لطفا صبرکنید
140533
- اشتراک گذاری
عمر بن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، شش سال بعد از بعثت، اسلام آورد. با اینکه او در بیشتر جنگهای پیامبر(ص) از بدر و احد تا حنین و... حضور داشت، در تاریخ؛ رشادت و استقامت ویژهای برای او نقل نشده است.
بر اساس گزارشهای تاریخی وی از نظر اخلاق و شخصیت، خشن و تندخو بود. به عنوان نمونه در ماجرای صلح حُدیبیّه، به شدت با صلح مخالف بود و به پیامبر(ص) اعتراض کرد.
خلیفه دوم بیش از هر شخصیت دیگری در فکر و اندیشه اهلسنت تأثیر داشت. همانگونه که دوره او از لحاظ تاریخی، مقطع بسیار مهمی در تاریخ اسلام به شمار میآید، فکر و عمل او نیز برای مسلمانان سنی مذهب اهمیت بسیار بالایی دارد. این اهمیت تا جایی است که از او به عنوان الگویی یاد میشود که هیچگونه خطایی نداشت و میتوان به هر قول و فعل او به عنوان سیره و سنتی شرعی استناد کرد.
اما مکتب شیعه انتقادهای فراوانی به رویکردها و عملکردهای خلیفه دوم دارد. تغییر جریان خلافت در سقیفه بر خلاف دستورات پیامبر اکرم(ص)، نوع بیعت گرفتن از امام علی(ع)، بیحرمتی به دخت نبی اکرم، شیوه انتصابش به مقام خلافت، مدل حکومتداری، ایجاد بدعتهایی در دین، و نداشتن دانش کافی برای حکومت به اعتراف خودش و... از موارد بیشماری هستند که انتقاداتی را متوجه او کردهاند.
عمر بن خطاب بن نفیل بن عبد العزّى بن ریاح[1] با کنیه أبوحفص[2] در سال سیزدهم بعد از عام الفیل به دنیا آمد.[3] مادر او نیز حنتمة بنت هاشم بن مغیرة از قریش و طایفه بنیمخزوم بود.[4]
عمر در ابتدای ظهور اسلام، از مخالفان سرسخت مسلمانان بود و بر افرادی که از قبیلهاش، به اسلام میگرویدند با خشونت رفتار میکرد تا جایی که خواهر و دامادش، اسلام خود را از عمر مخفی نگه میداشتند.[5]
با این حال در حدود سال ششم بعثت[6] و پس از اسلام آوردن نزدیک به شصت نفر، اسلام آورد.[7] او بعدها با ازدواج دخترش حفصه با پیامبر اسلام(ص)، با حضرتشان خویشاوندی پیدا کرد.
خصوصیات رفتاری و اخلاقی عمر(خلیفه دوم)
عمر بن خطاب، شخصیتی تند مزاج داشت[8] و حتی در دوران خلافتش، کمتر کسی جرأت میکرد، از او سؤالی بپرسد، به این سبب مردم هرگاه مشکلى برایشان پیش میآمد، و ناچار بودند نظر عمر را بخواهند، عثمان بن عفّان یا عبدالرحمن بن عوف را واسطه میکردند، و هرگاه موضوع بسیار دشواری بود، از عباس استمداد نموده، او را نزد عمر میفرستادند.[9]
او گرچه در بیشتر جنگهای پیامبر(ص) از بدر و احد تا حنین و... حضور داشت، ولی با وجود تندی مزاج و عصبانیت زودهنگامش، در تاریخ؛ رشادت، فتح و یا حداقل مقاومت در زمان فرار از او نقل نشده است.
در حُدیبیّه، پیامبر(ص) از عمر خواست که به مکه برود و با مکیان گفتوگو کند؛ اما عمر در جواب پیامبر گفت: «یا رسول الله، همانا قریش به شدت با من دشمن هستند و اگر به من دست یابند، مرا خواهند کشت».[10] پیامبر بعد از شنیدن این سخنان از فرستادن او منصرف شد و عثمان را فرستاد. با این وجود، او با صلح حدیبیه نیز مخالف بود، مخالفتی که بعدها سبب پشیمانی خود او گردید:[11]
«گفتوگو برای صلح تمام شده و تنها نگارش متن صلح باقی مانده بود. عمر بن خطاب بلند شد و پیش پیامبر(ص) آمد و گفت: مگر تو پیامبر خدا نیستى؟!
پیامبر: آری؛ هستم!
عمر: مگر ما مسلمان نیستیم؟!
پیامبر: آری!
عمر: مگر آنها مشرک نیستند؟!
پیامبر: آری!
