لطفا صبرکنید
بازدید
11043
11043
آخرین بروزرسانی:
1396/02/01
کد سایت
fa77615
کد بایگانی
93458
نمایه
نزدیک بودن روز محاسبه
اصطلاحات
معاد ، رستاخیز ، آخرت
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
«اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلة معرضون»(انبیاء،1) در این آیه، مراد پروردگار از نزدیک شدن حسابرسی مردم و غفلت آنان چیست؟
پرسش
منظور از نزدیک شدن حساب در آیه «اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلة معرضون» چیست؟
پاسخ اجمالی
منظور از نزدیک شدن حسابرسی مردم آن است که علیرغم غفلت مردم، قیامت و رستاخیز برایشان نزدیک میشود، اما آنان در گرداب دنیا فرورفته و آمادگی توبه، ایمان و تقوا را در خود ایجاد نکردهاند.
پاسخ تفصیلی
قرآن کریم در ارتباط با نزدیک و قطعی بودن قیامت میفرماید: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»؛[1] حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالیکه در غفلت بوده و روى گردانند.
ابتدا باید گفت که واژه «اقتراب» از باب افتعال و از ریشه «قرب» بوده و با ثلاثی مجرد خود به یک معناست(نزدیک بودن). منتها «اقتراب» بلیغتر از «قرب» است و شدّت نزدیکى را میرساند. و هر دوی ثلاثی مجرد و مزید(قرب و اقترب) هم با حرف «من» و هم با حرف «الى» متعدى میشوند:
«اقترب و قرب زید من عمرو»، یا «اقترب و قرب زید الى عمرو».
اما تفاوت آنجاست که اگر با «من» متعدى شوند، «عمرو» که مجرور به این حرف جر است به عنوان عنصر اصلی در این ارتباط و نزدیکی در نظر گرفته شده، اما اگر با «إلی» متعدی شوند، عنصر اصلی در ارتباط، «زید» است که نقش فاعل را ایفا میکند.(این افعال گاه با لام حرف جر – به شرط آنکه به معنای من و إلی باشد – نیز متعدی میشوند).
در همین راستا و در این آیه، «لام» در کلمه «للناس» به معناى «إلى» است، نه به معناى «من»؛ زیرا مناسب با مقام این است که «حسابرسی» عنصر اصلی ارتباط باشد و نه «مردم»، زیرا این حساب است که میخواهد به مردم نزدیک شود، نه آنکه مردم بخواهند به حساب نزدیک شوند؛ چرا که آنان از حسابرسی غافلاند![2]
منظور از حساب
در اینکه منظور از حساب در اینجا چیست، برخی مفسران معتقدند؛ مراد از حساب(محاسبه خداوند از اعمال مردم در روز قیامت)، خود حساب است، نه زمان آن؛ زیرا غرض در اینجا یادآورى خود حساب است، نه روز حساب؛ براى اینکه آنچه مربوط به اعمال بندگان میشود حساب اعمال است، و مردم مسئول پس دادن حساب اعمال خویشاند؛ از اینرو حکمت اقتضا میکند که از ناحیه پروردگارشان ذکرى بر آنان نازل شود و در آن ذکر(کتاب)، مسئولیت آنان را شرح دهد، و بر مردم هم واجب است که با تلاش هر چه بیشتر به آنچه کتاب میگوید گوش دهند و دلهاى خود را از آن غافل نسازند. البته اگر سیاق کلام، سیاق بیان ترسها و مراحل و مکانهای دشوار قیامت بود که چه شکنجهها و عذابها براى مجرمان آماده میشود، مناسبتر آن بود که از قیامت، به «یوم الحساب» تعبیر کند، و یا زمان را تقدیر گیرد، و یا به گونهای دیگر که زمان را بفهماند.[3]
بنابر این، منظور از نزدیک شدن حساب، نزدیک شدن حساب اعمال و خود محاسبه است، نه زمان آن.
البته برخی میگویند منظور از حساب در این آیه، همان زمان حسابرسی است،[4]زیرا هر روزى که از عمر دنیا میگذرد دنیا نسبت به دیروزش به روز حساب نزدیکتر میشود.[5]
برخی دیگر گفتهاند: نزدیک شدن حساب به این اعتبار است که بعثت پیامبر(ص) در آخر الزمان اتفاق افتاده است.[6] چنانکه خود آنحضرت فرمود: «بعثت انا و الساعة کهاتین»؛[7] فاصله برگزیدهشدنم تا قیامت، مانند فاصله میان این دو انگشت است.
منظور از ناس
در ارتباط با مصداق «ناس» در جمله «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ» نیز مفسران اختلاف کردهاند.
