لطفا صبرکنید
بازدید
19778
19778
آخرین بروزرسانی:
1396/09/21
کد سایت
fa83829
کد بایگانی
101707
نمایه
چگونگی شهادت جون بن حوی (غلام ابوذر)
طبقه بندی موضوعی
تاريخ بزرگان|اهل بیت و یاران
اصطلاحات
جون|برده ، کنیز ، بردهداری|ابوذر غفاری
گروه بندی اصطلاحات
اصطلاحات فقهی - اصولی|سرفصلهای قرآنی|شخصیتها
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
در مورد زندگی «جُون» غلام سیاه پوست «ابوذر غفاری» که در کربلا به شهادت رسید، توضیحات بیشتری ارائه کنید؟
پرسش
غلام سیاهی که در کربلا حضور داشت و برای رفتن به نبرد اصرار میکرد و بعد از شهادتش سفید میشود، داستانش چه بوده است؟ آیا این جریان سفید شدنش اعتبار دارد؟
پاسخ اجمالی
«جون (یا: جُوَین) بن حُوَیّ» از مَوالیان[1] ابوذر بود.[2] برخی منابع تاریخی، نام او را «حویّ مولى أبیذر» ذکر کردهاند.[3] نام وی در زمره شهدا و چهرههای حماسه آفرین کربلا دیده میشود.[4] او غلامی سیاه[5] و اهل نوبه[6] بود.
در مورد زندگی «جون» قبل از واقعه کربلا، گزارشی در برخی کتب معاصر وجود دارد که مستند به منبع معتبری نشده است:[7]
امیرالمؤمنین علی(ع) «جون» را از فضل بن عبّاس خریداری و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و در تبعیدگاه (ربذه)، در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال 32 هجری، جون به مدینه برگشت و در خدمت امام علی(ع)، سپس در خدمت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قرار گرفته و در خانه امام سجاد(ع) زندگی میکرد. او همراه امام حسین(ع) و اهل بیتش از مدینه به سوی کربلا روانه شد و در زمره یاران آنحضرت قرار گرفت.[8]
با این وجود، در منابع معتبر، گزارشهایی از رشادتهای او در حماسه عاشورا وجود دارد:
حضرت على بن الحسین(ع) میفرماید: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نیز نزد من بود و از من پرستارى میکرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خویش رفت و جوین غلام أبوذر غفارى نیز نزد او سرگرم اصلاح شمشیر آنحضرت بود».[9]
جون، در روز عاشورا، وقتی جنگ شدت گرفت، نزد امام حسین(ع) آمد و اجازه خواست تا به نبرد برخیزد، ولی امام به او اجازه نداد و فرمود: «من به تو اجازه میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی؛ زیرا به تصور عافیت و خوشی همراه ما آمدی، پس خود را درگیر گرفتاریهای ما نکن!» جون گفت: ای پسر پیامبر! آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت، نانخور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟! درست است که بوی بد، نژاد پست و رنگ سیاه دارم، ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون خویش را با خون پاک شما درآمیزم![10]
بعد از اصرار فراوان، امام به او اجازه داد و جون به میدان رهسپار شد و اینچنین شروع به رجزخوانی نمود:
«کیْفَ یَرَى الْفُجَّارُ ضَرْبَ الْأَسْوَدِ
بِالْمَشْرَفِیِّ الْقَاطِعِ الْمُهَنَّدِ
بِالسَّیْفِ صَلْتاً عَنْ بَنِی مُحَمَّدٍ
أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسَانِ وَ الْیَد
أَرجو بِذلِک الفَوزِ عِندَ المَوردِ
مِن الإلهِ الأحَدِ المُوَحَّدِ
إذ لا شَفیعَ عندَه کَأحمَدِ»؛[11]
یعنى، این مردم تبهکار! ضربت غلام سیاه را چگونه مىبینند؟ که شمشیر بُرنده مشرفى و هندى را بکار مىبرد.
با شمشیرى برنده براى فرزندان محمّد (ص) مىجنگم و با زبان و دست از ایشان دفاع مینمایم.
امیدوارم این عمل در روز ورود به محشر از طرف خداى یگانه باعث رستگارى من شود.