عمر: پس چرا در کار دین خویش خوار و کوچک شویم؟!
پیامبر: من بنده و فرستاده خدایم و خلاف فرمان وى عمل نمیکنم، او نیز مرا وا نخواهد گذاشت.
سپس همین گفتار را خطاب به ابوبکر گفت و او نیز در جواب گفت:
اى عمر مطیع وى باش، من شهادت میدهم که او پیامبر خدا است».[12]
در موارد دیگری هم میبینیم که عمر در غیر از صحنه نبرد؛ دست به شمشیر و تهدیدش زیاد بود. به عنوان نمونه گزارش شده است که او از پیامبر خواست تا اجازه دهد که گردن اسیران را بزند![13]
عمر و ابوبکر
عمر و ابوبکر، با اینکه شباهت اخلاقی و رفتاری چندانی با یکدیگر نداشتند؛ اما در بسیاری موارد، مکمّل یکدیگر بودند.
عمر در داستان سقیفه نقش بسیار پُررنگی برای خلافت ابوبکر ایفا کرد و اگر عمر نبود، شاید هرگز ابوبکر به خلافت نمیرسید.[14]
عمر تلاش بسیاری کرد تا از همگان برای ابوبکر بیعت بگیرد، تا جایی که امام علی(ع) به او گفت: تلاش چشمگیرت برای خلیفه کردن ابوبکر برای آن است که او تو را در آینده خلیفه کند![15] و همینگونه هم شد!
عمر؛ اگر چه در دوران ابوبکر منصب قضاوت را عهدهدار بود؛[16] اما علاوه بر آن، نفوذ فراوانی در حکومت داشت و نزدیکترین مردم به ابوبکر بود. نزدیکی و قرابت این دو به قدری زیاد بود که همگان میدانستند عمر جانشین ابوبکر خواهد بود!
نقل شده است هنگام وصیت ابوبکر، او عثمان را فراخواند و گفت:
«بنویس: بسم الله الرّحمن الرّحیم، این پیمان ابوبکر بن ابیقحافه است براى مسلمانان. اما بعد... ».
در اینجا ابوبکر از هوش رفت. اما عثمان از خود چنین نوشت: «اما بعد، من عمر بن خطاب را خلیفه شما کردم و در نیکخواهى شما کوشیدم!»
آنگاه ابوبکر به هوش آمد و گفت: «بخوان چه نوشتى؟» و وقتی عثمان خواند ابوبکر تکبیر به زبان آورد و گفت: «بیم آن کردى اگر در حال بیهوشى جان بدهم اختلاف در مردم افتد؟ عثمان گفت: آرى. گفت: خدایت از جانب اسلام و مسلمانان پاداش نیک دهد».[17]
این امر بر مردم عادی نیز عیان بود؛ وقتی عمر وصیت ابوبکر را به مسجد میبرد تا برای مردم بخواند، مردى به عمر گفت: ابوحفص! در آن، چه چیزى نوشته شده است؟!
عمر گفت: نمیدانم!، ولى من اولین کسى هستم که اطاعت میکنم!
آن مرد در پاسخ گفت: به خدا سوگند! من میدانم که چه نوشته است! دیروز تو او را به حکومت رساندی و امروز او تو را![18]
آری به حق، دانهای که عمر در سقیفه کاشت، سه سال بعد برای خودش ثمر بخشید و ابوبکر در وصیت خود عمر را جانشین و خلیفه مسلمانان قرار داد.[19]
دوران خلافت عمر
با آنکه دو خلیفه اول، وصیت پیامبر(ص) مبنی بر جانشینی امام علی(ع) را نادیده گرفته بودند و نمایش بیعت اهل حل و عقد را اجرا کرده بودند؛ اما عمر در سال سیزدهم هجری[20] با وصیت ابوبکر و بدون دخالت مستقیم مردم خلیفه شد، و حدود ده سال بر این منصب تکیه زد.[21]
مردم که ابوبکر را خلیفه رسول الله مینامیدند در ابتدا عمر را «خلیفهی خلیفهی رسول الله» میخواندند. اما این لقب را سنگین میشمردند. در همان روزگار، مردم فرماندهان سپاه را امیر میخواندند و از قضا یکى از صحابه، عمر را «امیر المؤمنین» خطاب کرد که از آن پس او از طرف مردم به این لقب خوانده میشد.[22] البته نقلهای دیگری نیز در چگونگی این نامگذاری وجود دارد.[23]
دوران خلافت عمر، پر از حوادث و اتفاقات گوناگون است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
- از مهمترین اتفاقاتی که در این دوره رخ داد، فتوحات گستردهای بود که مسلمانان بدان دست یافتند. ابتدا عراق فتح شد و سپس ایران زیر سایه اسلام آمد. آذربایجان و ارمنستان امروزی نیز نقاط بعدی در این مسیر بودند. از مسیری دیگر بیت المقدس و شامات به سیطره مسلمانان درآمد و ... .[24]
- خلیفه دوم، خود را دارای اختیارات زیادی میدانست؛ از اینرو بدون هیچ مشکلی دست به تغییر برخی از احکام فرعی میزد، در حالیکه اذعان داشت پیامبر خلاف آنرا عمل کرده بود.[25] قدرت اجتماعی او نیز مزید بر علت گشته و کمتر کسی را یارای مخالفت با او بود. این تغییرات نه تنها در اهلسنت امروزی مورد قبول است؛ بلکه حتی با تعصب فراوان از آنها دفاع میشود.
- نوع انتخاب و برخورد خلیفه دوم با حکمرانانی که به مناطق مختلف فرستاده میشدند، از نکات جالب توجه آن دوران است. عموم حاکمانی که خلیفه به مناطق مختلف میفرستاد، از شخصیتهای رده دوم صحابه بوده و چهرههای مشهور و برجستهای چون امام علی(ع)، طلحه، زبیر، ابن عوف، و... برای حکمرانی انتخاب نشدند.
از طرفی برخى افراد؛ مانند عمرو بن عاص، معاویة بن ابوسفیان و مغیرة بن شعبه و... به حکومت گماشته میشدند.
خلیفه مدعی بود آنان در حکومت نیرومندتر و بیناترند و خودش بر ایشان اشراف بیشترى دارد و هیبت او را رعایت میکنند!
چون به او گفته شد چرا بزرگان اصحاب را به کار و عمل نمیگمارى؟ گفت: خوش ندارم آنان را به این کارها آلوده کنم![26]
و یا آنکه نمیخواهم آنان در مناطق مختلف پخش شوند و نیز میگفت حضور در غزوات پیامبر برای آنها کافی است![27]
عمر کنترل ویژهای نسبت به حکمرانان خود داشت. او در وقت رفتن به محل خدمت، ثروت آنان را ثبت میکرد و عموماً در وقت بازگشت، اموال آنان را دو نیمه کرده، نیمی را به آنان داده و نیم دیگر را به بیت المال میسپرد(مشاطره اموال) و گاه محمد بن مسلمه را برای گرفتن نیمی از اموال حکمرانان به سوی آنان میفرستاد.[28]
این رویکرد مورد اعتراض افرادی؛ مانند امام علی(ع) و ابوبکره[29] قرار گرفت؛ آنها معتقد بودند اگر همه آن اموال از آن خدا است، چرا همه را نمیگیری و اگر از آن والیان است؟ چرا نیمی را میگیری؟
این عمل عمر بدین جهت بود که معتقد بود آنان این اموال را به ناحق گردآوری کردهاند؛ اما چون راه خاصی برای جدایی اموال باطل از غیر باطل نمیدانست، دست به چنین اقدامی میزد. جالب اینجا بود که بعد از این عمل، آنها را مجدداً به سرکارشان باز میگرداند.[30]
- خلیفه دوم بیش از هر شخصیت دیگری در فکر و اندیشه اهلسنت تأثیر داشته و همانگونه که دوره او از لحاظ تاریخی، مقطع بسیار مهمی در تاریخ اسلام به شمار میآید، فکر و عمل او نیز برای مسلمانان سنی مذهب اهمیت بسیار بالایی دارد. این اهمیت تا جایی است که از او به عنوان الگویی یاد میشود که هیچگونه خطایی نداشته و میتوان به هر قول و فعل او به عنوان سیره و سنتی شرعی استناد کرد.[31]
اهلسنت در روایاتی از پیامبر(ص)، از مقام او با عنوان محدّث (شخصی که به او الهام میشود) یاد کردهاند که غیر از او هیچ فرد دیگری شایسته آن نیست.[32]
- اما شیعیان به بسیاری از رویکردها و عملکردهای خلیفه دوم انتقاداتی دارند:
تغییر جریان خلافت در سقیفه بر خلاف دستورات پیامبر اکرم(ص)، نوع بیعت گرفتن از امام علی(ع)، بیحرمتی به دخت نبی اکرم[33]، شیوه انتصابش به مقام خلافت و نیز انتخاب شورا برای خلیفه بعد از خود، مدل حکومتداری، ایجاد بدعتهایی در دین، و نداشتن دانش کافی برای حکومت به اعتراف خودش، مسلط کردن افرادی مانند معاویه بر سرنوشت آینده اسلام و... از موارد بیشماری هستند که انتقاداتی را متوجه او کردهاند.
