پیوستن او به مصعب بن زبیر، وزن اجتماعی و مقبولیت عمومی آنان را بالا برد و ارزش تبلیغاتی فراوانی برای آنان داشت.
به عنوان نمونه مصعب به پشتوانه حضور عبیدالله در میان لشکریانش چنین میگفت:
ای مردم! مختار دروغ میگوید که به خونخواهی حسین بن علی قیام کرده است؛ چرا که برادر حسین بن علی(ع) یعنی عبیدالله اینجا است و حکومت را میخواهد. و اگر مختار راست میگوید حکومت را به او واگذار کند.[15]
در منابع تاریخی، چندان به زندگی او پرداخته نشده و تنها اواخر زندگی او که شاید مهمترین اثرگذاری او در زمان خودش بوده، در تاریخ نقل شده است.
با اینکه شیخ مفید نام او را در زمره افرادی میشمارد که در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) شهید شده است،[2] اما همانگونه که بسیاری از علما گفتهاند، به یقین او در کربلا حضور نداشته و چندین سال پس از قیام عاشورا کشته شده است.[3]
ماجرا از این قرار بوده که وقتی مختار قیام کرد، عبیدالله بن على از حجاز به کوفه نزد مختار آمد و از او چیزى خواست،[4] اما در اینکه خواسته او چه بوده، بیشتر منابع، مطلب خاصی ذکر نکردهاند، اما برخی از منابع ادعا میکنند که او خلافت را میخواست و از مختار خواسته بود که مردم را به سمت او دعوت کند و مختار از پذیرش این امر خودداری کرد.[5] مختار چند روزى او را زندانى کرد اما پس از مدت کوتاهی او را آزاد نمود و گفت: از پیش ما برو.[6]
آزادی عبیدالله اگرچه این خطر را به دنبال داشت که او به سمت مخالفان مختار خواهد رفت، اما نگهداشتن بزرگزادهای مانند عبیدالله بن علی در زندان - آنهم برای مختاری که خود را مرید پدرشان میدانست - خسارت بسیاری به بار میآورد و چارهای جز این برای مختار نبود.
در نهایت عبیدالله بعد از ترک مختار، به بصره و نزد مصعب بن زبیر رفت که آماده جنگ با مختار میشد.
مصعب نیز دستور داد صدهزار درهم به او پرداختند.[7]
مصعب مردم را به جنگ با مختار فرا خواند و زمانى را براى حرکت معین کرد و در زمان مقرر نیز حرکت کرد، در حالیکه عبیدالله بن على از همراهى با او خوددارى کرد و میان داییهاى خویش ماند.
زمانی که مصعب از بصره دور شد، برخی از اقوام مادری عبیدالله پیش او آمدند و با او به عنوان خلیفه بیعت کردند در حالىکه خود عبیدالله از قبول این امر کراهت داشت، گفت: «شتاب نکنید و این کار را انجام ندهید» و آنان از پذیرش گفتارش خوددارى کردند. این خبر به اطلاع مصعب رسید. در نهایت، عبیدالله بن على نزد مصعب رفت.
مصعب به عبیدالله گفت: اى برادر! چه چیزى تو را به انجام این کار واداشت؟
عبیدالله سوگند خورد که آن کار را نمیخواسته و گفت: من این کار را خوش نداشتم و از پذیرش آن خوددارى کردم ولى آنان انجام دادند.
مصعب نیز حرفش را پذیرفت،[8] اما به همین جهت مجبور شد در سپاه مصعب باقی بماند.
در این هنگام به دستور مصعب، عبیدالله بن على به جلوداران سپاه پیوست و براى رویارویى با لشکر مختار پیشروى کرد[9] و چون به منطقه مذار رسیدند سپاهیان مختار هم فرا رسیدند و ناگاه به لشکر مصعب شبیخون زدند و بسیاری از افرادش را کشتند و فقط اندکى توانستند فرار کنند. عبیدالله بن على بن ابیطالب نیز در همان حمله کشته شد.[10]
با اینکه مصعب به طعنه میگفت عبید الله را کسانی کشتند که او را میشناختند و گمان میبردند شیعه پدرش علی بن ابیطالب هستند؛[11] اما در عین حال بسیاری از منابع اذعان کردهاند که این حمله یک شبیخون بوده و افرادی که او را کشتند، او را نشناخته بودند.[12]
بنابر این، براساس منابع تاریخی عبیدالله بن علی با مصعب و زبیریها بیعت کرده بود و در جنگ با سپاه مختار در سال 67 هجری،[13] کشته شد.[14]
در پایان باید گفت که عبیدالله حقی در طلب خلافت نداشت و از ظواهر امر نیز مشخص بود که او به چنین مقامی نخواهد رسید.
اما به دلیل کمبود اطلاعات تاریخی در مورد سوابق عبیدالله بن علی، تحلیل این ماجرا که چرا او مختار را ترک کرده و به زبیریان پیوست بسیار دشوار است. به هر حال این واقعیت را نباید نادیده گرفت که پیوستن او به مصعب بن زبیر، وزن اجتماعی و مقبولیت عمومی آنان را بالا برد و ارزش تبلیغاتی فراوانی برای آنان داشت.
به عنوان نمونه مصعب به پشتوانه حضور عبیدالله در میان لشکریانش چنین میگفت:
ای مردم! مختار دروغ میگوید که به خونخواهی حسین بن علی قیام کرده است؛ چرا که برادر حسین بن علی(ع) یعنی عبیدالله اینجا است و حکومت را میخواهد. و اگر مختار راست میگوید حکومت را به او واگذار کند.[15]
[1]. ابو الفرج اصفهانى، على بن حسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، صقر، سید احمد، ص 123، بیروت، دار المعرفة، بیتا؛ ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق، مصحح، حسینی، عبدا لزهراء، ج 1، ص 60، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ اول، 1410ق.
[2]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 354، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[3]. ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، محقق، مصحح، موسوی، حسن بن احمد، ابن مسیح، ابو الحسن، ج 1، ص 656، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1410ق؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 5، ص 154، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 39، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[4]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق، عطا، محمد عبد القادر، ج 5، ص 88، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1410ق.
[5]. مقاتل الطالبیین، ص 123.
[6]. الطبقات الکبرى، ج 5، ص 88.
[7]. همان؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 4، ص 195، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.
[8]. الطبقات الکبری، ج 5، ص 89؛ بحار الانوار، ج 13، ص 308.
[9]. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق، عبد الموجود، عادل احمد، معوض، علی محمد، ج 6، ص 259، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[10]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 2، ص 190، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ الطبقات الکبرى، ج 5، ص 89.
[11]. مسکویه رازی، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق، امامی، ابو القاسم، ج 2، ص 207، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379ش.
[12]. ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج 6، ص 288، بیروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ابن قتیبة، عبد الله بن مسلم، المعارف، تحقیق، ثروت عکاشة، ص 401، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992م؛ مقاتل الطالبیین، ص 123.
[13]. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 259.
[14]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 11، ص 664؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 3، ص 40، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.
[15]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 263، بیروت، دار صادر، چاپ اول، بیتا.
نظرات