لطفا صبرکنید
12212
- اشتراک گذاری
یکی از راه های اثبات علم برای موجودات مادی این است که این موجودات از آن جهت که موجودند و از وجود بهره مند هستند، تمام کمالات وجودی را در حد خود، اگر چه خیلی ضعیف دارا هستند که یکی از آن کمالات علم است. به بیان دیگر، از آن جا که همه موجودات مظهر و تجلی حضرت حق، نمونه و نمونه دار او هستند، پس هر کدام در حد خودشان نشانه و آیه اسماء و صفات خداوند و آینه جلال و جمال خدا هستند و او را نشان می دهند. بنابراین موجودات مادی نیز باید واجد علم باشند تا در حد خودشان مظهر و تجلی این اسم الاهی باشند.
پس از اثبات علم برای مادیات روشن می شود که معلولات مادی به ذات خود علم حضوری دارند، اما این که چگونه علم حضوری معلول به ذات خود مستلزم علم حضوری به علت است؟ بیان آن به این صورت است که حقیقت و ذات معلول عین فقر و نیاز و وابستگی به علت و غیر مستقل بودن است. از طرف دیگر علم حضوری و حقیقی به موجودی که عین فقر و وابستگی است امکان ندارد مگر این که اول موجود مستقل درک شود؛ چون موجودی که ذاتش وابسته است بدون آن مستقل و علت وجود ندارد. این موجود وابسته نمود است و آن وجود و بود، علت و مستقل است، بنابراین علم حضوری به معلول مستلزم این است که در درجه قبل علت به علم حضوری ادراک شود، و از این طریق می توان اثبات کرد معلولات مادی نیز به علت خود علم حضوری دارند.
یکی از راه های اثبات علم برای موجودات مادی این است که این موجودات از آن جهت که موجودند و از وجود بهره مند هستند، تمام کمالات وجودی را در حد خود، اگر چه خیلی ضعیف دارا هستند که یکی از آن کمالات علم است. به بیان دیگر، از آن جا که همه موجودات مظهر و تجلی حضرت حق، نمونه و نمونه دار او هستند، پس هر کدام در حد خودشان نشانه و آیه اسماء و صفات خداوند و آینه جلال و جمال خدا هستند و او را نشان می دهند. بنابراین موجودات مادی نیز باید واجد علم باشند تا در حد خودشان مظهر و تجلی این اسم الاهی باشند.
پس از اثبات علم برای مادیات روشن می شود که معلولات مادی به ذات خود علم حضوری دارند، اما این که چگونه علم حضوری معلول به ذات خود مستلزم علم حضوری به علت است؟ بیان آن به این صورت است که حقیقت و ذات معلول عین فقر و نیاز و وابستگی به علت و غیر مستقل بودن است. از طرف دیگر علم حضوری و حقیقی به موجودی که عین فقر و وابستگی است امکان ندارد مگر این که اول موجود مستقل درک شود؛ چون موجودی که ذاتش وابسته است بدون آن مستقل و علت وجود ندارد. این موجود وابسته نمود است و آن وجود و بود، علت و مستقل است، بنابراین علم حضوری به معلول مستلزم این است که در درجه قبل علت به علم حضوری ادراک شود، و از این طریق می توان اثبات کرد معلولات مادی نیز به علت خود علم حضوری دارند.
اثبات علم حضوری معلولات مادی نسبت به علت، نیازمند طرح مقدماتی است:
1. اثبات علم برای معلولات مادی
یکی از مقدماتِ اثبات علم حضوری معلولات مادی، نسبت به علت، اثبات علم برای معلولات است.
از راه های اثبات علم برای موجودات مادی این است که این موجودات از آن جهت که موجودند و از وجود بهره مند هستند، تمام کمالات وجودی را در حد خود اگر چه خیلی ضعیف دارا هستند که یکی از آن کمالات علم است. به بیان دیگر، از آن جا که همه موجودات مظهر و تجلی حضرت حق، نمونه و نمونه دار او هستند، پس هر کدام در حد خودشان نشانه و آیه اسماء و صفات خداوند و آینه جلال و جمال خدا هستند و او را نشان می دهند. بنابراین موجودات مای نیز باید واجد علم باشند تا در حد خودشان مظهر و تجلی این اسم الاهی باشند. البته راه های دیگری نیز برای اثبات علم موجودات مادی وجود دارد که به دلیل طولانی شدن از بیان آنها صرف نظر می کنیم.
2. علم حضوری معلول به ذات خود مستلزم علم حضوری به علت است
مقدمه دوم برای اثبات علم حضوری معلول مادی به علت، این است که علم حضوری معلول به ذات خود، مستلزم علم حضوری به علت است. در بیان این مقدمه می گوییم: پس از اثبات علم برای مادیات روشن می شود که معلولات مادی به ذات خود علم حضوری دارند، اما این که چگونه علم حضوری معلول به ذات خود مستلزم علم حضوری به علت است؟ بیان آن به این صورت است که حقیقت و ذات معلول عین فقر و نیاز و وابستگی به علت و غیر مستقل بودن است. از طرف دیگر علم حضوری و حقیقی به موجودی که عین فقر و وابستگی است امکان ندارد مگر این که اول موجود مستقل درک شود؛ چون موجودی که ذاتش وابسته است بدون آن مستقل و علت وجود ندارد. آن موجود وابسته نمود است و وجود و بود، علت و مستقل است، بنابراین علم حضوری به معلول مستلزم این است که در درجه قبل علت به علم حضوری ادراک شود.[1] و از این طریق می توان اثبات کرد معلولات مادی نیز به علت خود علم حضوری دارند.
اما در مورد مکان آنچه بیان کردید - که وقتی حجم اجسام را با حجم کل جهان مقایسه می کنیم مکان اجسام از آن انتزاع می شود - دقیقاً تعریف مکان نیست، بلکه تعریف دقیق مکان عبارت است از: نهایت سطح داخلی جسم حاوی که مماس با سطح خارجی جسم محور است مانند طرح داخلی لیوان که مماس با سطح خارجی آبی است که در آن ریخته شده است.[2]
اما در مورد زمان حکیمان می گویند: در دنیایی که در آن زندگی می کنیم تغییر و جابه جایی را می بینیم؛ مثلاً یک دانه گندم وقتی کاشته می شود شروع به حرکت و تغییر می کند چهره و شکل های متفاوت به خود می گیرد در عین این که یک چیز است، صورت های مختلف پیدا می کند و این صورت ها همه یک جا وجود ندارند، بلکه تحقق هر صورت و شکلی متوقف بر از بین رفتن صورت و شکل قبلی است. این نوع تغییر و جابه جایی را حرکت می نامند؛ یعنی تبدیل شدن استعداد و قابلیت هر چیزی به فعلیت و عینیت و استمرار داشتن این حالت و از آن جا که این تبدیل شدن به صورت دفعی صورت نمی گیرد، بلکه با تدریج و آرامی است، آن را حرکت می نامند و نتیجه می گیرند که هر حرکتی به شش چیز نیاز دارد: 1. مبدا حرکت، 2. هدف و نهایت حرکت، 3. مسافت حرکت یا مقوله ای که حرکت در آن جاری است، 4. موضوع حرکت یعنی متحرک و آن چیزی که در حرکت است، 5. فاعل حرکت یا محرک، 6. مقداری که به آن حرکت اندازه گیری شود.[3]
در تبین زمان می گویند ما در اطراف خود حوادثی را به صورت پشت سر هم مشاهده می کنیم که حوادث بعدی متوقف بر حوادث قبلی است و هیچ گاه با هم در یک آن جمع نمی شوند و از آن طرف با هم مستقل هستند و می بینیم این بعدی و قبلی یک نوع عرض هستند که محتاج به معروض هستند به گونه ای که اگر آن معروض نباشد اینها نیز وجود نخواهند داشت و آن معروض همان حرکت است. پس در تعریف زمان باید گفت زمان مقدار مستقل غیر قار و ثابتی است که عارض حرکت است.[4] بنابراین حرکت امر مشهود است و در اثبات آن نیاز به زمان نداریم، بلکه با دقت و تحلیل حرکت زمان را به دست می آوریم.
نتیجه: آنچه که از آموزش فلسفه نقل شده شاید سهوالقلم باشد و گرنه در جاهای دیگر تصریح دارند که زمان مقدار و کمیت مستقل قرار ناپذیر می باشد که به واسطه حرکت عارض بر اجسام می شود.[5]
[1] جوادی آملی، عبد الله، رحیق مختوم، ج 9، ص 112، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1382.
[2] ابن سینا، الشفاء الطیبات، ج 1، ص 137، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1405 هـ.
[3] علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 201، موسسة النشر الاسلامی جامعه المدرسین، 1363.
[4] همان، ص 214.
[5] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 142، ناشر، سازمان تبلیغات اسلامی، 1366.