لطفا صبرکنید
34459
- اشتراک گذاری
بر اساس موازین ارائه شده از جانب امامان معصوم (ع)، باید روایات مورد تردید، با قرآن انطباق داده شود و در صورت مخالفت، به مقتضای ظاهر آن عمل نگردد. از سوی دیگر، در قرآن به هیچ آیه ای که حکمی کلی در ارتباط با نقص عقل و ایمان زنان داشته باشد، برخورد نمی نماییم، بنابراین و با توجه به معیارهای حدیث شناسی، ما نیز نمی توانیم روایت فوق را در معنای ظاهری آن بپذیریم. البته نمی توانیم به طور قطعی و صد در صد اظهار داریم که این روایت دروغ است و از زبان حضرت علی (ع) صادر نشده است، بلکه یا باید آن را به نحوی توجیه نموده و یا تفسیر آن را به خودشان واگذار کنیم. از جانب دیگر، چون در گفتار و کردار پیامبران و اولیای الاهی، مواردی را مشاهده می نماییم که آنان سخنی را بر زبان آورده و یا عملی را انجام داده اند که به ظاهر، نشانگر موضوع ابهام برانگیزی بوده، اما در واقع، نکته دیگری مورد نظرشان بوده، احتمال دارد که این سخن منتسب به امیر المؤمنین (ع) را نیز یکی از همان موارد بدانیم؛ چون امکان توجیه آن به معنای دیگری غیر از آنچه در مرحله اول به ذهن متبادر می شود، نیز وجود دارد. به هر حال، از بررسی آیات و روایات، واضح است که دو جنس مرد و زن، هرچند دارای تفاوت های غیر قابل انکاری هستند، اما هر دو از یک حیثیت انسانی برخوردار بوده و راه پیشرفت علمی و ایمانی برای هر دو گروه وجود دارد و تفکری که جنس زن را پست و حقیر می شناسد، ریشه در تفکرات جاهلی داشته و مورد نکوهش شدید قرآن واقع شده است.
پرسشی که مطرح نمودید، بارها از سوی افراد مختلف و با عباراتی گوناگون طرح شده و پاسخ های مناسبی نیز برای آنها ارائه شده است. [1] عقل و کاربردهای آن نیز در پاسخ های دیگری مورد بررسی قرار گرفته است. [2] با این وجود، یک بار دیگر به مطالعۀ این بخش از سخنان منتسب به امام علی (ع) می پردازیم، با این توضیح که تنها بعد از بررسی پرسش های فرعی دیگری که ممکن است مطرح شود، می توان پاسخ نهایی را ارائه نمود، پرسش هایی از قبیل این که:
1. آیا انتقاد شما، درست مطرح شده و قابل پذیرش است، تا به دنبال پاسخ آن باشیم؟
2. معیار شناخت اصول و موازین دینی چیست؟ و آیا اگر روایتی را مطابق با موازین ندانستیم، باید فوراً آن را نفی نموده و یا روش دیگری نیز در برخورد با این گونه روایات مبهم متصور است؟
3. آیا انتساب تمام کلمات نهج البلاغه به مولا علی (ع)، مسلم و غیر قابل تردید است؟
4. موقعیت بانوان را در دیدگاه قرآن چگونه ارزیابی می نماییم و آیا قرآن، برتری برخی افراد و گروه ها را بر دیگران پذیرفته است؟
5. آیا ممکن است، از پیامبران و اولیای الاهی، گفتاری صادر شود که معنای ظاهری آن مراد نباشد، اما مخاطبان اولیه، همان معنای ظاهری را استفاده نموده و هیچ تصور ننمایند که معنای دیگری در آن نهفته باشد؟! و آیا این دروغ به شمار نمی آید؟!
6. آیا این امکان نیز وجود دارد که کلمات موجود در پرسش شما را منتسب به امام علی (ع) دانسته، اما توجیهی نیز برای آن داشته باشیم؟
براین اساس، ابتدا، موارد فوق را به همان ترتیب ارائه شده، بررسی نموده و در نهایت، ارزیابی کلی خود را خدمتتان عرضه خواهیم کرد.