زیرا شفیعى نظیر احمد (ص) نزد خدا نیست.
به گفته برخی از مورّخان، او 25 تن از دشمنان را به هلاکت رساند و سپس خود به شهادت رسید.[12]
امام حسین(ع) در کنار جنازه او ایستاد و گفت: «خدایا! صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمّد(ص) محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز».[13]
امام باقر(ع) از پدرش امام زین العابدین(ع) نقل میکند که؛ پس از گذشت ده روز از شهادت جون، وقتی بدنش را یافتند، بوی مُشک از آن به مشام میرسید.[14]
بر این اساس، به مشام رسیدن بوی خوش از پیکر آنجناب در برخی گزارشها وجود دارد، اما اینکه صورتش در همین دنیا سفید شود، گزارش معتبری در مورد آن نیافتیم. البته از برخی روایات بر میآید، هر انسان سیاهپوستی که در قیامت به بهشت راه یابد، رنگش سفید گشته و با ظاهری زیبا وارد بهشت برین خواهد شد.[15]
در پایان ذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که در زیارت ناحیه نیز به این سرباز فداکار سیاه پوست نورانی چنین سلام داده شده است: «اَلسَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِی مَوْلی اَبیذَرِ الْغَفّارِی».[16]
در مورد زندگی «جون» قبل از واقعه کربلا، گزارشی در برخی کتب معاصر وجود دارد که مستند به منبع معتبری نشده است:[7]
امیرالمؤمنین علی(ع) «جون» را از فضل بن عبّاس خریداری و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و در تبعیدگاه (ربذه)، در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال 32 هجری، جون به مدینه برگشت و در خدمت امام علی(ع)، سپس در خدمت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قرار گرفته و در خانه امام سجاد(ع) زندگی میکرد. او همراه امام حسین(ع) و اهل بیتش از مدینه به سوی کربلا روانه شد و در زمره یاران آنحضرت قرار گرفت.[8]
با این وجود، در منابع معتبر، گزارشهایی از رشادتهای او در حماسه عاشورا وجود دارد:
حضرت على بن الحسین(ع) میفرماید: «من در آن شبى که پدرم فرداى آن کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب نیز نزد من بود و از من پرستارى میکرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خویش رفت و جوین غلام أبوذر غفارى نیز نزد او سرگرم اصلاح شمشیر آنحضرت بود».[9]
جون، در روز عاشورا، وقتی جنگ شدت گرفت، نزد امام حسین(ع) آمد و اجازه خواست تا به نبرد برخیزد، ولی امام به او اجازه نداد و فرمود: «من به تو اجازه میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی؛ زیرا به تصور عافیت و خوشی همراه ما آمدی، پس خود را درگیر گرفتاریهای ما نکن!» جون گفت: ای پسر پیامبر! آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت، نانخور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟! درست است که بوی بد، نژاد پست و رنگ سیاه دارم، ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون خویش را با خون پاک شما درآمیزم![10]
بعد از اصرار فراوان، امام به او اجازه داد و جون به میدان رهسپار شد و اینچنین شروع به رجزخوانی نمود:
«کیْفَ یَرَى الْفُجَّارُ ضَرْبَ الْأَسْوَدِ
بِالْمَشْرَفِیِّ الْقَاطِعِ الْمُهَنَّدِ
بِالسَّیْفِ صَلْتاً عَنْ بَنِی مُحَمَّدٍ
أَذُبُّ عَنْهُمْ بِاللِّسَانِ وَ الْیَد
أَرجو بِذلِک الفَوزِ عِندَ المَوردِ
مِن الإلهِ الأحَدِ المُوَحَّدِ
إذ لا شَفیعَ عندَه کَأحمَدِ»؛[11]
یعنى، این مردم تبهکار! ضربت غلام سیاه را چگونه مىبینند؟ که شمشیر بُرنده مشرفى و هندى را بکار مىبرد.
با شمشیرى برنده براى فرزندان محمّد (ص) مىجنگم و با زبان و دست از ایشان دفاع مینمایم.
امیدوارم این عمل در روز ورود به محشر از طرف خداى یگانه باعث رستگارى من شود.
زیرا شفیعى نظیر احمد (ص) نزد خدا نیست.
به گفته برخی از مورّخان، او 25 تن از دشمنان را به هلاکت رساند و سپس خود به شهادت رسید.[12]
امام حسین(ع) در کنار جنازه او ایستاد و گفت: «خدایا! صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمّد(ص) محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز».[13]
امام باقر(ع) از پدرش امام زین العابدین(ع) نقل میکند که؛ پس از گذشت ده روز از شهادت جون، وقتی بدنش را یافتند، بوی مُشک از آن به مشام میرسید.[14]
بر این اساس، به مشام رسیدن بوی خوش از پیکر آنجناب در برخی گزارشها وجود دارد، اما اینکه صورتش در همین دنیا سفید شود، گزارش معتبری در مورد آن نیافتیم. البته از برخی روایات بر میآید، هر انسان سیاهپوستی که در قیامت به بهشت راه یابد، رنگش سفید گشته و با ظاهری زیبا وارد بهشت برین خواهد شد.[15]
در پایان ذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که در زیارت ناحیه نیز به این سرباز فداکار سیاه پوست نورانی چنین سلام داده شده است: «اَلسَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِی مَوْلی اَبیذَرِ الْغَفّارِی».[16]
[1]. «مَوالی» جمع «مولی» و در اصطلاح، به افراد غیر عرب اطلاق میشده است؛ جهت آگاهی بیشتر، ر. ک: نمایه 39393 (ایرانیان در حماسه عاشورا).
[2]. طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص 99، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ سوم، 1373ش؛ حلی، حسن بن علیّ بن داود، الرجال، ص 93، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1342ش؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 93، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 71، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[3]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج 5، ص 420، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 3، ص 196، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 177، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
[4]. ابن داود، الرجال، ص 93؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 196.
[5]. «حویّ مولى أبی ذر الغفاری و کان أسود»؛ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج 5، ص 108، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
[6]. منطقهای اسـت در سودان و نام قبلی آن دُمْقُله بوده است؛ ر. ک: یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج 4، ص 246، مصر، موقع الوراق، بیتا.
[7]. سید محسن امین در اینباره می گوید: «فی کتاب لبعض المعاصرین- و لم یذکر مستنده و لا یعتمد على نقله- انه...»؛ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج 4، ص 296، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
[8]. مامقانى، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 16، ص 316 – 317، قم، موسسة آل البیت (ع) لإحیاء التراث، چاپ اول، 1431ق.
[9]. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 93؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص420.
[10]. سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 108، تهران، جهان، چاپ اول، 1348ش؛ ابن نما حلى، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، ص 63، قم، مدرسه امام مهدى، چاپ سوم، 1406ق.
[11]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب (ع)، ج 4، ص103، قم، علامه، چاپ اول، 1379ق؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 23.
[12]. مناقب آل أبی طالب(ع)، ج 4، ص 103؛ قمى، شیخ عباس، نفس المهموم، ص 263، نجف، المکتبة الحیدریة، چاپ اوّل، 1421ق.
[13]. «اَللَّهُمَّ بَیضْ وَجْهَهُ، وَ طَیبْ رُیحَهُ، وَ احْشُرْهُ مَعَ الْاَبْرارِ، وَ عَرِّفْ بَینَهُ وَ بَینَ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ»؛ حسینى موسوى، محمد بن أبیطالب، تسلیة المُجالس و زینة المَجالس(مقتل الحسین)، ج 2، ص 293، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418ق؛بحار الانوار، ج 45، ص 23؛ أعیان الشیعه، ج 1، ص 605.
[14]. تسلیة المجالس و زینة المجالس(مقتل الحسین)، ج 2، ص 293؛ بحارالانوار، ج 45، ص 23.
[15]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 8، ص 410، ح 9826، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، 1408ق؛ جهت آگاهی بیشتر، ر. ک: نمایه 5995 (قرآن و نژادهای مختلف (رنگین پوستها).
[16]. ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فى السنة، ج 3، ص 78، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1376ش.
نظرات