جستجوی پیشرفته
بازدید
23539
آخرین بروزرسانی: 1404/05/29
خلاصه پرسش
خدا کیست؟ چرا من خدا نشدم؟ چرا من باید همیشه و تا ابد ضعیف‌تر و پایین‌تر و کم علم‌تر از خدا باشم؟
پرسش
بنده دو ماه است ازدواج کردم. مدت هشت ماه است، دچار یک گرفتاری روحی- روانی و اعتقادی شدم. بنده قبل از این مدت، آدمی بسیار مذهبی و معتقد به خدا بودم، ولی متأسفانه حدود هشت ماه پیش سؤالاتی در ذهن من جرقه زد که اکنون زندگی را برایم جهنم نموده و دارد مرا به جنون و دیوانگی و افسردگی شدید و خودکشی می‌کشاند. سؤالاتی از قبیل خدا کیست؟ چرا من خدا نشدم؟ چرا من باید همیشه و تا ابد ضعیف‌تر، پایین‌تر و کم علم‌تر از خدا باشم، حتی پس از مرگ و در جهان ابدی آخرت هم من باید برای همیشه گوش به فرمان خدا باشم؟ چرا من از خودم استقلال و آزادی مطلق ندارم و حتی بلند شدنم، نشستنم، خوابیدنم، خوردنم و همه و همه کارهایم به اراده خدا است؟ کمکم کنید. اگر دعایی، آیه‌ای و یا هر چیز دیگری می‌دانید که معجزه کند و این افکار شیطانی را از من دور کند و از یادم ببرد و مرا به همان عقیدۀ قبلی‌ام برگرداند، به من اطلاع دهید؛ چون با فکر نکردن به این سؤالات نمی‌شود به حالت روحی و روانی و اعتقادی قبلی‌ام برگردم. باید معجزه شود از خدا هم التماس کرده‌ام، ولی نمی‌شود.
پاسخ اجمالی

شک و تردید در اعتقادات از بیماری‌های قلبی است، و سلامت روحی و جسمیف فرد و جامعه را در معرض خطر می‌اندازد؛ بنابر این باید با دقت معالجه گردد. البته گاهی شک و تردید در اعتقادات نشانۀ آغاز بلوغ عقلی و فکری است؛ در این صورت درمان آسان‌تر است و نباید ار آن هراس و واهمه داشت. نکتۀ مهم قابل تذکر این است که احساس نگرانی از پدید آمدن حالت شک و تردید نشانۀ خوبی از سلامت روح؛ بلکه بر اساس روایات این احساس نگرانی علامت ایمان خالص شخص است؛ اما این پرسش که خدا کیست؟ به نظر می‌رسد همۀ انسان‌ها تصوّری از خداوند، یعنی موجود عالم و توانای مطلق و بی‌نهایت در ذهن دارند.

شاید بتوان گفت، منشأ این پرسش که چرا من خدا نشدم و چرا تا ابد همیشه ضعیف‌تر و پایین‌تر هستم، همان حس خداجویی انسان و فطرت مطلق‌گرایی انسان است که اتفاقاً در متن دین اسلام نیز به آن توجه شده، و در احادیث قدسی آمده است که انسان از طریق بندگی می‌تواند متصف به اوصاف الهی شود.

 

پاسخ تفصیلی

در پاسخ به پرسش مطرح شده، باید چند مطلب را متذکر شویم:

  1. شک و تردید در اعتقادات دو گونه است: یکی ابتدایی و موقت که زمینۀ یقین است؛ دوم شک دائمی و همیشگی. شک‌های دائمی از بیماری‌های قلبی است و سلامت روحی و جسمی فرد و جامعه را در معرض خطر می‌اندازد. بنابر این، باید با دقت معالجه گردد.

همان‌گونه که یقین و علم باعث آرامش روح و موجب تکامل انسان است؛ در مقابل شک و تردید موجب اضطراب و سلب آرامش و مانع حرکت و تکامل می‌شود. به همین جهت در دین اسلام شک با شرک برابری می‌کند. [1] از این‌رو است که فلیسوفان مسلمان نیز رد شکاکیت را در رأس کارهای فلسفی و علمی خود قرار می‌دهند و با ابزار فکر و اندیشه به مبارزه با این بیماری می‌پردازند تا جامعه را از این خطر نجات دهند. [2]

اما شک و تردید ابتدایی که زمینۀ یقین است مذموم نیست؛ بلکه نشانۀ آغاز بلوغ عقلی و فکری است؛ یعنی همان‌گونه که انسان از نظر جسمی دارای بلوغ است و معمولا در مردان در حدود 15 سالگی بلوغ جسمی او کامل می‌شود، از نظر فکری و عقلی نیز دارای بلوغ است که از زمان بلوغ جسمانی آغاز و در حدود سن چهل سالگی کامل می‌شود.

