لطفا صبرکنید
بازدید
9723
9723
آخرین بروزرسانی:
1397/04/08
کد سایت
fa84536
کد بایگانی
102146
نمایه
نظریه طراحی هوشمند
طبقه بندی موضوعی
ادله عقلی|آفرینش انسان و جهان
اصطلاحات
برهان نظم|خلقت ، آفرینش ، هستی
گروه بندی اصطلاحات
سرفصلهای قرآنی|طبقهبندی نشده
- اشتراک گذاری
خلاصه پرسش
آیا نظریه آفرینش یا طراحی هوشمند با دیدگاه دین اسلام در مورد پیدایش جهان و حیات تطبیق دارد؟
پرسش
با سلام. همانطور که میدانید در حال حاضر در مباحث و سخنرانیهای دانشمندان، اساتید برجسته و فلاسفه در مورد منشأ پیدایش حیات، و موجودیت خدا، در بالاترین سطح آکادمیک، در دانشگاههای غرب، دو دیدگاه عمده مطرح است، یکی دیدگاه طرفداران داروین و نظریه تکامل، داروینیان یا طبیعتگرایان، دومی طرفداران آفرینش یا طراحی هوشمند(intelligent design) که نخبگان و اساتید برجسته دانشگاههای غرب باشند.
گروه دوم از نظر تعداد بسیار کمتر از گروه اول هستند. و اکثریت برندگان جوایز نوبل در علوم و دانش در زمرهی گروه اول، یعنی طرفداران نظریه داروین میباشند.
سؤال، این است که آیا باورهای طرفداران طراحی هوشمند با دیدگاه دین اسلام در مورد پیدایش جهان و حیات تا چه اندازهای منطبق است؟ و اگر اختلافی وجود دارد در چه سطحی قرار دارد؟ بنیادی است یا جزئی؟
پاسخ اجمالی
نظریه «آفرینش هوشمند»، همان چیزی است که از سوی اندیشمندان الهی و اسلامی به نام «برهان نظم» ارائه شده است،[1] و میتوان گفت بیان و تبیین جدیدی از برهان نظم است. بنابراین در کل با هم هماهنگ هستند، هر چند ممکن است در برخی جزئیات اختلاف داشته باشند.
«طراحی هوشمند» نظریهای است که در مقابلِ نظریه داروین قرار داد. این نظریه اخیراً از سوی طیفی از برجستهترین زیستشناسان جهان و در سایه پیشرفتها و اکتشافات نوین در علم زیستشناسی، مطرح شده است. این دانشمندان بر این اعتقادند که یافتههای جدیدی که توسط میکروسکوپها از ساختار بسیار پیچیده سلول و مولکول DNA و... حاصل شده است، به هیچ وجه با نظریه انتخاب طبیعی داروین همخوانی ندارد؛ زیرا در قرن نوزدهم، داروین تصور میکرد که سلول، قطعهای کوچک از پروتوپلاسم و چیزی شبیه یک تکه کوچکی ژل مانند بسیار ساده است، در نتیجه داروین از پیچیدگیهای شگرف و بیشمار سلول کاملاً بیاطلاع بود، و این در حالی است که پیدایش تصادفی چنین سلولی که مانند یک کارخانه عظیم و دقیق کار میکند، تقریباً نزدیک به صفر است.
علاوه بر این، دانشمندان، از برخی ماشینهای مولکولی مانند تاژک باکتری (دمچه واقع در انتهای باکتری) نام میبرند که باکتری به وسیله چرخش آن، خود را به حرکت در میآورد. این تاژک به طرز شگفت آوری مانند یک ماشین پیشرفته کار میکند و دارای اجزای فراوانی است که هر کدام به طرز دقیقی سر جای خود قرار گرفتهاند به گونهای که اگر کوچکترین جابجایی یا هر نوع تغییر دیگر در آن رخ دهد، از کار میافتد. بنابراین پیدایش چنین ماشینهای مولکولی که نمونههای آن در طبیعت بسیار زیاد است، محال است که به طور تصادفی ایجاد شود؛ زیرا همانطور که ما احتمال نمیدهیم که یک کارخانه یا خودرو به طور تصادفی ایجاد شده باشد، همانطور نیز احتمال نمیدهیم که ساختار پیچیده سلولها یا ماشینهای مولکولی در ساختار موجودات زنده به طور تصادفی ایجاد شده باشد، بویژه آنکه پیچیدگی سلول یا تاژک باکتری به مراتب بیشتر از سازههای بشری است، آن هم در مقیاسی بسیار کوچک که به طور طبیعی ساخت آن نیازمند دقت و ظرافت بیشتری است.[2]
در این راستا توجه به چند نکته ضرور است:
1. یک اندیشمند علوم طبیعی تا زمانی که در محدوده علوم طبیعی و بیان روابط بین پدیدهها اظهار نظر میکند، سخن او با ملاکهای علمی قابل بررسی است، اما اظهار نظر او در مورد مبدأ اولیه جهان هستی را نمیتوان با معیار علوم طبیعی بررسی کرد؛ زیرا در این صورت وارد حیطه فلسفه شده، و سخن وی باید با معیارهای فلسفی مورد بررسی قرار گیرد، و عنوان دانشمند علوم طبیعی نمیتواند اعتبار و ارزش فلسفی او را تأمین کند؛ زیرا وظیفه علوم و محدوده اظهار نظر اندیشمندان علوم طبیعی، روابط بین پدیدهها است، اما اینکه مبدأ اولیه پیدایش پدیدهها چیست؟ آیا اشیا به خودی خود بهوجود آمدند، یا دارای علت هستند؟ یک بحث فلسفی است. به بیان علامه شعرانی بحث از مبدأ آثار و علت حیات وظیفه فلسفه است؛ اما بحث از آثار، مخصوص علم بیولوژی (زیستشناسی و علم الحیات) است.[3]
برخی از محققان در این زمینه میگویند: «یکی از عوامل بروز بحرانهای معاصر سیطره علممداری(scienticism) بر اندیشه بسیاری از دانشمندان علوم تجربی است، علممداری که میتوان آنرا فرزند خلف تطبیق تفکر تجربهگرایانه در حوزه دانشهای تجربی دانست، به معنای اعتقاد به این مطلب است که علم تجربی یگانه راهنمای قابل اعتماد بشر به سوی حقیقت میباشد. علممداری به وضوح یک اعتقاد فلسفی و معرفتشناختی است که از قضا، خود به طریق علمی قابل اثبات نیست؛ زیرا نمیتوان آزمونی علمی ترتیب داد که نشان دهد علم تنها راه قابل اعتماد برای وصول به حقیقت است.
مدتها است که در اندیشه گروهی از عالمان علوم تجربی (فیزیکدانان، زیستشناسان، روانشناسان و...) علم و علممداری با هم در آمیخته و این ترکیب ناروا، زمینه را برای تخطی علوم تجربی از قلمرو خود و تجاوز به قلمرو فلسفه، متافیزیک و دین فراهم ساخته است».[4]
2. خداشناسی و خداباوری اندیشمندان الهی معلول جهل به علل طبیعی اشیا نیست، بلکه هر چه دانش انسان فزونی یابد، ایمان او به خداوند بیشتر میگردد؛ خدای حقیقی، خدایی است که در دل همه هستی و در تار و پود همه علتهای مادی حضور دارد. به بیان دیگر؛ موحّد و مؤمن حقیقی کسی است که در عین حال که به تأثیر و علیت همه علل و عوامل طبیعی و مادی باور دارد، در عین حال خداوند را همه کاره میداند و همه عالم را آیه، نشانه، مظهر و تجلی خداوند میداند؛ نه اینکه خداوند فقط در جایی حضور دارد که هیچ یک از علل و عوامل طبیعی و مادی حضور نداشته باشند. خدایی که با یک کشف علمی ساده از مدار خارج میشود، فقط یک ایده ساخته و پرداخته تحریف، جهل و شرک مردمانی است که حتی انکار کننده آن هم ارزش تکفیر ندارد. همچنانکه اعتقاد به چنین خدایی هم به قول قرآن فقط در حد یک سخن و ایده است و ارتباطی به ایمان به خدا ندارد.
3. شناخت کُنه ذات خداوند ممکن نیست.[5] امام علی(ع) میفرماید: «خدایى که اندیشههاى بلند او را درک ننمایند، و هوشهاى ژرف به حقیقتش دست نیابند».[6]
حافظ نیز میگوید:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید[7]
بنابراین، آنچه برای انسان در مورد شناخت خداوند امکانپذیر است، شناخت ذات حق در پرتو تجلیات و در ضمن ظهورات تعیّنی او است که از آن به مقام اسما و صفات یاد میشود.[8]
در مورد نظریه داروین و اعتبار و بررسی آن پاسخهای موجود در این سایت را مطالعه کنید.[9]
«طراحی هوشمند» نظریهای است که در مقابلِ نظریه داروین قرار داد. این نظریه اخیراً از سوی طیفی از برجستهترین زیستشناسان جهان و در سایه پیشرفتها و اکتشافات نوین در علم زیستشناسی، مطرح شده است. این دانشمندان بر این اعتقادند که یافتههای جدیدی که توسط میکروسکوپها از ساختار بسیار پیچیده سلول و مولکول DNA و... حاصل شده است، به هیچ وجه با نظریه انتخاب طبیعی داروین همخوانی ندارد؛ زیرا در قرن نوزدهم، داروین تصور میکرد که سلول، قطعهای کوچک از پروتوپلاسم و چیزی شبیه یک تکه کوچکی ژل مانند بسیار ساده است، در نتیجه داروین از پیچیدگیهای شگرف و بیشمار سلول کاملاً بیاطلاع بود، و این در حالی است که پیدایش تصادفی چنین سلولی که مانند یک کارخانه عظیم و دقیق کار میکند، تقریباً نزدیک به صفر است.
علاوه بر این، دانشمندان، از برخی ماشینهای مولکولی مانند تاژک باکتری (دمچه واقع در انتهای باکتری) نام میبرند که باکتری به وسیله چرخش آن، خود را به حرکت در میآورد. این تاژک به طرز شگفت آوری مانند یک ماشین پیشرفته کار میکند و دارای اجزای فراوانی است که هر کدام به طرز دقیقی سر جای خود قرار گرفتهاند به گونهای که اگر کوچکترین جابجایی یا هر نوع تغییر دیگر در آن رخ دهد، از کار میافتد. بنابراین پیدایش چنین ماشینهای مولکولی که نمونههای آن در طبیعت بسیار زیاد است، محال است که به طور تصادفی ایجاد شود؛ زیرا همانطور که ما احتمال نمیدهیم که یک کارخانه یا خودرو به طور تصادفی ایجاد شده باشد، همانطور نیز احتمال نمیدهیم که ساختار پیچیده سلولها یا ماشینهای مولکولی در ساختار موجودات زنده به طور تصادفی ایجاد شده باشد، بویژه آنکه پیچیدگی سلول یا تاژک باکتری به مراتب بیشتر از سازههای بشری است، آن هم در مقیاسی بسیار کوچک که به طور طبیعی ساخت آن نیازمند دقت و ظرافت بیشتری است.[2]
در این راستا توجه به چند نکته ضرور است:
1. یک اندیشمند علوم طبیعی تا زمانی که در محدوده علوم طبیعی و بیان روابط بین پدیدهها اظهار نظر میکند، سخن او با ملاکهای علمی قابل بررسی است، اما اظهار نظر او در مورد مبدأ اولیه جهان هستی را نمیتوان با معیار علوم طبیعی بررسی کرد؛ زیرا در این صورت وارد حیطه فلسفه شده، و سخن وی باید با معیارهای فلسفی مورد بررسی قرار گیرد، و عنوان دانشمند علوم طبیعی نمیتواند اعتبار و ارزش فلسفی او را تأمین کند؛ زیرا وظیفه علوم و محدوده اظهار نظر اندیشمندان علوم طبیعی، روابط بین پدیدهها است، اما اینکه مبدأ اولیه پیدایش پدیدهها چیست؟ آیا اشیا به خودی خود بهوجود آمدند، یا دارای علت هستند؟ یک بحث فلسفی است. به بیان علامه شعرانی بحث از مبدأ آثار و علت حیات وظیفه فلسفه است؛ اما بحث از آثار، مخصوص علم بیولوژی (زیستشناسی و علم الحیات) است.[3]
برخی از محققان در این زمینه میگویند: «یکی از عوامل بروز بحرانهای معاصر سیطره علممداری(scienticism) بر اندیشه بسیاری از دانشمندان علوم تجربی است، علممداری که میتوان آنرا فرزند خلف تطبیق تفکر تجربهگرایانه در حوزه دانشهای تجربی دانست، به معنای اعتقاد به این مطلب است که علم تجربی یگانه راهنمای قابل اعتماد بشر به سوی حقیقت میباشد. علممداری به وضوح یک اعتقاد فلسفی و معرفتشناختی است که از قضا، خود به طریق علمی قابل اثبات نیست؛ زیرا نمیتوان آزمونی علمی ترتیب داد که نشان دهد علم تنها راه قابل اعتماد برای وصول به حقیقت است.
مدتها است که در اندیشه گروهی از عالمان علوم تجربی (فیزیکدانان، زیستشناسان، روانشناسان و...) علم و علممداری با هم در آمیخته و این ترکیب ناروا، زمینه را برای تخطی علوم تجربی از قلمرو خود و تجاوز به قلمرو فلسفه، متافیزیک و دین فراهم ساخته است».[4]
2. خداشناسی و خداباوری اندیشمندان الهی معلول جهل به علل طبیعی اشیا نیست، بلکه هر چه دانش انسان فزونی یابد، ایمان او به خداوند بیشتر میگردد؛ خدای حقیقی، خدایی است که در دل همه هستی و در تار و پود همه علتهای مادی حضور دارد. به بیان دیگر؛ موحّد و مؤمن حقیقی کسی است که در عین حال که به تأثیر و علیت همه علل و عوامل طبیعی و مادی باور دارد، در عین حال خداوند را همه کاره میداند و همه عالم را آیه، نشانه، مظهر و تجلی خداوند میداند؛ نه اینکه خداوند فقط در جایی حضور دارد که هیچ یک از علل و عوامل طبیعی و مادی حضور نداشته باشند. خدایی که با یک کشف علمی ساده از مدار خارج میشود، فقط یک ایده ساخته و پرداخته تحریف، جهل و شرک مردمانی است که حتی انکار کننده آن هم ارزش تکفیر ندارد. همچنانکه اعتقاد به چنین خدایی هم به قول قرآن فقط در حد یک سخن و ایده است و ارتباطی به ایمان به خدا ندارد.
3. شناخت کُنه ذات خداوند ممکن نیست.[5] امام علی(ع) میفرماید: «خدایى که اندیشههاى بلند او را درک ننمایند، و هوشهاى ژرف به حقیقتش دست نیابند».[6]
حافظ نیز میگوید:
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید[7]
بنابراین، آنچه برای انسان در مورد شناخت خداوند امکانپذیر است، شناخت ذات حق در پرتو تجلیات و در ضمن ظهورات تعیّنی او است که از آن به مقام اسما و صفات یاد میشود.[8]
در مورد نظریه داروین و اعتبار و بررسی آن پاسخهای موجود در این سایت را مطالعه کنید.[9]
[1]. برای اطلاع بیشتر در مورد برهان نظم رجوع شود به پاسخهای: 198 و 8288.
[3]. حسن زاده آملی، حسن، معرفت نفس، دفتر دوم، ص 307، تهران، رجا، چاپ اول، 1360ش.
[4]. سعیدی مهر، محمد، دیوانی، امیر، معارف اسلامی، ج 1، ص 17، قم، نشر معارف، چاپ سی و پنجم، 1382ش.
[5]. طه، 110: «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِهِ عِلْماً».
.[6] «الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن»؛ سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه، انصاریان، حسین، ص 43، تهران، پیام آزادى، چاپ دوم، 1386ش.
.[7] حافظ، شمس الدین، محمد، دیوان اشعار، تصحیح، خرمشاهی، بهاءالدین، ص 57، تهران، انتشارات دوستان، چاپ چهارم، 1382ش.
[8]. ر. ک: یزدان پناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 312 - 318، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، 1388ش.
[9] . 3657 و 12996.
نظرات