1. اما این که آیا انتقاد شما را می پذیریم؟ بلی! و در تکمیل پرسش شما باید بگوییم:
1-1. آیا اگر مردان بزرگی، حتی انبیا و اولیا، در زمان بیماری، روزه خود را افطار نموده و حتی اگر این بیماری، منجر به فوت آنان شود، دیگر نیازی به قضای آن هم نباشد، تمام اینها دلیل بر ناقص بودن ایمانشان به حساب می آید که ترک نماز و روزه زنان در ایام عادت ماهانه که آن هم به دستور خداوند است، آنان را ناقص الایمان نماید؟! و آیا نماز شکسته مسافران، موجب نقص ایمانشان نسبت به دیگران خواهد شد و ...؟
2-1. اگر فردی رحلت نموده و پدر دانشمند و فرهیخته ای، به همراه دخترکی خردسال، وارث او شوند و مطابق با دستورات فقه اسلامی، آن دخترک او، پنج برابر پدر دانشمندش، ارث ببرد، آیا این موضوع را می توان نشانۀ خوشبخت بودن دختر و بدبخت بودن پدر به شمار آورد؟!
3-1. آیا اگر شهادت و گواهی فرزند برای پدرش [3] ، و نیز گواهی شریک برای شریکش [4] و یا در برخی موارد، شهادت اجیر برای صاحب کارش [5] پذیرفته نشود، همه به معنای آن است که این افراد، ناقص العقل اند؟ و یا اگر شهادت افراد کافر و بی ایمان، در مواردی مورد قبول واقع شود، [6] نشانه ای از کمال عقلی آنان به شمار می آید؟!
4-1. اشکال دیگری نیز در این روایت وجود دارد که شما آن را طرح ننمودید و آن این که در ادامه همین روایت، متنی وجود دارد مبنی بر این که "لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر"؛ یعنی خواهش های بجا و صحیح زنان را نیز نپذیرید، تا آنان در خواهش های نادرست، طمع نورزند! اگر ما این دستور را مرتبط با تمام زنان بدانیم، آیا این، توجیه گر اعمال اشخاصی نخواهد شد که به درخواست فاطمه (س) در یاری علی (ع) و نیز در جریان غصب فدک، پاسخ مثبت ندادند؟!
به دلیل آنچه بیان شد، ما انتقاد شما را مبنی بر وجود ابهاماتی در این روایت، پذیرفته و در مورد آن به بررسی خواهیم پرداخت.
2. معتبرترین منابع اسلامی که می توان موازین دینی را به آن مستند نمود، قرآن کریم و سخنان پیامبر و اهل بیت آن حضرت است. پیامبر (ص)، در سخنی قرآن و اهل بیت خود را "ثقلین" (دو وزنه سنگین) نامیده و فرموده که آن دو از هم جدایی ناپذیرند. [7]
در ارتباط با قرآن کریم، میان مسلمانان، شک و شبهه ای وجود ندارد که تمام آنچه به نام "قرآن" در اختیار ما قرار دارد، از طرف خداوند نازل شده و قابل استناد است، اما متأسفانه، عوامل سیاسی و مذهبی موجب آن شده که تمام روایات، از این درجه اعتبار برخوردار نباشند.
به عنوان نمونه، امام باقر (ع) می فرماید: "برخی راویانی که با ما هم عقیده نیستند، روایاتی را از ما نقل می نمایند که ما آن را نگفته ایم و رفتاری را از ما حکایت می نمایند که ما آن را انجام نداده ایم و هدفشان از این کردار ناپسند، آن است که دشمنی مردم را با ما برانگیزانند". [8]
به همین دلیل و برای تشخیص روایات صحیح از منقولات نادرست، علومی؛ مانند رجال، درایه، کتاب شناسی و ... به وجود آمد، تا موازین علمی و معتبری را در این رابطه، ارائه نماید.
یکی از موازینی که می توان به کمک آن، روایات سره را از ناسره تشخیص داد، منطبق نمودن مضمون آنها با قرآن کریم است. امام باقر (ع) می فرمایند که اگر گفتاری از ما برایتان نقل شد، آن را با قرآن تطبیق داده و اگر یک یا دو شاهد از قرآن بر آن یافتید، بدان عمل نموده و گرنه در ارتباط با آن روایت، اظهار نظر قطعی ننموده و بیان و توضیح آن را از ما بپرسید. [9]
براین اساس، ما باید آن دسته از روایات را به صورت قطعی و صد در صد بپذیریم که با متون قرآنی، مخالفتی نداشته باشند و در غیر این صورت و در مواردی که ظاهر روایت را مخالف آموزه های قرآنی یافتیم نیز نباید قطعاً آن روایت را مردود دانسته و انتساب آن را به اهل بیت (ع) منتفی بدانیم؛ زیرا ممکن است توجیهاتی ورای معنای ظاهری آن وجود داشته باشد که با آن توجیه، آن روایت، منافاتی با قرآن نداشته باشد و اکنون که دسترسی به امام معصوم (ع)، ممکن نیست تا ابهام خود را نزد ایشان برطرف نماییم، چنین روایاتی را باید در بایگانی گذاشته و نفیاً و اثباتاً به آن استدلال ننماییم.
3. در همین راستا، باید بدانیم که هرچند، می توان ادعا نمود که اکثریت قریب به اتفاق متون موجود در نهج البلاغه، از بیان شیوا و زبان دلربای امام علی (ع) صادر شده و بیشترین قسمت از این کتاب منحصر به فرد؛ غیر از مواردی استثنایی؛ مانند آنچه در پرسشتان وجود داشت بیان آموزه هایی است که مشابه آن را در قرآن کریم نیز با زبانی دیگر می یابیم، اما با این حال نمی توانیم متون موجود در نهج البلاغه را مسلم الصدور و غیر قابل نقد و بررسی اعلام نماییم، بلکه مطالب مندرج در این کتاب ارزشمند نیز همانند سایر کتب روایی باید مورد تجزیه و تحلیل و نیز بررسی انطباق آن با مفاهیم قرآنی قرار گیرد. به همین دلیل، در بخش های بعدی جایگاه بانوان را در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) مطالعه نموده و سپس، متن مورد نظر را با آنها مقایسه می نماییم.
4. آیات بسیاری در قرآن وجود دارند که مرد و زن را از لحاظ ارزش وجودی و در راه رسیدن به خدا و ایمان به او، همطراز دانسته و جنسیت آنها را در این زمینه مؤثر نمی دانند. برخی از این آیات را با هم مرور می نماییم:
1-4. "اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست خداوند دانا و آگاه است". [10]
2-4. "خداوند، درخواست آنها را پذیرفت (و فرمود:) من عمل هیچ عملکنندهاى از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد...". [11]
3-4. هر فرد با ایمانی چه مرد باشد و چه زن، کردار نیکی بجای آورد، داخل بهشت خواهد شد و سر سوزنی به آنان ظلم نخواهد شد، [12] و به چنین مردان و زنان، زندگی پاکیزه ای هدیه خواهد شد. [13]
4-4. آیات بسیار دیگری نیز، مشابه آیات فوق وجود دارد که صریحاً بیانگر این مطلب است که جنسیت انسان ها، هیچ تأثیری بر قدرت کسب فضایل معنوی و به دنبال آن، رضایت خداوند نخواهد داشت. [14]
5-4. ماجرای مریم (س) و قبولی او در جایگاه قدیسین به بهترین وجه ممکن که موجب تعجب زکریای پیامبر شد، [15] نیز پشتیبانی خداوند از او در مراحل مختلف، [16] نشانه ای دیگر از مهم نبودن جنسیت، در رسیدن به قرب خداوند است. جالب است که حتی مادر مریم، گمان می نمود که جنسیت فرزندش، تا حدودی مانع پیشرفت معنوی او خواهد شد، [17] اما خداوند خلاف آن را ثابت نمود!
6-4. ایمان همسر فرعون نیز از دیگر مواردی است که خداوند آن را به عنوان اسوه ای برای تمام مؤمنان معرفی نموده است. [18]
7-4. "مالکیّت و حاکمیّت آسمان ها و زمین از آن خداست هر چه را بخواهد مىآفریند به هر کس اراده کند دختر مىبخشد و به هر کس بخواهد پسر". [19]
شما اگر تمام قرآن را مطالعه نمایید، آیه ای که زن را موجودی کم ارزش و ناقص العقل تلقی نماید، نخواهید یافت، البته از طرفی هم نمی توان مدعی شد که میان این دو گروه، هیچ تفاوتی نیز وجود ندارد، بلکه به تعبیر رهبر فقید انقلاب اسلامی: "در بعضی از موارد، تفاوت هایی بین زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانی آنها ارتباطی ندارد". [20] در همین راستا، معدود آیاتی را در قرآن می توان یافت که نشانگر نوعی برتری مردان بر زنان است که نگاه مختصری به دو مورد از آنها خواهیم داشت:
8-4. آیه ای که سهم الارث برخی مردان را دو برابر گروهی از زنان مشخص می نماید به این بیان که: "للذکر مثل حظ الانثیین" [21] یعنی مرد به اندازه دو زن ارث خواهد برد که در مورد این آیه، سه نکته را باید در نظر داشت:
الف. تقسیم بندی ارث از طرف خداوند، بنابر مصالح اقتصادی خاصی بوده و در مقابل وظایف و تکالیف بیشتری؛ مانند جهاد و نفقه و ...؛ است که بر مردان تحمیل شده تا بدین وسیله نوعی توازن بین تکالیف و امتیازات به وجود آید.