ملاصدرا معتقد است؛ در انسان ابتدا ویژگی‌های مادی و جسمی پدید می‌آیند و تقویت می‌شوند؛ اما ویژگی‌های روحی و عقلی پس از تقویت و تکمیل ویژگی‌های جسمی پدید می‌آیند و تقویت می‌گردند. [3]

به نظر می‌رسد یکی از دلایلی که بسیاری از جوانان در سن بلوغ جسمی نسبت به مسائل اعتقادی دچار شک و تردید می‌شوند، همین نکته است؛ یعنی در سن بلوغ، عقل آغاز به فعالیت می‌کند؛ اما آنچه تا به حال بیشتر به آن انس داشت مسائل مادی بود و نسبت به مسائل ماورای مادی یا انس نداشت یا نمی‌توانست به عمق آن پی ببرد. زمان بلوغ که آغاز حرکت تکاملی عقل است، می‌خواهد به عمق اعتقادات و باورهای خود برسد و حقیقت آن‌را درک کند، طبیعی است که با سؤالات متعددی روبرو خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که این نوع شک بیماری نیست و نباید درمان شود؛ بلکه به این معنا است که نباید از آن هراس و واهمه داشت؛ بلکه باید با دقت و بدون نگرانی به درمان آن پرداخت.

در هر صورت به نظر می‌رسد، این نوع شک مذموم نیست؛ بلکه اگر درست مدیریت شود زمینۀ خوبی برای رسیدن به یقین خواهد بود. بهترین مدیریت ارتباط داشتن با مربیان آگاه و دلسوز و دانشمندان دینی است.

گفتنی است که احساس نگرانی از پدید آمدن حالت شک و تردید نشانۀ خوبی از سلامت روح؛ بلکه بر اساس روایات این احساس نگرانی علامت ایمان خالص شخص است.

در همین راستا گزارش شده است، شخصی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و گفت: ای رسول خدا(ص) هلاک شدم. «رسول خدا فرمود: شیطان به سراغت آمد و به تو گفت چه کسی تو را آفرید و تو گفتی خدا، پس او گفت خدا را چه کسی خلق نمود. مرد گفت: درست است یا رسول الله. سپس پیامبر(ص) فرمود: این ایمان محض است». [4]

  1. اما این پرسش که خدا کیست؟ به نظر می‌رسد همۀ انسان‌ها تصوری از خداوند، یعنی موجود عالم و توانای مطلق و بی‌نهایت در ذهن دارند.

برای اطلاع بیشتر به پاسخ شماره 479 (سایت: 520) با نمایه شناخت خدا مراجعه کنید.

  1. ممکن است منشأ این پرسش که چرا من خدا نشدم و چرا تا ابد همیشه ضعیف‌تر و پایین‌تر هستم، همان حس خداجویی انسان و فطرت مطلق‌گرایی او است، و این نشان از قابلیت وجودی انسان دارد که وی برخلاف موجودات دیگر از نظر قابلیت محدودیت ندارد.

در متن دین اسلام به این فطرت مطلق‌گرایی انسان توجه شده است. اولاً: مسیرهای غلط و اشتباه برای رسیدن به حقیقت مطلق بیان شده، و در بیانات ائمه(ع) آمده است که اولین مانع برای تکامل انسان، تکبر و غرور در برابر حق است. [5] ثانیاً: راه صحیح رسیدن به حقیقت مطلق نیز نشان داده شد؛ چنان‌که در احادیث قدسی آمده است که انسان از طریق بندگی می‌تواند متصف به اوصاف الهی شود. [6]

به بیان دیگر، ارزش ذاتی انسان به اندازه‌ای است که هیچ چیزی جز ارتباط با خداوند صلاحیت پر کردن خلأ وجودی انسان را ندارد، فقط با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد.[7] از این جهت امام علی(ع) در مناجاتش با خدای متعال می‌گوید:

