8211
«هستی» که معادل فارسی «وجود» است، از نظر فلاسفه امری روشن و بدیهی است، به گونهای که نمیتوان تعریفی حقیقی از آن ارائه کرد؛ و همهٔ تعاریف، شرح اسم و تبدیل واژهای به واژهای مترادف است. به عبارت دیگر، مفهوم «وجود» و «موجود» بديهى است؛ يعنى هر كسى، از آنها تصور روشن و واضحى دارد. حتّى اين سخن كه «مفهوم وجود بديهى است» نيز بديهى است؛ یعنی هر كس به ذهن خويش مراجعه كند میبيند تصور بسيار روشنى از «وجود» يا «هستى» دارد؛ میداند كه وقتى كه میگويد: «الف هست» يا «الف نيست» تصوّر صد در صد روشن و واضحى از «هستى» و «نيستى» دارد، نيازى ندارد معناى «هست» و «نيست» را برايش توضيح دهند.
اما باید دانست که وجود از مناظر مختلف، قابل تقسیمبندی هایی میباشد؛ مانند وجود ذهنی، وجود خارجی، وجود واحد، وجود کثیر، وجود بالقوه، وجود بالفعل و ...
اما واژهی «ماهيت» که به معناى «چيستى» است، در مقابل «وجود» و «هستى» میآيد. در كلمهی «ماهيت»، «ما» را «ما»ى استفهاميه دانسته و میگويند «ما هى هى؟» يا «ما هو هو؟» فلان چیز چيست؟ و سپس از عبارت «ما هى هى؟» مصدر ساختهاند، به اين صورت كه يک «تا»ى مصدرى اضافه كرده و «ماهيت» ساخته شده است. بنابراین مقصود از ماهیت یا ذات ماهیت یک چیز، همان جنس و فصل، و ذات و ذاتیات یک چیز است.