ب. همان گونه که در بخش اول بیان شد، این گونه نیست که همواره مردان بیش از زنان از ارث برخوردار شوند، بلکه برخی موارد نیز وجود دارد که به صورت مساوی و یا حتی معکوس بوده و زنان از حق الارث بیشتری بهره می گیرند!
ج. از همه مهم تر این که برخورداری از ثروت بیشتر را نمی توان به هیچ وجه نشان برتری جایگاه انسانی افراد دانست و چنین تفکری از جانب خداوند به شدت محکوم شده است؛ مانند این بیان که: آیا گمان می کنند که ثروت و مال فراوانی که در اختیار آنان قرار دادیم به دلیل آن است که آنان را زودتر از دیگران به خیرات (و مقام والای انسانی) برسانیم؟! آنان نمی فهمند! [22]
با این توضیح، مشخص می شود که بهرۀ بیشتر از ارث را نمی توان به معنای توجه بیشتر خداوند به جنس مرد، ارزیابی نمود.
9-4. آیه ای دیگر نیز در قرآن وجود دارد که شاید برخی گمان نمایند که دلیلی بر برتری جنس مرد بر جنس زن از نگاه قرآن است. قسمتی از این آیه، بیان می دارد: "الرجال قوامون علی النساء"؛ [23] یعنی مردان، قیم و سرپرست زنان هستند. اکنون باید ملاحظه نمود که آیا چنین برداشتی از آیه صحیح است یا خیر که در این زمینه، نکات ذیل باید مورد توجه قرار گیرد:
الف. این آیه نشانگر آن نیست که تمام مردان، قیم و سرپرست تمام زنان هستند، بلکه "رجال" در آیه، به معنای شوهران و "نساء" نیز به معنای همسران آنان بوده و نمی توان طبق این آیه؛ به عنوان نمونه مردی را قیم و سرپرست زنانی که همسر او نیستند نیز قلمداد نموده و او را از آن زنان برتر دانست! بر اساس این آیه، مردان حتی بر زنانی؛ مانند مادر و خواهر خود نیز قیمومت و سرپرستی ندارند، تا چه رسد به آن که گفته شود، خداوند جنس مرد را قیم جنس زن قرار داده است!
ب. بنابراین، آیۀ فوق در ارتباط با موضوع کلی و گسترده مدیریت خانواده بوده که از جانب خداوند بر عهدۀ شوهر نهاده شده و ارتباطی با برتری ایمان و عقل و ... مردان ندارد. می دانیم که هر کار مشترکی و لو در مقیاس کوچک و ناچیز، اگر دارای مدیریت واحدی باشد، نتیجۀ بهتری را به دنبال خواهد داشت.
همین موضوع، در مدیریت خانواده نیز باید لحاظ شود و یکی از مرد یا زن باید سکان هدایت خانواده را بر عهده گیرد که خداوند، آن را بر عهدۀ مرد قرار داده است و دو مورد را به عنوان دلیل چنین گزینشی، در ادامه آیه بیان نموده، بدین ترتیب که:
اولاً: "بما فضّل الله بعضهم علی بعض"؛ یعنی ریاست شوهر بر خانواده به دلیل آن است که خداوند برخی انسان ها را بر برخی دیگر برتری داده است. برای روشن شدن این مسئله، به مثال زیر توجه فرمایید:
اگر شخصی بدون هیچ نیاز و چشمداشتی تمام همسایگان خود را به مهمانی دعوت نموده و تمام وسایل پذیرایی را برای همه آماده نماید، اما نسبت به برخی از آنان احترام بیشتری نموده و از آنان درخواست نماید تا در جریان این مهمانی، کمک بیشتری به او بنمایند، آیا دیگر مهمانان حق اعتراض خواهند داشت که چرا میزبان، این افراد را بر ما ترجیح داده است؟!
می دانیم که تمام جهان آفرینش متعلق به خداوند است و او بهتر می داند که چه قانونی وضع نماید. به عبارت دیگر، همۀ ما، حیات و زندگی خود را وامدار او هستیم و حتی اگر او بدون آن که از عدالت خارج شود، برخی از انسان ها را بر برخی دیگر برتری دهد، جای اعتراضی وجود نخواهد داشت.
خداوند، صلاح دیده که شوهران در مدیریت خانواده، برتر از همسرانشان باشند و این صلاحدید او باید مورد پذیرش ما قرار گیرد، حتی اگر هیچ دلیلی هم برای این موضوع ارائه ننموده باشد! همان گونه که انسان ها را بر بسیاری از موجودات دیگر برتری داده، [24] و اقوام و خانواده هایی را از میان بشر، از مواهب و هدایای بیشتری برخوردار نموده، [25] و یا حتی تمام مردان را نیز به یک اندازه قرار نداده، بلکه برخی را به مقام پیامبری برگزیده و بر دیگر مردان برتری داده است. [26] جالب آن که حتی برخی پیامبران را نیز برتر از دیگر پیامبران قلمداد فرموده است. [27] در زندگی روزمره خود نیز مشاهده می نماییم که برخی مردم، از لحاظ هوش و استعداد و برخی دیگر از لحاظ رزق و روزی بر دیگران برتری دارند. [28] این برتری ها، جزئی از نظام آفرینش بوده و با عدالت خداوند نیز منافاتی ندارد. بنابراین، حتی اگر قرآن مطرح می فرمود که عقل و هوش و توانایی های جنس مرد، بیشتر از جنس زن بوده و به همین دلیل نیز باید سرپرستی آنها را بر عهده گیرد، نمی بایست تعجب و اعتراضی نسبت به آن داشته باشیم. یا این که نباید برای ما پرسشی مطرح شود که چرا مثلاً تمام پیامبران از مردان انتخاب شده اند، چون خداوند حکیم به مصالح بندگان خود آشناتر است و این که پیامبری از بانوان انتخاب نشده، نمی تواند نقصی برای آنان به شمار آید، چون هرچند از میان آنان پیامبری برگزیده نشد، اما بانوانی همانند مریم (س) وجود داشتند که تعجب پیامبران خدا را برانگیخته بودند و یا فاطمه (س) که به تعبیر رهبر فقید انقلاب: "زنی بود که تمام ویژگی های انبیا در او بود، زنی که اگر مرد بود نبی بوده، زنی که اگر مرد بود، به جای رسول الله بود". [29]
بیان این نکته نیز لازم است که حتی اگر ثابت هم شود که گروه هایی از بشر، بهرۀ هوشی کمتری نسبت به سایرین دارند، [30] به مقتضای عدالت خداوندی، حساب رسی آنان در روز قیامت، آسان تر از دیگران خواهد بود، [31] و چنین امتیازی، هرگونه شائبۀ بی عدالتی را از میان برمی دارد.
ثانیاً: با این وجود، خداوند دلیل برتری مدیریتی شوهران را ناشی از برتری ایمانی و یا عقلی و ... ندانسته، بلکه در تبیین آن فرموده است "و بما انفقوا من اموالهم"؛ یعنی این انتخاب شوهر به عنوان مدیر خانواده به دلیل آن است که تهیۀ مخارج زندگی نیز بر عهده او است و این حق و امتیاز در راستای تکلیف سنگینی است که بر عهدۀ او نهاده شده است و تنها به همین دلیل است که امکان آن وجود دارد که زن با ایمان و عارفی که از مراتب والای عقلی نیز برخوردار است، تحت مدیریت مردی باشد، که به مراتب از او در درجات پایین تری قرار دارد و این موضوع، به مقام والای انسانی او هیچ لطمه ای وارد نخواهد نمود. همان گونه که همسر با ایمان فرعون، در بهشت و خود او در دوزخ می باشد. [32]
براین اساس و با دقت در آیات قرآن کریم؛ نتیجه می گیریم که در کلام خداوند، هر چند به دلیل پاره ای از مصالح، امتیازاتی برای مردان در نظر گرفته شده، اما هیچ اشاره ای به برتری ایمان و عقل مردان نسبت به زنان نشده است.
5. موضوع دیگری که دانستن آن، برای رسیدن به پاسخ نهایی لازم است، این است که انسان ها موظف اند با بررسی همه جانبۀ تعالیم دینی، به نتیجه مورد نظر دست یابند، نه آن که تنها با مشاهدۀ یک آیه و روایت، بسنده نمایند، چون ممکن است که آن مورد خاص در شرایط ویژه ای بوده و یا معنای ظاهری آن مد نظر نبوده است. در آیات قرآن، مواردی از این دست وجود دارد که ما به سه مورد آن اشاره می نماییم:
1-5. بزرگ منادی توحید، حضرت ابراهیم (ع) زمانی که به جشن بت پرستان در خارج از شهر دعوت شد، با اظهار بیماری دعوت آنان را نپذیرفته و تنها در شهر باقی ماند، [33] سپس به سراغ بت ها رفته و تمام آنان را جز بت بزرگ؛ از بین برد و در پاسخ مشرکانی که او را متهم می دانستند، بیان داشت که بت بزرگ دست به چنین کاری زده است! [34] می دانیم که نه ابراهیم (ع) بیمار بود و نه بت بزرگ، توانایی اقدام چنین کاری را داشت!
2-5. یوسف پیامبر (ع)، خود جام پادشاه را در اثاثیه برادرانش قرار داد، اما با این وجود آنان را دزد نامید، [35] بدیهی است که آنان دست کم در این مورد خاص دست به دزدی نزده بودند.
البته، علی رغم آن که بیان چنین مطالبی از جانب این دو پیامبر، ظاهری دروغین دارد، اما روایاتی وجود دارد که سخن آنان را به گونه ای توجیه می کند که واقعیت نهفته در آن را پدیدار می نماید، [36] و به عنوان نمونه بیان می دارد که مراد یوسف از دزد نامیدن برادرانش، دزدی جام نبوده، بلکه دزدی خودش و ربودن او از کنار پدر و انداختنش در چاه بوده است. [37]
3-5. حضرت موسی (ع)، مدتی با یکی از اولیای الاهی به نام خضر (ع) همنشین شد. در طول مدت همراهی، خضر (ع) اقدام به انجام کارهای به ظاهر ناروایی نمود که حتی اعتراض موسی (ع) را برانگیخت، اما در نهایت، دلایل رفتار خود را برای او تشریح نمود. به عنوان نمونه، افرادی به آن دو محبت نموده و آنها را در کشتی خود سوار نمودند. بعد از مدتی، خضر (ع) شروع به آسیب رساندن به قسمت هایی از کشتی کرد! موسی (ع) اعتراض نموده و رفتار او را ناپسند ارزیابی نمود! اما بعد، مشخص شد که حاکمی ستمگر به دنبال تصاحب کشتی آنان بود که اگر کشتی آنان کاملاً سالم و بی عیب باقی می ماند، از سوی آن شخص ستمگر غصب شده و صاحبان کم بضاعت کشتی که با کار بر روی آن، امرار معاش می نمودند، از هستی ساقط می شدند، اما با تدبیر خضر (ع) از این خطر رهایی جستند. [38]
در روایات نیز مشاهده می نماییم که ائمه (ع)، اشخاص متکبر را با نسبت دادن به شغل های به ظاهر پست، تحقیر می نمودند، که در این گونه موارد، در ظاهر واژه ای؛ مانند "حائک" یا "بافنده" که ناظر به شغل پستی بود به کار می رفت، [39] اما در واقع معنای دیگری؛ مانند "دروغ باف" اراده می شد، نه آن که مراد، تحقیر آن شغل باشد. [40]
بنابر آنچه بیان شد، باید بپذیریم که تمام گفتار و رفتار اولیای خدا را نباید، منحصراً به معنای ظاهری آن تفسیر نمود.
6. اما در ارتباط با انتساب این متن خاص به امیر المؤمنین (ع)، ابتدا باید ببینیم که ایشان در موارد دیگر چه موضع گیری هایی نسبت به بانوان داشتند؟
سه بیان متفاوت ایشان در ارتباط با بانوان را مرور می نماییم:
1-6. ایشان هنگام وداع با فاطمه (س) خطاب به پیامبر (ص) عرضه داشتند:
در دوری از دختر برگزیده ات، صبر نمی توانم کرد! آن نشاط گذشته ام را با این غم از دست داده ام! ...اندوه من هیچ گاه پایان نخواهد پذیرفت و شب ها، خواب به چشمانم نمی آید! تا زمانی که من نیز به شما ملحق شوم ... . [41]
2-6. شنیدم که دشمنی، به یک بانوی مسلمان و بانوی دیگر غیر مسلمانی که در پناه مسلمانان بوده، حمله ور شده و زینت آلات آنها را تصاحب نموده و آنها توانایی دفاع از خود را نداشته اند... سزاوار است که فرد با ایمان، با شنیدن این خبر جان بسپارد ...! [42]
3-6. بانوان را مورد اذیت و آزار قرار ندهید، گرچه به شما دشنام گفته و فرمان روایان شما را به باد ناسزا بگیرند؛ زیرا آنان از لحاظ قوای جسمی و روحی ضعیف بوده (و عقلشان تابع احساساتشان می شود)... . [43]
بدیهی است که آن امام بزرگوار، تمام بانوان را مانند هم ندانسته و برای آنان حکمی کلی صادر نمی نماید که تمامشان از عقل و ایمان ناقصی برخوردار باشند، بلکه برای یکی همچون فاطمه(س) زار می گرید و برای دیگری که تحت ستم قرار گرفته، با آن که مسلمان هم نیست، دل می سوزاند و در موردی دیگر، افراد تحت امر خود را به مدارا و گذشت از بانوانی دعوت می نماید که عقلشان را به کناری نهاده و تابع احساساتشان شده اند!
وقتی مشاهده نماییم که آن بزرگوار، در سخنی، بانوان با ایمان و خردورزی که به وظایف دینی خود عمل می نمایند را نماینده ای از نمایندگان خدا ارزیابی نموده، [44] دیگر نمی توانیم معتقد باشیم که ایشان، همان بانوانی که نمایندگان خدایند را به ضعف ایمان و عقل متهم نمایند.
بنابراین، یا باید صدور این سخنان را از جناب ایشان مردود بدانیم و یا این که معنای دیگری را برای آن در نظر گرفته و دلایلی را برای بیان این سخنان جست و جو نماییم. یکی از توجیهاتی که می توان ارائه نمود این است که: حضرت علی (ع) در ابتدای خلافتشان، با توطئه ای خطرناک از جانب افرادی مواجه شدند که با استفاده از یکی از همسران پیامبر (ص) آتش جنگ های داخلی را، میان مسلمانان برافروختند. [45] هر چند سران آن توطئه در جنگ جمل کشته شدند، اما امکان سوء استفاده مجدد از چنین بانوانی، تحت عنوان "أم المؤمنین" از سوی افراد فرصت طلب دیگری وجود داشت و نظر به این که اعراب آن دوران، پیروی از خواسته های زنان را نوعی ننگ و عار برای خود می دانستند، حضرت امیر (ع) نیز با استفاده از منطق خودشان، کلماتی را بیان نمودند که مانع بروز چنین مشکلی در آینده شوند، بدون آن که معنای ظاهری این کلمات را در نظر داشته باشند، همان گونه که ابراهیم (ع) نیز، شکستن بتها را به بت بزرگ نسبت داد در حالی که یقین داشت، چنین امری امکان پذیر نیست! امام علی (ع) نیز در ابتدای سخن بیان داشتند که "ان النساء نواقص الایمان...!" این جمله، هرچند به صورت کلی بیان شده و در ظاهر خود، ناقص بودن ایمان تمام زنان را اعلام می دارد، اما این در صورتی است که الف و لام موجود در "النساء" را الف و لام استغراقی بدانیم، ولی با توجه به ادبیات عرب که الف و لام را دارای معانی مختلف دیگری ؛مانند عهد حضوری و یا عهد ذهنی نیز می داند، می توان ترجمۀ دیگری را نیز از متن فوق ارائه نمود که: "همانا آن زنانی که ما و شما آنها را می شناسیم و این جنگ نیز با استفاده از آنان برپا شده، ایمان و دانش ناقصی دارند!" ایشان نمی خواستند و یا نمی توانستند، صریحاً افراد مورد نظر را خطاب قرار دهند و به همین دلیل، سخنی کلی را بیان نموده، اما اشخاص معینی را اراده فرمودند و همان گونه که بیان شد، چنین ایهام و ابهامی در پاره ای از رفتار و کردارهای پیامبران گذشته نیز مشهود بود که هرکدام نیز دلایل خاص به خود را داشت.
در همین راستا، نقصان ایمان را می توان به معنای عدم امکان به جا آوردن برخی وظایف افراد مؤمن در حالت عادی دانست و نقصان عقول را به برتری احساسات بر عقل در مواردی خاص تفسیر نمود و نقصان حظ و بخت را اشاره به واقعیتی دانست که آنان در برخی موارد از ارث کمتری برخوردار می شوند. و همان گونه که بیان شد، هیچ کدام از این موارد، از یک سو، نقصی واقعی نبوده و از سوی دیگر، اختصاصی به بانوان هم ندارد، بلکه مردان نیز مشمول چنین نقائصی هستند.
در نهایت، پرسش ما این است که اگر ابراهیم (ع) با داشتن دو پسری که هر دو پیامبر بودند، از خدا درخواست فرزند دختری نمود، [46] و یا اگر از ویژگی های پیامبر ما این بود که "ابا بنات" است؛ یعنی تمام فرزندان او دخترند، [47] آیا این بدان معنا است که ابراهیم (ع) تقاضای فرزندی با عقل و ایمان ناقص نموده و یا این که تمام فرزندان پیامبر (ص) از این ویژگی منفی برخوردار بودند؟!
یقیناً این گونه نیست و گرنه قرآن نمی بایست مشرکان دورۀ جاهلیت را به دلیل ناراحتی از داشتن فرزندان دختر مورد توبیخ قرار دهد، [48] چون طبیعی است که هر انسانی از داشتن فرزندان کم عقل و بی ایمان، اندوهناک خواهد شد!
برای جمع بندی آنچه گفته شد، سزاوار است پاسخ اجمالی را مجدداً مرور فرمایید.
[1] به عنوان نمونه، پرسش های 1259 (سایت: 1451) را ملاحظه فرمایید.
[2] ر.ک: پرسش های 111 (سایت: 2230).
[3] حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 369، ح 33968، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 هـ ق.
[4] همان، ح 33969.
[5] همان، ص 372، ح 33975 و 33976.
[6] همان، ص 390، روایات مندرج در باب 40.
[7] همان، ص 33، ح 33144. این حدیث، مورد پذیرش راویان اهل سنت نیز می باشد.
[8] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 68، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 هـ ق.
[9] حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 112، ح 33351.
[10] حجرات، 13(یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم ...).
[11] آل عمران، 195(فاستجاب لهم ربهم أنی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی).
[12] نساء، 124(و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثی و هو مؤمن ...).
[13] نحل، 97 (من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة).
[14] غافر 40، احزاب 35 و 58 و 73، توبه 71 و 72، محمد 19، فتح 5، حدید 12 و ....
[15] آل عمران، 37 (فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا).
[16] مریم، 29- 16.
[17] آل عمران، 36(فلما وضعتها قالت رب انی وضعتها أنثی...).
[18] تحریم، 11(و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأت فرعون....)
[19] شوری، 49(یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذکور).
[20] صحیفه امام، ج 4، ص 364.
[21] نساء، 11 و 176.
[22] مؤمنون، 56- 55 (أ یحسبون أنما نمدهم به من مال و بنین نسارع لهم فی الخیرات بل لا یشعرون).
[23] نساء، 34.
[24] اسراء، 17(و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً).
[25] جاثیه 16؛ آل عمران 33.
[26] انعام، 86-83 (... و کلّاً فضّلنا علی العالمین).
[27] بقره، 253 (و تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض).
[28] نحل، 71 (و الله فضل بعضکم علی بعض فی الرزق).
[29] صحیفه امام، ج 7، ص 337.
[30] همان گونه که برخی ادّعا می نمایند که بهرۀ هوشی نژاد سفید، بیشتر از سایر نژادها است.
[31] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 11، روایت 7، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 هـ ش.
[32] ر.ک: تحریم، 11(ضرب الله مثلا للذین آمنوا امرات فرعون).
[33] صافات، 90-89 (فقال إنی سقیم فتولوا عنه مدبرین)
[34] انبیاء، 63-57 (... قال بل فعله کبیرهم هذا ...).
[35] یوسف، 70(...أیّتها العیر إنکم لسارقون).
[36] حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 12، ص 253، روایت 16232.
[37] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 11، ص 76، روایت 4.
[38] کهف 82- 65 (... حتی إذا رکبا فی السفینة خرقها ....اما السفینة فکانت لمساکین ....).
[39] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 32، ص 86 (یا ابن الحائک!).
[40] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 340، روایت 10(... ذاک الذی یحوک الکذب...).
[41] نهج البلاغة، ص 319، خطبه 202، انتشارات دار الهجرة، قم، بی تا.
[42] همان، ص 70-69، خطبه 27.
[43] همان، ص 373، نامه 14.
[44] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 324، روایت 5(فتلک عامل من عمال الله).
[45] در این زمینه، پاسخ 4523 (سایت: 5128) را نیز مطالعه فرمایید.
[46] حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 21، ص 361، ح 27303.
[47] همان، ص 361، ح 27304.
[48] زخرف 17، نحل 59- 58 (و إذا بشر أحدهم بالأنثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم. یتواری من القوم ....).