جستجوی پیشرفته
بازدید
21713
آخرین بروزرسانی: 1398/05/14
خلاصه پرسش
چگونه می‌توان راست‌گو و دروغ‌گو بودن شخص مدعی وحی را تشخیص داد؟
پرسش
چگونه می‌شود دروغ‌گو یا راست‌گو بودن شخص مدعی وحی را در ادعایش (ادعای وحی و رسالت) تشخیص داد؟
پاسخ اجمالی
  1. وحى در لغت به معناى «انتقال مطلبى به صورت سریع و مخفى» می‌باشد، اما در اصطلاح به آن «شعور و درک ویژه‌اى که مختصّ انبیا است و کلام خدا را بدون واسطه یا با واسطه می‌شنود» اطلاق می‌گردد.
  2. اگر کسى ادعاى وحى همراه با نبوت و رسالت نماید، راه شناخت صدق گفتارش در مرحله اوّل «معجزه» می‌باشد.
  3. وجه دلالت معجزه بر صدق ادعاى نبوت و وحى، به این صورت است که: هم معجزه و هم وحى هر دو از امور خارق العاده و غیبى می‌باشند، اما وحى چیزى نیست که قابل مشاهده، براى دیگران باشد، و دیدن فرشته وحى براى غیر انبیا میسّر نیست؛ از این‌رو پیامبران با اظهار معجزه، که آن نیز امرى مستند به غیب و ماوراى قدرت بشرى است، اثبات کرده‌اند که به منبع لایزال غیبى الهى اتکا و اتصال دارند. و از آن‌جا که «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد» می‌توان نتیجه گرفت که ادعاى پیامبران در مورد نزول وحى به آنان درست و صحیح است.
  4. ظهور معجزه به دست مدعى کاذب نبوت، محال است؛ زیرا با حکمت و هدایت خداوند منافات دارد و اظهار معجزه به دست چنین شخصى باعث گمراه شدن مردم می‌گردد؛ چرا که وظیفه مردم یا پذیرفتن ادعاى نبوت هر شخص است که این امر سبب هرج و مرج و زیاد شدن مدعى دروغین وحى و نبوت می‌شود، یا تکذیب هر مدعى نبوت، که این هم با هدف ارسال رسل و هدایت مردم منافات دارد؛ و یا باید معیارى براى تشخیص نبى از سوى خداوند براى مردم معین گردد که مدعى راستین و دروغین مشخّص گردد، که این معیار، همان «معجزه» است.
  5. راه‌هاى دیگرى براى شناخت صدق مدعى نبوت وجود دارد که از جمله آنها است: بررسى محتواى وحى از جهت تناقض درونى، و نیز از جهت تنافى با عقل و فطرت، بررسى رفتار شخص مدعى نبوت از جهت سلامت اخلاقى و روانى و رفتارى، معرفى و بشارت پیامبر پیشین و یا معاصر، و حتى تصریحات کتب الهى.
پاسخ تفصیلی

معنای «وحی»

«وحى» یک معناى لغوى دارد و یک معناى اصطلاحى.[1] معناى لغوى وحى «انتقال مطلبى به صورت سریع و مخفیانه به مخاطب»[2] می‌باشد که شامل «الهام قلبى» نیز می‌شود. اما معناى اصطلاحى «وحى»، «شعور و درک ویژه و باطنى است(نه تفکر عقلى) که جز آحادى از افراد انسانى که مشمول عنایات الهى قرار گرفته‌اند(یعنی پیامبران)، کسى به آن راه نمی‌یابد و از حواس ظاهری پوشیده است».[3]

وحى به معناى لغوى نه تنها براى انسان‌هاى معمولى پیش می‌آید، بلکه براى سایر جانوران و یا حتى موجوداتى که در ظاهر بدون ادراک هستند(جمادات) قابل حصول است. چنان‌که در فرهنگ قرآن حالت‌هاى غریزى که براى زنبور عسل وجود دارد که لانه می‌سازد و عسل تولید می‌کند به عنوان یک وحى از طرف خالق مطرح شده است؛[4] یا الهامى که به مادر موسى(ع) شد که براى نجات فرزندت، او را در صندوقى گذار و در نیل رها کن، به عنوان یک وحى ذکر شده است.[5] چنان‌که خداوند به آسمان و زمین نیز وحى می‌فرستد.[6]

برخى از عرفا نیز ادعاى وحى کرده‌اند که ظاهراً همان معناى «لغوى»، یا «الهام قلبى» و نوعى «کشف و شهود» مراد می‌باشد.

ابن عربى می‌گوید: «...تسلط وحى بر نفس کسى که به او وحى می‌شود، بسیار قوی‌تر است از تسلط طبع او که عین نفس مخاطب است. خداوند فرموده: "من به وى از رگ گردن نزدیک‌تر هستم".[7] پس تو اى ولى! هرگاه گمان کردى، خدا به تو وحى کرده، نگاه در نفس خود کن، ببین حالتى از تردید یا مخالفت در درون خود دارى یا نه؟ اگر هنوز براى تو تدبیر و تفکر و تحلیل باقى مانده است، بدان که صاحب وحى نیستى و به تو وحى نرسیده است، ولى هرگاه آنچه به تو می‌رسد، تو را به کلى از میان برداشته و تو را نابینا و ناشنوا گردانده و میان تو و فکر و تدبرّت حایل گشته، و فرمانش را تمام و کمال به تو می‌راند، بدان‌که به تو وحى رسیده است».[8]

البته سخن در این وادى فراوان است که مجال دیگرى را می‌طلبد، و فقط به نقل سخنان برخى از حکما و عرفا بسنده می‌شود. صدرالمتألهین شیرازى در مفاتیح الغیب بعد از بیان راه‌هاى تحصیل علم(تعلّم و کسب، جذبه و بخشش) و این‌که تعلیمِ ربانىِ بدون واسطه، به دو صورت محقق می‌شود که نوع اوّل، القاى وحى و نوع دوم، الهام می‌باشد، چنین می‌فرماید: «...خلاصه آن‌که الهام از امورى است که انبیا(ع) و اولیا همگى در آن مشترک‌اند، لکن وحى، مخصوص به انبیا است؛ زیرا که متضمن نبوت و رسالت است».[9] و در ادامه، فرق وحى و الهام را به گونه‌اى دیگر ذکر نموده، نقشِ واسطه را در تلقى الهام و وحى بیان می‌نماید.[10]

قیصرى نیز در مقدمه فصوص الحکم ابن عربى، به بیان تفاوت الهام و وحى پرداخته و بعد از ذکر تفاوت‌هایى، می‌گوید: «... وحى از ویژگی‌هاى نبوت است... و الهام از خواص ولایت است و...».[11]

بنابراین ممکن است، در هر زمانى کسى ادعاى وحى کند، اما باید مشخص شود که منظور او وحى اصطلاحى است و ادعاى «نبوت» دارد، یا این‌که مراد او رسیدن به مراتبى از کشف و شهود است و به او الهاماتى می‌شود؟ در فرض دوم، او یک «عارف» است نه یک پیامبر و براى صدق گفتارش باید به مطالبى که در این زمینه نگاشته شده، مراجعه نمود.

اما اگر منظور او، وحى اصطلاحى است و ادعا می‌نماید که فرشته وحى بر او نازل می‌شود و کلماتى از جانب خدا براى او می‌آورد، آن‌گاه این بحث کلامى پیش می‌آید که راه شناخت یک پیامبر چیست و چگونه باید یک «نبى» را از «متنّبى» تشخیص داد؟

ظاهراً مراد سؤال کننده هم همین است و هدف، دانستن راه‌هاى صدق ادعاى نبوت می‌باشد؛ از این‌رو سؤال را به این صورت می‌توان مطرح کرد: اگر کسى ادعاى نبوت کند، از چه راه‌هایى صدق ادعایش معلوم می‌شود؟

اگر کسى ادعاى وحى و نبوت و رسالت از طرف خداوند متعال نماید، براى صدق گفتار خود می‌بایست نشانه و دلیل و شاهدى ارایه نماید؛ زیرا «وحى» براى دیگران، امر محسوسى نیست و فرشته وحى را نیز جز پیامبر، کس دیگرى نمی‌بیند و نشانه‌اى از او براى کسى ظاهر نمی‌گردد. اثبات این امر خارق العاده که دیدنى نیست، نیازمند یک امر خارق العاده دیگر است که دیدنى باشد(معجزه)، تا کسانى که معجزه را مشاهده می‌کنند، باور کنند که شخص مدعى نبوت، اتصال به یک منبع فوق العاده از جهت نیروهاى مادى دارد و با تکیه بر آن قدرت غیر عادى و غیر مادى، وحى بر او نازل می‌شود و او با خدا رابطه دارد، و صاحب معجزه، کارهایى می‌تواند انجام دهد که انسان‌هاى دیگر از انجام آن عاجزاند و در نتیجه کلامش را بپذیرند.

از این بیان معلوم می‌شود این‌که هر امّتى از پیامبر خود درخواست معجزه را داشته‌اند، خواسته به حقّى بود و پیامبران هم این خواسته را، اجابت نموده و معجزه و آیات و بینات آورده‌اند: «ما انبیا(ع) را با بینات(معجزات و ادله و شواهد زنده) فرستادیم و همراه هر پیامبرى، کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم حق و باطل را با میزان الهى بسنجند و به قسط و عدل قیام کنند».[12]

تعریف معجزه

براى معجزه، تعاریف متعددى بیان شده است، لکن با چشم‌پوشى از برخى نکات، در تعریف معجزه می‌توان گفت: «کار ویژه و خارق العاده‌اى است که تنها فرستادگان الهى توان انجام آن‌را دارند و بشر عادى حتى اگر تمام قواى خود را به کار گیرد، از آوردن مثل آن عاجز و ناتوان است».[13]

با توجه به تعریف معجزه، ویژگی‌هایى را براى آن می‌توان به دست آورد. اوّلاً: معجزه همان‌طور که از نامش برمی‌آید، امرى است که دیگران را به «عجز» وا می‌دارد و عجز دیگران را نشان می‌دهد؛ یعنى عملى است خارق العاده و خارج از حدود قدرت بشرى و قوانین معهود تعلّم و تعلیم. ثانیاً: معجزه به گونه‌اى است که مخاطبان نبى تشخیص می‌دهند که ظهور این عمل مستند به یک سبب غیر مغلوب است و نمی‌شود آن‌را باطل کرد یا از بین برد... .[14]

به عنوان مثال؛ می‌توان به زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسى(ع) اشاره نمود که این عمل، هم خارق العاده بود، و هم همراه با ادعاى نبوت و رسالت از طرف خدا، و هم براى اثبات عجز دیگران از آوردن مثل آن، و هم مستند به سبب غیر مغلوب بود.

ظهور این‌گونه اعمال از طرف پیامبران دلیل روشنى است بر این‌که وحى - که آن نیز امرى غیر عادى است - قابل تحقق است، و بر اساس قاعده معروف «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد»،[15] می‌توان نتیجه گرفت: همان‌طور که به یارى یک قدرت غیبى می‌شود عصایى را اژدها کرد، سخن خدا را نیز می‌توان از غیب گرفت، هم خود به آن علم پیدا کرد، و هم دیگران را با آن آشنا نمود.

بنابراین، مهم‌ترین راه براى شناخت صدق کسى که ادعاى وحى و نبوت می‌کند، «معجزه» است و می‌توان با استناد به وقوع معجزه به دست کسى که ادعاى پیامبرى دارد، به او ایمان آورد و دعوتش را پذیرفت. و در حقیقت معجزه راهى است که حجت را بر مردم تمام می‌کند و راه را بر عذر تراشى غیر مؤمنان نسبت به دعوت پیامبران مسدود می‌نماید.

ممکن است سؤال شود؛ آیا محال است کسى به دروغ ادعاى نبوت کند، ولى معجزه از او صادر شود؟

پاسخ این است که؛ هرچند این امر محال عقلى نیست، اما از خداوند متعال که داراى اسما و صفات پسندیده؛ مانند: هادى، حکیم، مهربان و... است، به حق باید این انتظار را داشت که معجزه را به دست مدعى دروغین نبوت جارى نسازد تا مردم به گمراهى دچار نگردند. به عبارت دیگر؛ یا باید سخن هر مدعى پیامبرى را شنید و به او ایمان آورد، که باعث هرج و مرج و ظهور پیامبران بی‌شمار می‌شود و یا باید سخن هیچ مدعى پیامبرى را نشنید و آنها را تکذیب کرد، که این خلاف غرض الهى که هدایت و ایمان بندگان است می‌باشد، و یا باید راهى را براى شناخت انبیاى واقعى و صادق بازگذاشت که همانا «ظهور معجزه به دست مدعى صادق نبوت» است که بدین وسیله غرض هدایت و سعادت و نجات انسان‌ها قابل تأمین است.

به همین جهت بعضى از متکلمان تنها راه شناخت پیامبر را، ارائه معجزه از طرف وى، دانسته‌اند،[16] هرچند که مناسب‌تر است بگوییم مهم‌ترین و مطمئن‌ترین طریق براى شناخت صدق مدعى رسالت و نبوت، معجزه است؛ زیرا راه‌هاى دیگرى براى اثبات صدق مدعى نبوت وجود دارند. از مهم‌ترین آنها، بررسى محتواى وحى از جهت تناقض درونى و نیز از جهت تنافى با عقل و یا فطرت می‌باشد؛ یعنى اگر شخصى ادعاى رسالت نمود و مطالبى را به عنوان «وحى» عرضه داشت که با مسلمات عقلى تناسبى نداشت یا خلاف فطرت پاک و سلیم بود، کذب آن مدعى رسالت معلوم می‌گردد.[17] نیز اگر مشاهده گردید که میان مطالب مختلفى که به عنوان وحى بیان می‌دارد، تعارض و تناقض وجود دارد، دروغ‌گو بودن آن مدعى روشن می‌شود. چنان‌که در قرآن مجید آمده است: «آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند و حال آن‌که اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافات زیادى می‌یافتند».[18]

نیز بررسى رفتار خود شخص مدعى نبوت تا حدّى براى تکذیب یا تصدیقش کارگشایى دارد. اگر مدعى نبوت، خود به مطالبى که به عنوان وحى مطرح می‌کند، عمل نمی‌کند، یا در گفتارش صادق نیست، یا اعمال نفرت‌انگیز انجام می‌دهد، یا چشم طمع به جان و مال مردم دارد، یا حب ریاست و شهرت و... دارد، تمامى اینها منافات با مقام نبوت دارد و موجب تکذیب وى می‌گردد.

راه دیگر براى شناخت پیامبر، معرفى و بشارت پیامبر پیشین و یا معاصر می‌باشد؛ از این‌رو ممکن است در مواردى بدون اعجاز هم، حجت بر مردم تمام شود، اگرچه در این خصوص نیز، این‌گونه نبوت، متّکى بر اعجاز پیامبر قبلى و یا هم عصر می‌باشد.

در برخى موارد؛ انبیایى وجود داشته‌اند که معاصر هم بوده و وجود معجزه براى یکى، کافى است که پیامبرى دیگرى را تصدیق نماید؛ مثلاً حضرت ابراهیم و لوط(ع) همزمان بودند و پیامبر هم بوده‌اند. وقتى نبوت حضرت ابراهیم(ع) ثابت شود، اگر ایشان بفرماید که حضرت لوط(ع)، پیامبر است، حجّت بر مردم تمام است و مردم با این راه، از نبوت آن رسول الهى، آگاه می‌گردند.[19]

نبوت پیامبر عظیم الشان اسلام نیز، از مواردى است که بشارت‌هاى متعددى از انبیاى گذشته را همراه دارد -افزون بر ارائه معجزات فراوان از طرف پیامبر اکرم(ص)- عده‌اى به گونه‌اى که فرزندان خود را می‌شناختند، ایشان را می‌شناختند و می‌دانستند پیامبر است: «یعرفونه کمایعرفون ابناءهم»[20] و قبل از مبعوث شدن ایشان نیز، حضرت عیسى(ع) با ذکر نام مبارک پیامبر اسلام(ص)، به آمدن ایشان بشارت داده است: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم... و مبشراً برسول یأتى من بعدى اسمه احمد، فلّما جائهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین».[21]

پایان سخن این‌که؛ بشارت‌ها و صفات مربوط به رسول خاتم(ص) که در تورات و انجیل موجود بوده و هست، راه دیگرى براى شناخت انبیاى الهى می‌باشد، و آیات قرآن کریم به آن تصریح دارند؛ مانند: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التوراة و الانجیل»[22] و بعضى آیات دیگر.[23]

براى آگاهى فزون‌تر از تصریحاتى که در زمینه نبوت پیامبر گرامى اسلام(ص) وجود دارد، به تورات و انجیل و کتاب‌هایى که در این موضوع نگاشته شده، می‌توان مراجعه نمود.[24]


[1]. ر. ک: «وحى و کیفیت آن»، سؤال 88.

[2]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، کلمه «وحى»، ص 515.

[3]. ر. ک: طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 159، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم.

[4]. نحل، 68.

[5]. طه، 38؛ قصص، 7.

[6]. فصلت، 11 و 12؛ زلزال، 5.

[7]. ق، 16.

[8]. ابن عربى، محیى الدین، الفتوحات المکیة، ج 2، ص 78، مصر، دار العربیة الکبرى.

[9]. ر. ک: ملا صدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 224 - 221.

[10]. همان، ص 224.

[11]. قیصرى، مقدمه بر فصوص الحکم ابن عربى، تنبیه فصل هفتم.

[12]. حدید، 25.

[13]. جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 1، ص 89.

[14]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 74.

[15]. «حکم اشیاى مانند، در آنچه که جایز و ممکن است و آنچه ممکن نیست، یکى است». این یک قاعده فلسفى است که کاربردهاى متعددى در موارد مختلف دارد. ر. ک: ابراهیمى دینانى، غلامحسین، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج 1، ص 208.

[16]. لاهیجى، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، ص 85؛ مظفر، شیخ محمد رضا، عقاید الامامیة، ص 77.

[17]. توجه به این مطلب ضرورى است که ممکن است همه انسان‌ها در تمام موارد، این مخالفت با عقل و فطرت را درک ننمایند و حتى موارد فراوانى در تعالیم انبیا(ع) وجود دارد که عقل از فهم آنان عاجز است و یا فطرت همگان چنین ادراکى را نمی‌یابد. درحالی که اتمام حجت بر تمام مردم به وسیله پیامبران، نیازمند نشانه‌هاى روشن و دور از ابهام و شک و تردید می‌باشد. ر. ک: مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 و 5، ص 69 - 66.

[18]. نساء، 82.

[19]. ر. ک: معارف قرآن، ج 5 - 4، ص 71.

[20]. بقره، 146؛ انعام، 20؛ ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 326 - 327؛ ج 7، ص 40 - 41 و ج 8، ص 282 - 278.

[21]. صف، 6.

[22]. اعراف، 157.

[23]. فتح، 29؛ شعراء، 197؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 174 - 248.

[24]. بحار الانوار، ج 15، ص 174 - 248؛ انجیل یوحنا، باب 14، بند 30 - 16، باب 15، بند 26؛ انجیل برنابا، باب 39 و 41 و 44 و 54 و 55 و 136.

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

طبقه بندی موضوعی

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها