
لطفا صبرکنید
52387
- اشتراک گذاری
از دیدگاه دین اسلام، اجتناب نکردن از مال حرام مورد نکوهش بوده و حرام است، و اثرات سوئی بر جان و دل آدمی و خانواده او گذاشته و بسیاری از گناهان، ریشه در آلودگی روح آدمی دارد.
همچنین، محیط در رفتار آدمی تأثیر داشته و نقش بسیار اساسی در تربیت یا تخریب شخصیّت انسان دارد.
امّا تأثیر لقمه حرام و محیط نامساعد و فسادانگیز در حدّ زمینه و شرط است، نه علّت تامه؛ یعنى زمینه را براى برخى گرایشهاى ناروا در انسان و نسل او فراهم می کند، نه آن که از او و فرزندانش سلب اختیار کند. چه بسا فرزندى که از پدر و مادر کافر به وجود می آید، ولى راه خیر در پیش می گیرد؛ چون با اختیار و فطرت خویش به سوى کمال حرکت می کند.
گفتنی است؛ تأثیری که حرام خواری اختیاری در روح انسان دارد بسی بیشتر از تأثیر آن در کودک و شرایط غیر اختیاری است. کودکانی که در خانواده ای رشد یافته اند که حرام خواری در آن رایج بود و بعد از رشد و بلوغ با اختیار خود راه درست را انتخاب کردند در واقع مرتکب هیچ حرامی نشده اند و زمینه ی رشد معنوی آنها بسی بهتر از کسانی است که به عمد مرتکب به دست آوردن مال از راه های حرام شده اند. بنابراین، لقمه حرام و ... در مورد فرزند اثر وضعی دارد؛ اما نه به حدّی که با اراده او قابل معارضه باشد؛ بلکه فقط در حدّ یک زمینه است.
تأثیر لقمه حرام در عاقبت انسان
در نظام هستی، هر کاری اثری بر جای میگذارد؛ هر چند در مواردی نتوان این تأثیر را با چشم ظاهری دید. یکی از این موارد، تأثیر لقمه حرام بر شخصیّت و روح انسان است. از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام تأثیری بر جان و شخصیت آدمی دارد که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشر خارج است.
از نگاه دین اسلام و عقل سلیمِ آدمی، دوری نکردن از مال حرام در نیازهای مادّی زندگی، مورد نکوهش بوده و حرام است، و اثرات سوئی بر جان و دل انسان می گذارد و بسیاری از گناهان، ریشه در آلودگی روح آدمی دارد. و لقمه حرام مثل آب آلوده که جسم را بیمار می کند جان آدمی را آلوده می کند.
قرآن کریم در این مورد می فرماید:
«و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که می دانید (این کار، گناه است)».[1]
خدای متعال، در آیه شریفه، هر چند یکی از مصادیق مال حرام را بیان می فرماید، ولی یک اصل کلّی و عمومی را به انسان ها گوشزد می نماید و آن این که، باید از هر گونه تصرف در اموال دیگران از غیر راه صحیح و به ناحق دوری جست و آن را حرام کرده است.[2]
در این جا به برخی از اثراتِ لقمه حرام از نگاه روایات اشاره می شود:
- رسول خدا(ص) فرمود: «کسى که از غیر حلال کسب مال کند، آن مال، توشه او به سوى جهنم است».[3]
- آن حضرت فرمود: «همانا برای خدا فرشته ای بر بیت المقدس است که هر شامگاه ندا می دهد: هر کس حرامی بخورد از او نه عمل مستحبی قبول می شود و نه عمل واجب».[4]
- امام صادق(ع) می فرماید: «کسب حرام، پیامدش در اولاد انسان آشکار می شود».[5]
همچنین در روایات متعدد دیگر، لقمه حرام، زنا و به وجود آوردن نسلى فاسد و منحرف، از موارد شریک شدن شیطان [6] در اموال و فرزندان است.[7]
بنابراین، از آیات و روایات استفاده میشود که اگر بخواهیم فرزندان سالم، متدیّن، خوشخلق و ... داشته باشیم، ابتدا باید منبع اقتصادی نیازهای زندگی، حلال باشد و از لقمه حرام پرهیز شود تا تعلیم و تربیت اثرگذار باشد.
گفتنی است؛ تأثیری که حرام خواری اختیاری در روح انسان دارد، بسی بیشتر از اثر وضعی آن در کودک و شرایط غیر اختیاری است؛ خوردن غذای حرام برای کودک اساساً نمی تواند اختیاری باشد و مستوجب عذاب نیست؛ امّا زمینه رشد معنوی را کمتر خواهد کرد. کودکانی که در خانواده ای رشد یافته اند که حرام خواری در آن رایج بود، و بعد از رشد و بلوغ با اختیار خود راه درست را انتخاب کردند و رو به استفاده از مال حلال آوردند، در واقع مرتکب هیچ حرامی نشده اند و زمینه رشد معنوی آنها بسی بهتر از کسانی است که به عمد مرتکب به دست آوردن مال از راه های حرام شده اند.
البته، اثر وضعی این لقمه حرام در مورد فرزندان هم بی تأثیر نیست؛ اما نه به حدّی که با اراده او قابل معارضه باشد؛ بلکه فقط در حدّ یک زمینه است. پس، اگر برخی با وجود خوردن مال حرام عاقبت نیکو داشته و از صالحان شدند؛ برای این است که، تأثیر لقمه حرام در حدّ زمینه و شرط است نه علّت تامه.
بنابراین، کسب حرام، زمینه را براى برخى گرایش هاى ناروا در شخص حرام خوار و نسل او فراهم می کند و نمی توان منکر این مطلب بود، ولی نه آن که از او و فرزندانش سلب اختیار کند. چه بسا فرزندى که از پدر و مادر کافر به وجود می آید، ولى راه خیر در پیش می گیرد؛ چون انسان می تواند با اختیار و معرفت خویش این نقیصه را جبران کند، و وقتی پی به حرمت مال خود برد، توبه کرده و اگر حقّی از مردم دارد، آن را ادا کرده و با کسب حلال رستگار شده و در زمره افراد صالح و نیکوکار قرار گیرند.
نقش محیط در تربیت انسان
یکی از عوامل مؤثّر در تربیت انسان «محیط» است. بی گمان، محیط در رفتار و گفتار آدمی تأثیر داشته و نقش بسیار اساسی در تربیت یا تخریب شخصیّت انسان ایفا می کند.[8]
تأثیرپذیری انسان از محیط و اوضاع مختلف آن، امری انکارناپذیر است؛ امّا آیا می شود به گونه ای رفتار کرد که محیط نامساعد و فسادانگیز اثر خود را بر روی آدمی اِعمال نکند و تحت تأثیر آن قرار نگیرد؟
پاسخ این است که، انسان دارای اختیار بوده و کمال او در گرو همین اختیار معنا پیدا می کند. و وقتی انسان در مسیر کمال الاهی قرار گرفت و موانع آن را شناخت، محیط بد و فسادانگیز نمی تواند در او تأثیر بگذارد.
قرآن اهرم هایی را برای مقاومت در برابر محیط نامساعد به ما معرفی می کند که در ذیل به دو مورد از آن اشاره می شود:
- آگاهی:[9] اصولاً روح تعالیم اسلامی با جهل و نادانی نمی سازد و نمی توان بدون علم و دانایی به کمال و قرب الاهی رسید و موقعیت ممتازی در جامعه داشت. اسلام دین چند بُعدی و همه جانبه است و همان گونه که نماز و روزه از اهمیت برخوردار است، تحصیل علم و معرفت هم دارای ارزش است. و احیای نفوس و روح انسان ها جز در سایه آگاهی با علوم و حقایق اصیل امکان پذیر نیست.
امام علی(ع) می فرماید: «دانش، زنده کننده روح آدمی است».[10]
همراهان موسی(ع) با این که همواره از راهنمایی های آن حضرت بهره مند می شدند؛ اما به دلیل جهل و نادانی، تحت تأثیر محیط و صحنه های بت پرستی قرار می گرفتند. موسی(ع) آنها را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:
«... شما جمعیّتى جاهل و نادان هستید! اینها (را که می بینید)، سرانجام کارشان نابودى است و آنچه انجام می دهند، باطل (و بیهوده) است».[11]
- اصلاح وضع:[12] برای زدودن پاره ای از حالات و رفتارهای نامطلوب و نیز برای ایجاد حالات و رفتارهای مناسب و پسندیده، باید برای تغییر وضع محیط بد و نامساعد اطراف خود اقدام کرد. تغییر روابط آدمی با وضع زمانی و مکانی و اوضاع اجتماعی مبدأ تغییر بسیاری از حالات و رفتارها است.
وقتی حضرت موسی(ع) مدّتی از میان امّت خویش غایب شد. در غیبت او سامری موقعیت را مناسب دید و با عاریت گرفتن زیور و زینت مردم، به آنها گوساله ای زرّین و فریب دهنده داد، آن چنان که به گفته آنان که به سامری روی آوردند، بی اختیار فریفته آن گوساله شدند و در برابر آن سر به سجده بردند و آن را معبود گرفتند. هنگامی که موسی بازگشت و امّت خود را گرفتار فتنه سامری دید، او را فرا خواند و گفت:
«برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى «با من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردى! و ببین ما آن را نخست می سوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا می پاشیم!».[13]
حضرت موسی(ع) برای مهار کردن اندیشه شرک در میان مردم، دست به تغییر موقعیت زد. سامری را از امّت اخراج کرد و آثار ضلالت بار او را از متن جامعه زدود و بدین گونه فتنه را از ریشه سوزاند.
اکنون در مورد کسانی که در پرسش نام برده شده، می گوییم:
حضرت موسی(ع) هر چند در خانه فرعون زندگی کرد، امّا می دانیم که پیامبران در اثر ایمان، شناخت و یقین کامل، دارای روحیه ای بودند که با کمال آزادی و آگاهی هرگز پیرامون گناه و خطا نگردند؛ بلکه در اندیشه آن هم نباشند.[14]
از طرفی، با این که حضرت موسی(ع) در خانه فرعون بوده، ولی این دلیل نمی شود که حتماً غذای حرام خورده باشد؛ بلکه خدای متعال همان گونه که در رود نیل از او محافظت کرد، برای او غذای حلال فراهم کرده است.
در مورد آسیه همسر فرعون هم، نباید گفت چون در خانه فرعون بود، به هیچ وجه نمی تواند از صالحان شود؛ چون اولاً: معلوم نیست که لقمه حرام خورده باشد، ثانیاً: همان گونه که گفتیم لقمه حرام علت تامه نیست.
در مورد معاویه دوم باید گفت: هر چند وی فرزند یزید بود، ولی فهمید که کار جدّش معاویه و پدرش یزید اشتباه بود، و به همین دلیل، خود را از خلافت کنار کشید، و این اقدامی شایسته بود.[15]
در مورد فرزندان هارون الرشید، گفتنی است که در سال 186ق هارون الرشید برای ولایت عهدی پسر سومش قاسم بعد از امین و مأمون بیعت گرفت و قاسم را مؤتمن نامید و او را که بچه ای بیش نبود، حاکم جزیره قرار داد. اگر خوب بودن این شخص مسلم فرض شود، جواب ما همان است که در بارۀ افراد پیشین به آن اشاره شده است.
[1]. بقره، 188: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون».
[2]. ر. ک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 3- 4، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 2، ص 73- 74، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1374ش.
[3]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 100، ص 10، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
[4]. همان، ص 16.
[5]. کلینی، کافی، ج 5، ص 124، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365ش.
[6]. اسراء، آیه 64: «و (اى شیطان!) هر کس از مردم را می توانى با صداى خود بلغزان و نیروهاى سواره و پیاده ات را بر ضدّ آنان گسیل دار و در اموال و فرزندان با آنان شریک شو و به آنان وعده بده، و شیطان جز فریب، وعده اى به آنان نمی دهد».
[7]. بحارالانوار، ج 101، ص 136.
[8]. ر. ک: نوروزی، محمد، آسیب شناسی رفتاری انسان از دیدگاه قرآن، ص 66- 69، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1386ش؛ شکوهی، محسن، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 85، مرکز تربیت معلم؛ مهدوی، سِد سعید، نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 222- 230، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1386ش.
[9]. ر. ک: نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 225- 228.
[10]. تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص 63، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1366ش.
[11]. اعراف، 138- 139.
[12]. ر. ک: نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 229- 230.
[13]. طه، 97.
[14]. ر. ک: 273 (سایت: 112) .
[15]. ر. ک: 2796 (سایت: 3372) .