بعضی میگویند؛ «ناس» در آیه، تمام مجتمع بشرى را شامل میشود و نه آنکه تنها مشرکان مراد آیه باشند، زیرا هر چند برخی ویژگیهای موجود در آیه مانند غفلت، اعراض، استهزا و ... از اوصاف مشرکان است، ولى منظور از نزدیک شدن حسابرسی به مردم، تنها نزدیک شدن آن به مشرکان نیست.[8]
با این وجود، برخی معتقدند، منظور از «ناس» در این آیه، تنها کفار مکه میباشند.[9] به قرینه آخر آیه(وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ)؛ زیرا که کفار در غفلت به سر میبرند، نه مؤمنان.[10]
معنای غفلت و اعراض
«وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ». غفلت مقابل توجه است، بسیاری از مردم از آینده و حوادث آن غافلاند، و فکر و ذکرشان به زندگی امروز مشغول است، و اصلاً به فکر قیامت و حساب نیستند؛ پرده غفلت چشم آنها را بسته؛ گوش آنها را کر کرده؛ جز دنیا و زخارف آن چیزى را در نظر ندارند؛ و بدین جهت غافل و رویگردانند که به دنیا دل بسته و به لذت بردن از آن سرگرم شدند؛ در نتیجه دلهاشان از محبت دنیا پر شد، و دیگر جایى خالى براى یاد قیامت که دلهایشان را متأثر کند در آن باقى نمانده است، حتى اگر دیگران هم آنها را یادآوری کنند، باز متوجه نمیشوند.
ممکن است سؤال شود که چرا در آیه میان «غفلت» و «اعراض» جمع شده است، با اینکه غفلت عبارت از توجه نداشتن، و اعراض مستلزم توجه داشتن و سپس روبرگرداندن است؟! در پاسخ میتوان گفت:
1. غفلت مردم از حساب برای این است که آنگونه که باید و شاید حساب را تصور نمیکنند؛ و چون تصورى که در دلهایشان اثرگذار باشد را ندارند؛ لذا به دلیل دلدادگى به دنیا، از آن اعراض نموده، و به چیزى مشغول میشوند که لازمه آن اشتغال، یقین پیدا کردن بر خلاف آن تصور است.[11] به عبارت دیگر، غفلت و اعراض همزمان به این معنا است که مردم آنچنان مشغول به دنیا و لذات آن هستند که این دلدادگی باعث شده تا باور کنند که حسابی در کار نیست. و این یقین باعث اعراض شده است.
2. خداى تعالى مردم را به دو وصف، توصیف کرده، یکى غفلت، یکى هم اعراض - با اینکه این دو وصف با هم همخوان نیستند – ولى ناهمخوانی را میشود اینگونه بر طرف کرد که زمان این دو با هم مختلف است؛ یعنی زمان غفلت قبل از زمان اعراض است، به این معنا که مادامى که پیامبران مردم را متوجه نکردهاند، غافلاند؛ چون از آنچه که اقتضای عقل آنان است که باید کیفرى براى بدکاران و پاداشى براى نیکوکاران باشد، در غفلتاند، اما زمانی که انبیا آنها را به شنیدن نداى وجدان و عقل دعوت نموده، و آنان را آگاه میکنند، آن وقت اعراض مینمایند، و گوش خود گرفته و فرار میکنند.[12]
ابتدا باید گفت که واژه «اقتراب» از باب افتعال و از ریشه «قرب» بوده و با ثلاثی مجرد خود به یک معناست(نزدیک بودن). منتها «اقتراب» بلیغتر از «قرب» است و شدّت نزدیکى را میرساند. و هر دوی ثلاثی مجرد و مزید(قرب و اقترب) هم با حرف «من» و هم با حرف «الى» متعدى میشوند:
«اقترب و قرب زید من عمرو»، یا «اقترب و قرب زید الى عمرو».
اما تفاوت آنجاست که اگر با «من» متعدى شوند، «عمرو» که مجرور به این حرف جر است به عنوان عنصر اصلی در این ارتباط و نزدیکی در نظر گرفته شده، اما اگر با «إلی» متعدی شوند، عنصر اصلی در ارتباط، «زید» است که نقش فاعل را ایفا میکند.(این افعال گاه با لام حرف جر – به شرط آنکه به معنای من و إلی باشد – نیز متعدی میشوند).
در همین راستا و در این آیه، «لام» در کلمه «للناس» به معناى «إلى» است، نه به معناى «من»؛ زیرا مناسب با مقام این است که «حسابرسی» عنصر اصلی ارتباط باشد و نه «مردم»، زیرا این حساب است که میخواهد به مردم نزدیک شود، نه آنکه مردم بخواهند به حساب نزدیک شوند؛ چرا که آنان از حسابرسی غافلاند![2]
منظور از حساب
در اینکه منظور از حساب در اینجا چیست، برخی مفسران معتقدند؛ مراد از حساب(محاسبه خداوند از اعمال مردم در روز قیامت)، خود حساب است، نه زمان آن؛ زیرا غرض در اینجا یادآورى خود حساب است، نه روز حساب؛ براى اینکه آنچه مربوط به اعمال بندگان میشود حساب اعمال است، و مردم مسئول پس دادن حساب اعمال خویشاند؛ از اینرو حکمت اقتضا میکند که از ناحیه پروردگارشان ذکرى بر آنان نازل شود و در آن ذکر(کتاب)، مسئولیت آنان را شرح دهد، و بر مردم هم واجب است که با تلاش هر چه بیشتر به آنچه کتاب میگوید گوش دهند و دلهاى خود را از آن غافل نسازند. البته اگر سیاق کلام، سیاق بیان ترسها و مراحل و مکانهای دشوار قیامت بود که چه شکنجهها و عذابها براى مجرمان آماده میشود، مناسبتر آن بود که از قیامت، به «یوم الحساب» تعبیر کند، و یا زمان را تقدیر گیرد، و یا به گونهای دیگر که زمان را بفهماند.[3]
بنابر این، منظور از نزدیک شدن حساب، نزدیک شدن حساب اعمال و خود محاسبه است، نه زمان آن.
البته برخی میگویند منظور از حساب در این آیه، همان زمان حسابرسی است،[4]زیرا هر روزى که از عمر دنیا میگذرد دنیا نسبت به دیروزش به روز حساب نزدیکتر میشود.[5]
برخی دیگر گفتهاند: نزدیک شدن حساب به این اعتبار است که بعثت پیامبر(ص) در آخر الزمان اتفاق افتاده است.[6] چنانکه خود آنحضرت فرمود: «بعثت انا و الساعة کهاتین»؛[7] فاصله برگزیدهشدنم تا قیامت، مانند فاصله میان این دو انگشت است.
منظور از ناس
در ارتباط با مصداق «ناس» در جمله «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ» نیز مفسران اختلاف کردهاند.
بعضی میگویند؛ «ناس» در آیه، تمام مجتمع بشرى را شامل میشود و نه آنکه تنها مشرکان مراد آیه باشند، زیرا هر چند برخی ویژگیهای موجود در آیه مانند غفلت، اعراض، استهزا و ... از اوصاف مشرکان است، ولى منظور از نزدیک شدن حسابرسی به مردم، تنها نزدیک شدن آن به مشرکان نیست.[8]
با این وجود، برخی معتقدند، منظور از «ناس» در این آیه، تنها کفار مکه میباشند.[9] به قرینه آخر آیه(وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ)؛ زیرا که کفار در غفلت به سر میبرند، نه مؤمنان.[10]
معنای غفلت و اعراض
«وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ». غفلت مقابل توجه است، بسیاری از مردم از آینده و حوادث آن غافلاند، و فکر و ذکرشان به زندگی امروز مشغول است، و اصلاً به فکر قیامت و حساب نیستند؛ پرده غفلت چشم آنها را بسته؛ گوش آنها را کر کرده؛ جز دنیا و زخارف آن چیزى را در نظر ندارند؛ و بدین جهت غافل و رویگردانند که به دنیا دل بسته و به لذت بردن از آن سرگرم شدند؛ در نتیجه دلهاشان از محبت دنیا پر شد، و دیگر جایى خالى براى یاد قیامت که دلهایشان را متأثر کند در آن باقى نمانده است، حتى اگر دیگران هم آنها را یادآوری کنند، باز متوجه نمیشوند.
ممکن است سؤال شود که چرا در آیه میان «غفلت» و «اعراض» جمع شده است، با اینکه غفلت عبارت از توجه نداشتن، و اعراض مستلزم توجه داشتن و سپس روبرگرداندن است؟! در پاسخ میتوان گفت:
1. غفلت مردم از حساب برای این است که آنگونه که باید و شاید حساب را تصور نمیکنند؛ و چون تصورى که در دلهایشان اثرگذار باشد را ندارند؛ لذا به دلیل دلدادگى به دنیا، از آن اعراض نموده، و به چیزى مشغول میشوند که لازمه آن اشتغال، یقین پیدا کردن بر خلاف آن تصور است.[11] به عبارت دیگر، غفلت و اعراض همزمان به این معنا است که مردم آنچنان مشغول به دنیا و لذات آن هستند که این دلدادگی باعث شده تا باور کنند که حسابی در کار نیست. و این یقین باعث اعراض شده است.
2. خداى تعالى مردم را به دو وصف، توصیف کرده، یکى غفلت، یکى هم اعراض - با اینکه این دو وصف با هم همخوان نیستند – ولى ناهمخوانی را میشود اینگونه بر طرف کرد که زمان این دو با هم مختلف است؛ یعنی زمان غفلت قبل از زمان اعراض است، به این معنا که مادامى که پیامبران مردم را متوجه نکردهاند، غافلاند؛ چون از آنچه که اقتضای عقل آنان است که باید کیفرى براى بدکاران و پاداشى براى نیکوکاران باشد، در غفلتاند، اما زمانی که انبیا آنها را به شنیدن نداى وجدان و عقل دعوت نموده، و آنان را آگاه میکنند، آن وقت اعراض مینمایند، و گوش خود گرفته و فرار میکنند.[12]
[1]. انبیاء، 1.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 244- 245، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.
[3]. همان، ج 14، ص 245.
[4]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 22، ص 118، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق.
[5]. کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 6، ص 42، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، 1336ش.
[6]. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 101، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407ق.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 62، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.
[8]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 245.
[9]. بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق، شحاته، عبدالله محمود، ج 3، ص 69، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، 1423ق.
[10]. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 8، ص 233، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 246.
[12]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 3، ص 101.
نظرات