«این عزت و سربلندی مرا بس که من عبد و بندۀ تو هستم، و این مباهات و افتخار مرا بسنده است که تو پروردگار من هستی؛ تو آن‌گونه هستی که من دوست دارم، مرا آن‌گونه بدار که تو دوست داری».[8]

ما ز بالاییم و بالا می رویم                  ما ز دریاییم و دریا میرویم

ما از این جا و از آنجا نیستیم             ما ز بی جاییم و بی جا می رویم

خوانده ای انا الیه راجعون                       تا بدانی ما کجا ها می رویم.[9]


[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 129، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق. «عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ یَقُولُ کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شَکٌّ أَوْ شِرْکٌ فَهُوَ سَاقِطٌ».

[2]. حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، ج 1، ص 5- 12، بی‌جا، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.

[3]. ملا صدرا، اسفار اربعه، ج 9، ص 93. اولین صفت که در نفس آدمی حادث می‌شود و سر بر می‌آورد صفت چارپایگی است که در کودک، شهوت و شکم بارگی غلبه دارد. آن‌گاه صفت درندگی که باعث غلبه، دشمنی و مناقشه است به وجود می‌آید و بعد از آن صفت شیطانی پیدا می‌شود که ابتداء مکر و نیرنگ در او غلبه می‌یابد. و بعد از اینها صفت عقل که ظاهر کنندۀ نور ایمان و از حزب الله تبارک و تعالی و لشکر فرشتگان است در او خلق می‌شود. نیروی عقل از ابتدای بلوغ شروع به رشد می‌کند و در چهل سالگی به حد کمال می‌رسد؛ اما لشکر شیاطین قبل از بلوغ در قلب جای می‌گیرند و بر او مسلط می‌شوند و نفس با آنها الفت می‌گیرد و به تبعیت آنها در شهوت، آزاد و رها است. اما از زمان بلوغ که لشکر عقل در قلب شروع به رشد می‌کند، جنگ و مبارزه در میدان قلب شروع می‌شود، پس اگر عقل ضعیف باشد، شیطان بر او مسلط می‌شود؛ و این شخص در نهایت از لشکر شیطان خواهد بود و در قیامت با آنها محشور خواهد شد، و اگر عقل به واسطۀ نور علم و ایمان قوی گردد همۀ قوا را در تحت تسلط خود درمی‌آورد و شخص در ردیف ملائکه و با آنها محشور خواهد شد.

[4]. کافی، ج 2، ص 425. «ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ فَقَالَ لَهُ ع أَتَاکَ الْخَبِیثُ فَقَالَ لَکَ مَنْ خَلَقَکَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَکَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ إِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَکَانَ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاکَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْإِیمَانِ».

[5]. همان، ج 2، ص 122. «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ فِی السَّمَاءِ مَلَکَیْنِ مُوَکَّلَیْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَاهُ»، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 13، ص 429، بیروت مؤسسه الوفاء، 1404ق. «أَنَّ لُقْمَانَ الْحَکِیم قال: ... یَا بُنَیَّ وَیْلٌ لِمَنْ تَجَبَّرَ وَ تَکَبَّرَ کَیْفَ یَتَعَظَّمُ مَنْ خُلِقَ مِنْ طِینٍ وَ إِلَى طِینٍ یَعُودُ ثُمَّ لَا یَدْرِی إِلَى مَا یَصِیرُ إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ فَازَ أَوْ إِلَى النَّارِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً وَ خَابَ وَ یُرْوَى کَیْفَ یَتَجَبَّرُ مَنْ قَدْ جَرَى فِی مَجْرَى الْبَوْلِ مَرَّتَیْنِ».

[6]. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج ‏1، ص 75، قم،، الشریف الرضی، چاپ اول، 1412ق. «رُوِیَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی بَعْضِ کُتُبِهِ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ حَتَّى أَجْعَلَکَ حَیّاً لَا تَمُوتُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْ‏ءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْ‏ءِ کُنْ فَیَکُونُ».

[7]. رعد، 28. «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».

[8]. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، محقق، مصحح، نعمة، عبد الله، ج 1، ص 386، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1410ق. «إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِب»‏.

[9]. مولانا، دیوان غزلیات شمس، غزل شماره 1674.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها