لطفا صبرکنید
15451
- اشتراک گذاری
انسان ها باید همواره در مقابل حق تسلیم بوده و اگر با توجه به معیارهای عقلی و دینی، حقانیت و درستی سخن و استدلالی برایشان ثابت شد، بدون توجه به این که صاحب سخن کیست، آن را بپذیرند، اما بدیهی است که آموختن دانش از افرادی مفیدتر خواهد بود که به دانش خود اعتقاد داشته و در زندگیشان از آن بهره گیرند و آموختن سخن حق از فردی که بدان اعتقاد نداشته و یا در کردار خود به آن توجهی نمی کند، گرچه به حقانیت سخن او لطمه ای وارد نمی سازد، اما آثاری روانی برای دانشجویی به وجود می آورد که در گفتار و کردار معلم خویش، تناقض می یابد و از طرفی ممکن است که چنین معلمانی بخواهند با آمیختن حق و باطل، مخاطبان خود را در شناخت حقیقت دچار گمراهی کنند.
آنچه از مجموعه آموزه های دینی می توان یافت؛ این است که انسان باید در انتخاب راهنمایان خود دقت لازم را به عمل آورد، اما با این وجود، شخصیت افراد، تنها معیار تعیین کننده راستی و ناراستی سخنان آنان نیست و افراد با ایمان، اگر احیانا به اندیشه ای حکمت آمیز از دگراندیشان و سست باوران نیز برخورد نمایند، بعد از تجزیه و تحلیل و شناخت حقانیت آن، نباید از پذیرش آن خودداری ورزند.
در ابتدای پاسخ، با استفاده از آنچه ممکن است در زندگی روزمره پدید آید، دو پرسش را مطرح می سازیم:
پرسش اول این که اگر خدای ناکرده در بین خویشاوندان و یا آشنایان شما فردی وجود داشته باشد که مرتکب رفتارهای مجرمانه شده و سابقه اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی داشته باشد و اتفاقا فرزندتان از این شخص، پرسشی علمی مطرح نموده و پاسخ صحیحی نیز دریافت داشته است. آیا شما به فرزندتان خواهید گفت که این پاسخ، قابل پذیرش نیست؛ زیرا فردی که این پاسخ را به شما داده، شخص پرهیزگار و سالمی نیست!؟ بدیهی است که نمی توانید چنین رویکردی را اتخاذ نمایید؛ به دلیل آن که پاسخ صحیح، از هر شخصی که ارائه شود، صحیح خواهد بود.
پرسش دوم ما این است که اگر برای تقویت بنیه علمی فرزندتان تصمیم به فرستادن او نزد معلمی خصوصی داشته باشید، آیا او را نزد آن شخص مجرم و معتاد و هر چند دانشمند خواهید فرستاد، یا به دلیل عواقب ناگواری که ممکن است دامنگیر فرزندتان شود، از این کار خودداری خواهید نمود؟!مطمئنیم که گزینه دوم، پاسختان خواهد بود.
تعارضی که در نگاه اول، در روایات اشاره شده، به نظر می رسد، با دقتی اندک در دو پرسش مطرح شده ما مشخص خواهد شد، با این بیان:
1. از نظر اسلام، در شناخت حق و حقیقت، نباید تنها شخصیت صاحب سخن را معیار درستی و نادرستی یک سخن قرار دهیم، بلکه باید با تجزیه و تحلیل و انطباق آن بر معیارهای کلی عقلی و دینی، نتیجه لازم را گرفته و اگر به این جمع بندی رسیدیم که این سخن، کلامی درست و اندیشه ای حکیمانه است، بدون توجه به صاحب سخن، باید آن را بپذیریم.
پیامبر اسلام (ص) می فرماید که: به دنبال دانش باشید، گرچه آن دانش را تنها در کشور چین (که در آن زمان دوردست ترین کشورها بود) بتوانید بیابید.[1] امام علی (ع) نیز بیان می دارد: هر شخصی که اندیشه ای حکیمانه را به تو بازگو کند، از او بپذیر و به گفته توجه داشته باش، نه به گوینده.[2] حضرتش در جای دیگر می فرماید: حکمت را از هر کجا که می توانی به دست آور؛ زیرا گاهی اندیشه حکیمانه ای در سینه فردی منافق و دو رو جای گرفته، اما همواره در تلاطم است تا از زبان او خارج شده و بهره نهایی این حکمت به افراد با ایمان برسد.[3]
و به عبارتی: حکمت، گمشده افراد با ایمان است و آن را در هر جا و حتی در زبان افراد سست باور و کژاندیش نیز باید جست و جو کرد.[4]
آنچه از این دسته از روایات می توان برداشت نمود، آن است که سخن حق و اندیشه حکیمانه را باید با هر وسیله ممکن به دست آورد. البته فردی که در این راه قدم برمی دارد، خود باید صاحب اندیشه بوده و در نقد و بررسی اندیشه های دیگر توانمند باشد. در این زمینه، عیسای پیامبر به پیروان خویش توصیه می فرمود که سخنان دیگران را با دقت نظر فراوان، مورد نقد و بررسی قرار دهند.[5] باید دانست که همان سخنی از مولای متقیان که در پرسش شما به آن اشاره شد (انظر الی ما قال)، نیز با توجه به استفاده هایی که از واژه "انظر" در آیات و روایات شده،[6] به معنای پذیرش بی قید و شرط هر سخنی نیست، بلکه فرمان به دقت نظر در گفته های دیگران است.
2. اما از طرفی، از دیدگاه اسلام، آیا می توانیم در انتخاب راهنما و استاد، آزادانه عمل نموده و هر فردی را، تنها با استدلال به این که از دانشی برخوردار است، سرمشق و الگو قرار داده و رفتار و گفتار او را به عنوان چراغ راهنمایی در زندگی خود در نظر بگیریم؟!
پاسخ به این پرسش، منفی است، بلکه باید معیارهایی برای انتخاب یک راهنمای مناسب در مسیر پیشرفت دینی در نظر گرفت، نظیر این که او دانشمند باشد، بر نفس خود مسلط بوده، از دین خود محافظت کرده، از هواپرستی به دور بوده و تنها در صدد اجرای فرامین پروردگار خویش باشد.[7] راهنمایی که از چنین خصوصیاتی برخوردار نیست، گرچه ممکن است حکمت هایی نیز به دانشجویان خود بیاموزد، اما همواره این احتمال وجود دارد که چنین دانشمندی:
1-2. قسمتی از دانش خود را که با منافع مادی او سازگار نیست، در اختیار دانشجویان قرار ندهد. قرآن کریم به چنین دانشمندانی اشاره کرده و آنان را مورد توبیخ و سرزنش قرار داده است.[8]
2-2. خود به آنچه می داند، عمل نکند و هنگامی که حکمت آموز، مشاهده کند که استادش به آنچه می گوید، پای بند نیست، از لحاظ روانی، این احساس برایش به وجود خواهد آمد که شاید مطالب ارائه شده، صحیح نباشد و به همین دلیل نتواند از حکمت های آموخته شده، بهره ای ببرد.
در وصیت ذو القرنین به این نکته مهم اشاره شده است: دانش را از فردی نیاموز که از دانش خود استفاده ای نکرده؛ زیرا شخصی که دانشش برای خود او مفید نبوده، نمی تواند به شما بهره ای رساند.[9] عیسای مسیح نیز در همین راستا می فرماید: دنیاپرستی، بیماری دین است و دانشمند، پزشک دین. براین اساس، اگر دیدید که پزشکی، خود را عمداً دچار بیماری می کند، به او بدگمان بوده و بدانید که برای دیگران هم دل نخواهد سوزاند![10]
3-2. از همه خطرناک تر، ممکن است او تا حدودی از دانش و حکمت برخوردار بوده، اما در راه خودسازی قدم برنداشته و به همین دلیل، خطر بیشتری نسبت به دیگر افراد داشته باشد. او می تواند با استفاده از دانسته های خود، معجونی از حق و باطل ایجاد نموده و با ایجاد شبهات به ظاهر منطقی، مردم را از راه مستقیم، منحرف سازد.
خداوند، خطاب به چنین دانشمندانی بیان می دارد: حق و باطل را با هم درنیامیزید، تا بدین طریق، حقیقت را پوشیده نگه دارید.[11]
امیر المؤمنین (ع)، با بیان دردآلودی اظهار می دارد که دو گروه، کمر مرا شکستند؛ گروهی از فاسقان که با زبان دینی آشنایی داشته و گروهی از نادانان ظاهربین ... و من از پیامبر (ص) شنیدم که نابودی امتم به دست دورویان منافقی خواهد بود که با زبان دین آشنایی دارند.[12]
نمونه ای از چنین افراد را می توان در میان خوارجی یافت که با استناد به آیاتی از قرآن کریم[13]در صدد مبارزه با آن امام بزرگوار برآمده و ایشان، بدون آن که حقانیت این آیه را زیر سؤال ببرند، بیان داشتند که این سخن حقی است که برای رسیدن به هدف نادرستی از آن استفاده شده است.[14]
با توجه به این احتمالات، پیشوایان ما توصیه می نمودند که در انتخاب راهنما و استاد، باید دقت لازم را داشت تا ناخودآگاه گرفتار چالش هایی نشد که توسط دانشمندان سست ایمان، بنیان نهاده شده است.
با این حال، نباید از مسیر عدالت خارج شده و با سخنان صحیحی که احیانا از جانب این افراد بیان می شود، به مخالفت برخاست. به عبارتی دیگر، این دو گروه از روایات، در تنافی و تعارض با هم نبوده، بلکه مکمل یکدیگر هستند.
[1] حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 27، ح 33119، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 ه ق.
[2] تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 58، ح 612، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ه ش.
[3] نهج البلاغة، ص 481، حکمت 79، انتشارات دار الهجرة، قم، بی تا.
[4] همان، حکمت 80.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 96، ح 39، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه ق.
[6] مائده، 75؛ انعام، 65 و ...
[7] وسائل الشیعة، ج 27، ص 131، ح 33401.
[8] بقره، 146، 159، 174 و ....
[9] بحار الانوار، ج 2، ص 99، ح 53.
[10] وسائل الشیعة، ج 20، ص 25، ح 24938.
[11] بقره، 42؛ "و لا تلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و أنتم تعلمون" و نیز: آل عمران، 71.
[12] شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص 69، ح 103، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1403 ه ق.
[13] انعام، 57؛ یوسف، 40 و 67، "إن الحکم إلا لله".
[14] نهج البلاغة، ص 82، خطبه 40"کلمة حق یراد بها الباطل".