لطفا صبرکنید
19920
- اشتراک گذاری
بنا به عقیده ی ضرورى مذهب شیعه - که مأخوذ از آیات کثیره و روایات نبوى (ص) مىباشد - امامت منصبى الاهى است. از این رو اگر نصب شخصى به این مقام از سوى خداوند احراز گردد، یک مسلمان بدون چون و چرا - از روى تعبد - باید به فرامین و ولایت او گردن نهد؛ زیرا خداوند حکیم و متعال "از همه آگاه تر است که رسالت و امامت را به که اعطا نماید".[i] احراز نصب شخصى به این مقام از سوى خداوند، از راههاى گوناگونى حاصل مىشود:
1. روایات نبوى
2. معرفى و تعیین ایشان از سوى ائمه (ع) و به خصوص امام قبلى
3. داشتن شرایط دیگر امامت مثل علم لدّنى، أعلمیت أهل زمانه، عصمت، سلامت و اعتدال جسمى و روحى و روانى و اعجاز ارائه امورى غیر عادى.
شیعیان معاصرِ ائمه ی خردسال؛ یعنى امام جواد (ع) در سن 8 سالگى و امام هادى (ع) در سن 9 سالگى و امام مهدى در سن 5 سالگى، از این امور غافل نبوده و پس از جست و جو و تحقیق فراوان، به یقین کامل به امامت ایشان رسیده و به ولایت و امامت ایشان گردن نهادهاند. نسلهاى بعد نیز به اسناد تاریخى و تحقیقات ایشان و نصوص مأثوره، اعتماد مىنماید. از سوى دیگر، مقام امامت و تأییدات غیبى الاهى از ایشان و بروز خوارق عادات توسط این بزرگواران، مانع این است که با سایر افراد عادى قابل قیاس باشند! به علاوه براى یک مسلمان معتقد به قرآن، اعطاء مقامى الاهى که برخاسته از حکمت و علم و عنایت خدا است به فردى خردسال، نباید تعجب برانگیز باشد؛ زیرا نبوت عیسى، یحیى و سلیمان (ع) نیز در خردسالى ثابت گردیده است. از این رو کرایم قرآنى دالّ بر اینها، مکرر توسط ائمه (ع) مورد استشهاد واقع شدهاند.
[i] انعام، 124.
امامت از دیدگاه شیعه، إعمال ولایت ولى اللَّه بر سایر انسانها است[1] و به تعبیرى امامت منصبى الاهى براى اداره ی دین و دنیاى مردم و هدایت آنها به قله ی سعادت و انسانیت است. از این رو امام (ع) براى مردم قابل شناسایى و انتخاب نیست؛ زیرا علم لدّنى و عصمت باطنى امرى نهانىاند که جز خدا کسى از آن آگاه نیست و این دو مهم ترین لوازم ولى اللَّه بودن است.
انسان موحدى که ولایت خداوند بر خویش را پذیرا گردیده، از هر حیث مطیع اوامر و نواهى خداى خویش است. پس در مورد پذیرش ولایت، وُلاتى که از سوى آن ذات اقدس تعیین می گردند، باید کاملاً مطیع و منقاد باشد و به ولایت آنها نیز گردن نهد و از مقایسه ی آنها با دیگران و چون و چراهایى بى پایه اجتناب نماید. شناخت کسانى که به عنوان امام و والى از طرف خدا منصوب اند از چند راه ممکن است:
الف: بررسى سیره و راه و روش ایشان؛ ب: مراجعه به ویژگىها و علایمى که از سوى اولیا قبلى، در مورد ولى بعدى، ارایه شدهاند؛ ج: درخواست معجزه و تفحص از وجود شرایط و لوازم امامت با مراجعه به سیر و تواریخ مىتوان از احوالات و سیره ی ایشان کسب اطلاع نمود و با مراجعه با منابع روایى مىتوان به روایاتى که از طریق پیامبر (ص) رسیده، دست یافت و سپس با مراجعه به روایات هر امامى، امام (ع) پس از او را شناسایى کرد. ائمه هدا (ع) در دوران زندگى و حتى پس از شهادتشان در هر دورهاى داراى کرایم و معجزاتى مىباشند. وقوع این امور خارق العاده براى متوسلان برایشان آن قدر زیاد است که به احصا نیامده است و براى هر جویاى حقیقتى قابل تجربه مىباشد.
