لطفا صبرکنید
5202
- اشتراک گذاری
بعد از شهادت امام حسین(ع)، اهلبیت ایشان را به همراه سر مطهر آنحضرت(ع)[1] به سمت کوفه و مجلس عبیدالله بن زیاد[2] بردند. با اینکه حضرت زینب(س) مانند پدر خویش در سخنوری نمونه بود، اما در مجلس عبیدالله بن زیاد[3] خطبهای ایراد ننمود و فقط تا حدودی به جسارتهای عبیدالله پاسخ داد:
هنگامی که اسیران را به مجلس پسر زیاد وارد کردند، زینب(س) در حالیکه کهنهترین لباسها بر تن او بود، به صورت ناشناس در یک طرف مجلس قرار گرفت و کنیزان اطرافش را احاطه کردند.
عبیدالله پرسید: این زنی که از برابر ما گذشت و در گوشهای نشست و کنیزان گرد او جمع شدند، کیست؟ زینب(س) پاسخ او را نداد. پسر زیاد بار دیگر همان پرسش را تکرار کرد. یکى از کنیزان، حضرتشان را معرفى کرد و گفت: ایشان یادگار حضرت زهرا(س) دختر رسول خدا(ص) است. عبیدالله با شنیدن این سخن، رو به زینب(س) کرد و گفت: ستایش خدا را که شما را رسوا کرد و از دم تیغ گذراند و دروغ شما را آشکار نمود!
زینب(س) در اینجا طاقت نیاورد و در پاسخ فرمود: «... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکرَمَنَا بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ ص وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً وَ إِنَّمَا یفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یکذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غَیرُنَا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛
ستایش خدا را که ما را به برکت پیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و از پلیدى پاک و پاکیزه نمود. همانا انسان فاسق رسوا میشود و انسان فاجر دروغ میگوید و چنین ویژگیهایی برازنده ما نیست و ستایش خدا را سزد.
پسر زیاد در ادامه پرسید: ارزیابی تو از رفتار خداوند با خاندانت چیست؟! زینب(س) فرمود: «کتَبَ اللَّهُ عَلَیهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیجْمَعُ اللَّهُ بَینَک وَ بَینَهُمْ فَتُحَاجُّونَ إِلَیهِ وَ تَخْتَصِمُونَ عِنْدَهُ»؛[4]
خداى متعال کشتهشدن را سرنوشتشان قرار داد و آنان روانه آرامگاههای خود شدند و به زودى خداوند تو را با آنان روبرو خواهد کرد و شما و آن شهیدان پرونده خود را نزد خدا برده و دلایل خود بر علیه یکدیگر را مطرح خواهید ساخت.
شنیدن این سخنان بر خلاف انتظار پسر زیاد بود و او گمان نمیکرد که در چنان محفلى با اینگونه سخنان روبرو شود، از اینرو غضبناک و آتش خشمش شعلهور شد. عمرو بن حریث به شفاعت برخاست و اظهار داشت: اى پسر زیاد! زنی این سخنان را بر زبان آورده و زن را نباید در برابر گفتههایش نکوهش کرده و در صدد تنبیه او برآمد!
با این وجود پسر زیاد با زبان زهرآگینش گفت: خداوند با کشتن حسین طغیانگر و خاندان نافرمانت دلم را خنک کرد!
زینب(س) با شنیدن این گفته فریادی کشید و گریه به او مجال نداد. سپس فرمود: «... لَعَمْرِی لَقَدْ قَتَلْتَ کهْلِی وَ أَبَدْتَ أَهْلِی وَ قَطَعْتَ فَرْعِی وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلِی فَإِنْ یشْفِک هَذَا فَقَدِ اشْتَفَیتَ»؛ به جان خودم سوگند! بزرگ مرا شهید کردى و خاندانم را منقرض کردی و شاخهی مرا جدا کرده و ریشهام را از بن برانداختى و اگر چنین رفتاری دلت را خنک میکند، پس (حق با تو است و) دلت خنک شده است!
پسر زیاد (که برای بار دیگر با سخنان درشت و قهرمانانه و در عین حال اندوهآوری روبرو شد، لحن سخنش را عوض کرد و) گفت: این زن سخنپردازی است که بسیار بر سجع و قافیه مسلط بوده و پدر او هم شاعر قافیهپرداز بسیار مسلّطی بود!
زینب(س) در پاسخ فرمود: «مَا لِلْمَرْأَةِ وَ السَّجَاعَةَ إِنَّ لِی عَنِ السَّجَاعَةِ لَشُغُلًا وَ لَکنَّ صَدْرِی نَفَثَ بِمَا قُلْتُ»؛ زن را با قافیهپردازی چکار؟! من مأموریت دیگرى داشته و فرصت قافیهپردازی را ندارم و آنچه گفتم سوز دلی بود که از سینهام برآمد![5]
سپس گفتوگوی دیگری میان ابن زیاد و امام سجاد(ع) رد و بدل شد که به دنبال آن ابن زیاد فرمان داد تا گردن حضرتشان را بزنند. آنجا بود که زینب خود را به برادرزادهاش چسباند و او را در آغوش کشید و خطاب به ابن زیاد گفت: به اندازه کافی خون ما را ریختی! و سوگند به خدا هرگز از او جدا نخواهم شد و اگر میخواهی او را بکشی، مرا هم به همراه او بکش! ابن زیاد با دیدن این صحنه از کشتن امام خودداری کرد و گفت: گمان میکنم او با بیماری خود خواهد مرد.[6]
[1]. «مکان دفن سر مطهر امام حسین(ع)»، 30370؛ «سر امام حسین(ع) و تلاوت قرآن»، 48332؛ «چکیدن خون سر امام حسین (ع) بر ران ابن زیاد»، 17585.
[2]. «عبیدالله بن زیاد و ابن مرجانه»، 2409.
[3]. «عبیدالله بن زیاد و ابن مرجانه»، 2409.
[4]. در این قسمت، برخی از نقلها جملهی معروف «فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا» را برای حضرت زینب(س) نیز ذکر کردهاند. ابن طاووس، على بن موسى، اللهوف على قتلى الطفوف، مترجم، فهرى، زنجانى، سید احمد، ص 160، تهران، جهان، چاپ اول، 1348ش؛ ر. ک: «معنای جمله «ما رأیت الا جمیلا»، 82927.
[5]. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 115 – 116، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.
[6]. همان، ص 116 – 117.