لطفا صبرکنید
60482
- اشتراک گذاری
توبه راهی برای نجات انسان از پستی و عقاب الاهی است. توبه به معنای برگشتن از گناه و به درگاه خدا روی آوردن است. خداوند انسان را به خاطر گناهانش مأیوس نمی کند و او را به توبه نصوح و خالص و راست فرا می خواند و وعده قبولی توبه اش را نیز می دهد. توبه کردن کار ساده ای نیست و گناه نکردن آسان تر از توبه کردن است. یکی از شرایط قبولی توبه به جا آوردن حق الله و حق الناس است و اگر این حقوق بر آورده نگردد توبه پذیرفته نمی شود. آن چه از متون دینی استفاده می شود این است که خداوند درباره حق الناس سخت گیر تر است نسبت به حقوق الاهی ولی این به معنای آسان گیری و بخشش بدون حکمت او در حقوق خود نیست.
ابتداء باید یاد آورشد که گاهی در روایات و معارف اسلامی برای این که بخواهند عظمت حق الناس را گوشزد کنند، آن را با حق الله می سنجند و چنین بیان می کنند که خداوند از حق خود می گذرد ولی از حق الناس نمی گذرد. این مطلب اگر چه صحیح است ولی ملاحظاتی را در مورد آن باید رعایت کرد.
اول آن که: حق الله بسیار عظیم و سنگین است، برخی از حقوق الاهی هستند که از همه حق الناس ها مهم تر هستند و اگر کسی آن را مراعات نکند در حقیقت گناه بزرگى مرتکب شده است، یکی از آنها شرک است که اگر کسی با شرک بمیرد هرگز این گناه از سوی خداوند بخشیده نمی شود! اما پایینتر از آن را براى هر کسی که بخواهد و شایسته بداند مىبخشد.[1] روایاتی درباره عظمت حقوق الاهی داریم که بسیار این حقوق را محترم و واجب دانسته است. نماز یکی دیگر از حقوق الاهی است که برای ترک کننده آن عذابی همانند عذاب کافران در نظر گرفته شده است.[2]
دوم : باید مواظب بود تا بخشنده بودن خداوند، انسان را از انجام وظایف الاهی باز ندارد و موجب تأخیر در توبه نشود.
سوم: بنا بر برخی از آیات، توبه در زمانی که انسان مطمئن به مرگ شود مورد قبول نیست. خداوند از قول فرعون می فرماید:« چون در حال غرق شدن بود، گفت: ایمان آوردم که بدرستی خدایی جز خدای بنی اسرائیل نیست و من از تسلیم شدگانم. آیا اکنون ایمان می آوری! در حالی که قبلاً عصیان می کردی و از مفسدان بودی»[3] . در ذیل این آیه امام کاظم (ع) می فرماید:« چون فرعون در حالی که شدت و سختی مرگ را دید ایمان آورد، ... ایمان او مورد قبول واقع نشد.»[4] پس روایاتی مانند آن چه شما ذکر کرده اید را باید طوری بیان و توضیح داد که با این اصل قطعی قرآنی، منافاتی نداشته باشد. همه این روایات وقتی است که، شخص سختی های مرگ را مشاهده نکرده باشد و با اختیار و بدون عامل خارجی ایمان آورده باشد.
«توبه» یک لغت عربی و به معنای «برگشتن» می باشد.[5] توبه از گناه به معنای برگشتن از گناه می باشد. در متون دینی ما از جمله در قرآن هم «توبه عبد» مطرح است و هم «توبه خدا». توبه عبد به معنای برگشتن عبد به سوی خدا با ترک گناهان خود است. توبه خدا به معنی برگشت خدا به سوی عبد خود با نظر لطف و مرحمت است. توبه انسان گناهکار در بین دو توبه خدا قرار دارد.[6] به این صورت که ابتدا خدا به سوی انسان گناهکار بر می گردد و گناهکار به این وسیله توفیق توبه پیدا می کند و بار دوم خدا بعد از توبه عبد به سوی بنده خود بر می گردد و توبه او را می پذیرد و او را می بخشد.
توبه واقعی
آن چه از متون دینی استفاده می شود این است که توبه کردن کار ساده ای نیست. حضرت امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «ترک گناه، آسان تر از توبه کردن است»[7] توبه تنها استغفر الله گفتن نیست. توبه یعنی این که انسان با تمام وجود خویش به سوی خدا برگردد. از گناه خود پشیمان شود و تصمیم جدی بگیرد که دیگر آن را تکرار نکند و اگر تضییع حقی کرده است حق الله باشد یا حق الناس آن را بر آورده سازد. قرآن مؤمنین را به «توبه نصوح»[8] دعوت می کند. امام علی (ع) می فرماید: «توبه نصوح یعنی توبه ای که گناهکار؛ در درون خود، پشیمان شود و با زبان استغفار کند و تصمیم بگیرد که گناه خود را تکرار نکند»[9] .
روایت شده است که امیر المؤمنین (ع) از مردی شنید که استغفر الله می گفت. فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است. اول پشیمانی از گناه گذشته؛ دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونهای که هیچ گناهی بر تو نباشد. چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که بجا نیاورده ای پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای، پس آن گاه بگو: استغفر الله»[10] چنان که از این حدیث شریف دانسته می شود شرط قبولی توبه جبران کردن واجبات فوت شده و بجا آوردن حقوق الناس است. برای این که گناه انسان بخشیده شود حقوقی را که از خدا و مردم تضییع کرده است باید جبران کند. خداوند در باره حقوق الناس سخت گیر تر است و تا زمانی که صاحب حق راضی نشده خداوند هم راضی نمی شود و توبه گناهکار را نمی پذیرد. در حدیثی آمده است که «ظلم و ستم در یک ساعت در نزد خدا از شصت سال گناه بدتر است»[11]. در حدیثی دیگر می خوانیم: «ظلم سه قسم است ظلمی که خدا آن را می آمرزد و ظلمی که خدا نمی آمرزد و ظلمی که خدا از آن صرف نظر نمی کند؛ ظلمی که خدا نمی آمرزد شرک به خدا است و ظلمی که می آمرزد ظلمی است که انسان به خودش می کند در آن چه میان او و خدای عزیز است و اما ظلمی که از آن صرف نظر نمی کند حقوقی است که بندگان بر گردن یکدیگر دارند»[12].
تأخیر در توبه
همواره پیش گیری بهتر از درمان است انسان باید بکوشد که مرتکب گناه نگردد و در صورت ارتکاب معصیت فوری توبه کند و امروز و فردا ننماید؛ چرا که تسویف در توبه و به عبارتی به تأخیر انداختن توبه از وساوس شیطان است تا به این ترتیب توفیق توبه را از انسان سلب کند. توبه، واجب فوری است و بلا فاصله واجب است بعد از گناه توبه کرد. لقمان به فرزندش سفارش می کند:« ای پسرم! توبه را به تأخیر نینداز؛ زیرا مرگ ناگهانی فرا می رسد»[13]. مرگ خبر نمی کند و ممکن است پیش از آن که گناهکار موفق به توبه شود مرگش فرا رسد و بدون توبه از دنیا رود. هم چنین در اثر کثرت گناه، اعتقاد و ایمان انسان ضعیف تر شده و نه تنها توبه نمی کند حتی ممکن است که بسیاری از اعتقادات را تکذیب کند و کافر شود و با کفر از دنیا رود. «سر انجام آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند»[14].
درست است که «توبه از هر کسی تا زمانی که از حیات خود مأیوس نشده قبول است»[15]؛ولی باید توجه داشت که هر چه توبه به تأخیر انداخته شود، سخت تر خواهد بود؛ چون نفس انسان مزه گناه را هر چه بیشتر بچشد، ترکش سخت تر خواهد بود.
[1] نساء، 48، إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظیماً.
[2] حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج 4، ص 22.
[3] یونس، 90.
[4] وسائل الشیعه،ج 16،ص 90.
[5]. ابن فارس، مقاییس اللغة، ج1، ص 357، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404هـ ق.
[6]. اقتباس از سوره توبه،117.
[7]. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج2، ص 451، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365هـ ش.
[8]. تحریم، 8.
[9]. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 210، جامعه مدرسین، قم، 1404هـ ق.
[10]. نهج البلاغه، نسخه فیض الاسلام، کلمات قصار، حدیث 409.
[11]. جامع السعادات، ج2، ص 221.
[12]. کلینی، کافی، ج2، ص 331.
[13]. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب، ج1، ص 72، شریف رضی، 1412هـ ق.
[14]. روم، 10.
[15]. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 85، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 هـ ق.