نتیجه این که، در احراز مقام امامت، سن خاصى شرط نیست، بلوغ روحى و علمى و فکرى لازم براى این امر مىتواند، به صورت خدا دادى، از بدو تولد به ایشان اعطا گردد و خود این امر یکى از خوارق عاداتى است که امامت ایشان را اثبات مىکند، نه این که مخّل به امامت ایشان باشد.
پیداست که با دید ظاهرى و کوته بین، گردن نهادن بزرگان و علما و پیران و جوانان و...، به ولایت شخصى کم سن و سال، ثقیل مىنمایاند و پذیرش این ولایت، به راحتى پذیرش اولیا دیگر که از حیث سن و سال دورانى را گذراندهاند، براى مردم عادى یکسان نخواهد بود. معاصران ائمه ی خردسال؛ یعنى امام جواد (ع) که در سن 8 سالگى به امامت رسیدند و امام هادى (ع) که در سن 9 سالگى امام شدند و امام مهدى (عج) که در سن 5 سالگى امام گردیدند، نیز از این امر مستثنى نبوده، و همین سؤال و شبهه را از امام رضا (ع) نموده و توضیح مىخواستند. به عنوان نمونه به احادیث ذیل استشهاد مىشود:
"از حسن بن جهم روایت شده که گفت: من در حضور حضرت رضا (ع) بودم، حضرت جواد هم که کودکى بود در محضر آن بزرگوار بود. پس از گفت و گوى طولانى حضرت رضا (ع) به من فرمود: "اى حسن! اگر من به تو بگویم این بچه امام تو خواهد بود چه خواهى گفت؟" گفتم: فدایت شوم، شما هر چه بفرمایید من نیز همان را مىگویم. امام (ع) فرمود: "درست مىگویى". آنگاه حضرت رضا (ع) کتف حضرت جواد (ع) را باز کرد و رمزى را که نظیر دو انگشت بود، به من نشان داد و فرمود: "نظیر همین رمز، در همین موضع از بدن حضرت موسى بن جعفر (ع) بود." نیز از محمودى روایت شده که گفت: من در طوس در حضور حضرت رضا (ع) بودم. یکى از یاران آن بزرگوار گفت: اگر حادثهاى براى حضرت رخ دهد، امام بعد از آن برگزیده خدا که خواهد بود؟!
حضرت رضا (ع) به وى توجهى کرد و فرمود: "بعد از من باید براى امر امامت به پسرم حضرت جواد (ع) رجوع شود." وى گفت: سن امام جواد (ع) کم است؟! حضرت رضا (ع) فرمود: "خدا حضرت عیسى بن مریم (ع) را براى مقام پیامبرى برانگیخت، در صورتى که سن آن حضرت (ع)، از امام محمد تقى (ع) کمتر بود."[2]
لکن به خاطر دغدغهاى که برخى از شیعیان امام رضا (ع) داشتهاند، على رغم این نصوص به جست و جوى امام بعدى و شناخت او پرداختهاند، از این رو "برخى از آنها به دنبال عبداللَّه بن موسى (ع) برادر امام رضا (ع) رفتند، ولى از آنجا که حاضر نبودند بدون دلیل امامت کسى را بپذیرند، جمعى از آنها پیش وى سؤالاتى را مطرح کردند و هنگامى که او را از جواب مسائل خود ناتوان دیدند، وى را ترک کردند"؛[3] زیرا آنچه اهمیت داشت بروز این وجهه الاهى بود که مىبایست در علم و دانش امامان باشد... . از این رو آنان درباره ی تمامى امامان این اصل را رعایت کرده و آنان را در مقابل انواع پرسشها قرار مىدادند و تنها موقعى که احساس مىکردند آنان به خوبى از عهده ی پاسخ گویى به این سؤالات بر مىآیند (با وجود نص بر امامتشان) از طرف شیعیان به عنوان امام معصوم، شناخته مىشدند."[4] امامان خردسال نیز از این امر مستثنى نبودند، و از طرف بزرگان شیعه مورد تفحض قرار گرفتند و بر توان علمى و انجام کرایم و اعجاز ایشان یقین حاصل کردند.
از سوى دیگر دشمنان ائمه (ع) که همیشه منتظر فرصتى براى کنار زدن ائمه (ع) و پراکنده کردن شیعیان از اطراف ایشان بودند، بی کار ننشسته و با تشکیل مجامع علمى و... خواستند تا صغر سن این بزرگواران را بهانه کرده و آنها را از صحنه اجتماع به کلى کنار بنهند. لکن هر چه دست و پا زدند، بیشتر خود را رسوا کردند و اعلمیت ایشان بر همه ی علما معاصرشان بیشتر اثبات گردید.[5]
علاوه بر مطالب فوق بر آشنایان با قرآن و قصص انبیا این امر پنهان نیست که انبیای چندى در صغر سن به مقام نبوت و رسالت، بلکه امامت رسیدهاند، مثل عیسى[6] و یحیى (ع)[7] و... در حالى که اغلب انبیا در سن کهولت 40 سالگى یا بیشتر به این مقامات دست یازیدهاند.
پس این امر را باید به حکمت و علم الاهی ارجاع داد و در مقام تشخیص به قرائن و ادله و شواهد مراجعه نمود. چنان چه مىفرماید: "بگو، پروردگارا! که تو مالک حکومت بر زمین و آسمانى ملک را به هر که بخواهى مىدهى و از هر که بخواهى سلب مىکنى و هر آن که را بخواهى عزت مىبخشى و هر آن که را بخواهى ذلیل مىکنى، خیر به دست تو است و هر آنچه از تو صادر شود جز خیر و صلاح بندگانت نیست و تو بر هر کارى توانایى"[8] و شبهه و جواب به بنى اسرائیل را این گونه تشریح مىنماید:"نبى آنها به آنها گفت: همانا خداوند طالوت را مَلِک شما برانگیخته است." آنها گفتند: او چگونه مَلِک ما است در حالى که ما به پادشاهى (فرماندهى) از او سزاوارتریم؟ و او دارایى وسیعى ندارد! گفت: "خداوند او را بر شما برگزیده و توانایى علمى و جسمى به او عطا نموده و خدا است که مُلکش را به هر که بخواهد مىدهد و خدا واسع و عالم است. و نشانه مُلک او ارایه معجزه؛ یعنى آوردن صندوق است."[9]
منابع براى مطالعه بیشتر:
1. فاضل، جواد، معصمومین 14 گانه.
2. پیشوایى، مهدى، سیره ی پیشوایان، ص 555 - 531.
3. نجفى، محمد جواد، ستارگان درخشان، ج 11 و 14، ج 11، ص 25 - 22، ج 14، ص 69 - 67.
4. جمعى از نویسندگان، معارف اسلامى، ج 2، معارف (نهاد رهبرى در دانشگاهها، ص 123 - 122.
5. قمى، شیخ عباس، منتهى الامال، ص 955 - 943.
6. جعفریان، رسول، حیات سیاسى و فکرى، انصاریان، چ 1381، قم، ص 473 - 472.
7. عاملى، جعفر مرتضى، ترجمه حسینى، سید محمد، زندگانى سیاسى امام جواد (ع)، ص 109 - 68.
[1] ر.ک، نمایه: معناى ولایت، سؤال 128.
[2] نجفى، محمد جواد، ستارگان درخشان، ج 11، (سرگذشت حضرت امام محمد تقى (ع) ، ص 24 - 25).
[3] جعفریان، رسول، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه (ع)، ص 473.
[4] همان، ص 474.
[5] ر.ک: شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ص 943 - 955؛ و نیز عاملى، جعفر مرتضى، ترجمه حسینى، سید محمد، زندگانى سیاسى امام جواد (ع)، ص 68 - 109.
[6] مریم، 34 ، 26.
[7] مریم، 15 ، 12.
[8] آل عمران، 26.
[9] بقره، 248 ، 247.