زمان و مکان ترور عمر بن خطاب
در مورد زمان و مکان ترور عمر بن خطاب توسط ابو لؤلؤ فیروز(غلام مغیرة بن شعبه) اختلاف است. بر اساس برخی از گزارشها روش عمر قبل از آغاز نماز این بود که برای تنظیم صفوف نماز به اطراف نگاه میکرد و اگر کسی جلو و یا عقبتر بود با تازیانه میزد. در این هنگام ابو لؤلؤ به وی حمله کرد و با چند ضربه خجنر وی را از پای درآورد؛[34] اما بر اساس برخی از گزارشها وقتی عمر تکبیر نماز جماعت صبح را گفت، ابو لؤلؤ به وی حمله کرد و چند ضربه بر وی وارد کرد.[35]
بر اساس برخی دیگر از گزارشها زمانى که عمر وارد مسجد شد و مردم را برای خواندن نماز بیدار میکرد، ابو لؤلؤ از مخفیگاه خود بیرون آمد و خنجر را بر شکم عمر زد و وی را ترور نمود.[36]
زمان مرگ عمر بن خطاب
عمر بن خطاب در روز چهارشنبه، چهار روز مانده به آخر ذی الحجۀ سال 23 هجری از دنیا رفت؛ اما واقدی آنرا سه روز مانده به آخر ذی الحجه دانسته است. در بین برخی شیعیان مشهور است که او نهم ربیع الاول کشته شد. و گزارشهایی نیز در این زمینه وجود دارد.[37]
[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق، بجاوی، علی محمد، ج 3، ص 1144، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412ق.
[2]. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، المنتظم، محقق، عطا، محمد عبد القادر، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 4، ص 131، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.
[3]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1145.
[4]. همان.
[5]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق، زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج 10، ص 286، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[6]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 88، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[7]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 643، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
[8]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 1، ص 183، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[9]. ابن طقطقى، محمد بن على، تاریخ فخرى، ترجمه، گلپایگانى، محمد وحید، ص 106، تهران، ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم، 1360ش.
[10]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 651.
[11]. ر.ک: 2928؛ شک عمر در روز صلح حدبییه
[12]. مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ج 1، ص 291، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1420ق.
[13]. برای نمونه؛ ر. ک: ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق، تدمری، عمر عبد السلام، ج 2، ص 539، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق.
[14]. ر. ک: 2297؛ چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفۀ اول
[15]. أنساب الأشراف، ج 1، ص 587.
[16]. الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1150.
[17]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق، ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج 3، ص 429، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387ق.
[18]. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الامامة و السیاسة، تحقیق، شیری، علی، ج 1، ص 38، بیروت، دارالأضواء، چاپ اول، 1410ق.
[19]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 665.
[20]. دینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق، عبد المنعم عامر، مراجعه، جمال الدین شیال، ص 113، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
[21]. الإمامة و السیاسة، ج 1، ص 39.
[22]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر(تاریخ ابن خلدون)، تحقیق، خلیل شحادة، ج 1، ص 282 – 283، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، 1408ق.
[23]. ر. ک: الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1151.
[24]. ر. ک: «مسلمان شدن ایرانیان به دست عمر»، سؤال 5839.
[25]. ر. ک: جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء از رحلت پیامبر تا زوال امویان، ص 86 – 87، قم، دلیل ما، 1382ش.
[26]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 214، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
[27]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 180 - 181، بیروت، دار صادر، 1385ق.
[28]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 336.
[29]. ابوبکره، نامش نفیع بن حارث طبیب زمان پیامبر(ص) بود. ر. ک: البدء و التاریخ، ج 5، ص 21.
[30]. تاریخ خلفاء از رحلت پیامبر تا زوال امویان، 78 – 79.
[31]. همان، ص 83.
[32]. بخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله، صحیح البخاری (الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله(ص) و سننه و أیامه)، محقق، محمد زهیر بن ناصر الناصر، شرح و تعلیق، دیب البغا، مصطفى، ج 5، ص 12، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق.
[33]. ر. ک: «عدم رضایت حضرت زهرا (س) از عمر و ابو بکر»، سؤال 8240؛ «شهادت حضرت فاطمه(س) در منابع اهل سنت»، سؤال 5256.
[34]. أنساب الأشراف، ج 10، ص 418.
[35]. اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 3، ص 675.
[36]. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق، داغر، اسعد، ج 2، ص 320، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق.
[37] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 29، ص 530، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.