لطفا صبرکنید
51652
- اشتراک گذاری
از دیدگاه دین اسلام، اجتناب نکردن از مال حرام مورد نکوهش بوده و حرام است، و اثرات سوئی بر جان و دل آدمی و خانواده او گذاشته و بسیاری از گناهان، ریشه در آلودگی روح آدمی دارد.
هم چنین، محیط در رفتار آدمی تأثیر داشته و نقش بسیار اساسی در تربیت یا تخریب شخصیّت انسان دارد.
امّا تأثیر لقمه حرام و محیط نامساعد و فساد انگیز در حدّ زمینه و شرط است نه علّت تامه؛ یعنى زمینه را براى برخى گرایشهاى ناروا در انسان و نسل او فراهم مىکند، نه آن که از او و فرزندانش سلب اختیار کند. چه بسا فرزندى که از پدر و مادر کافر به وجود مىآید، ولى راه خیر در پیش مىگیرد، چون با اختیار و فطرت خویش به سوى کمال حرکت مىکند.
لازم به ذکر است تأثیری که حرام خواری اختیاری در روح انسان دارد بسی بیشتر از تأثیر آن در کودک و شرایط غیر اختیاری است؛ کودکانی که در خانواده ای رشد یافته اند که حرام خواری در آن رایج بوده و بعد از رشد و بلوغ با اختیار خود راه درست را انتخاب کرده در واقع مرتکب هیچ حرامی نشده اند و زمینه رشد معنوی آنها بسی بهتر از کسانی هست که عمداً مرتکب بدست آوردن مال از راه های حرام شده اند. بنابراین لقمه حرام و ... در مورد فرزند اثر وضعی دارد، اما نه به حدّی که با اراده او قابل معارضه باشد، بلکه فقط در حدّ یک زمینه است.
تأثیر لقمه حرام در عاقبت انسان:
در نظام هستی، هر کاری اثری بر جای میگذارد؛ هر چند در مواردی نتوان این تأثیر را با چشم ظاهری دید. یکی از این موارد، تأثیر لقمه حرام بر شخصیّت و روح انسان است. از دید ظاهری فرقی بین غذای حلال و حرام نیست، ولی لقمه حرام تأثیری بر جان و شخصیت آدمی دارد که کشف آن از محدوده علوم ظاهری بشر خارج است.
از نگاه دین اسلام و عقل سلیمِ آدمی، دوری نکردن از مال حرام در نیازهای مادّی زندگی مورد نکوهش بوده و حرام است، و اثرات سوئی بر جان و دل انسان گذاشته و بسیاری از گناهان، ریشه در آلودگی روح آدمی دارد و لقمه حرام مثل آب آلوده که جسم را بیمار میسازد جان آدمی را آلوده میکند.
قرآن کریم می فرماید:«و اموال یکدیگر را به باطل (و ناحق) در میان خود نخورید! و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه، (قسمتى از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهید، در حالى که مىدانید (این کار، گناه است)». [1]
خدای متعال، در آیه شریفه، هر چند یکی از مصادیق مال حرام را بیان می فرماید، ولی یک اصل کلّی و عمومی را به انسان ها گوشزد می نماید و آن این که، باید از هر گونه تصرف در اموال دیگران از غیر طریق صحیح و به ناحق دوری جست و آن را حرام کرده است. [2]
در اینجا به برخی از اثراتِ لقمه حرام از نگاه روایات اشاره می شود:
1. رسول خدا (ص) فرمود ند:« کسى که از غیر حلال کسب مال کند، آن مال، توشه او به سوى جهنّم است». [3]
2. آن حضرت فرمود ند:«همانا برای خدا فرشته ای بر بیت المقدس است که هر شامگاه ندا می دهد: هر کس حرامی بخورد از او نه عمل مستحبی قبول می شود و نه عمل واجب». [4]
3. امام صادق (ع) می فرمایند: « کسب حرام، پیامدش در اولاد انسان آشکار می شود». [5]
و همچنین در روایات متعدد دیگری لقمه حرام، زنا و به وجود آوردن نسلى فاسد و منحرف، از موارد شریک شدن شیطان [6] در اموال و فرزندان است. [7]
بنابراین، از آیات و روایات استفاده میشود که اگر بخواهیم فرزندان سالم، متدیّن، خوشخلق و ... داشته باشیم، ابتدا باید منبع اقتصادی نیازهای زندگی، حلال باشد و از لقمه حرام پرهیز شود تا تعلیم و تربیت اثر گذار باشد.
لازم به ذکر است تأثیری که حرام خواری اختیاری در روح انسان دارد بسی بیشتر از اثر وضعی آن در کودک و شرایط غیر اختیاری است؛ خوردن غذای حرام برای کودک اساساً نمی تواند اختیاری باشد و مستوجب عذاب نیست، امّا زمینه رشد معنوی را کمتر خواهد کرد. کودکانی که در خانواده ای رشد یافته اند که حرام خواری در آن رایج بوده و بعد از رشد و بلوغ با اختیار خود راه درست را انتخاب کرده و رو به استفاده از مال حلال آورده اند، در واقع مرتکب هیچ حرامی نشده اند و زمینه رشد معنوی آنها بسی بهتر از کسانی است که عمداً مرتکب بدست آوردن مال از راه های حرام شده اند. بله، اثر وضعی این لقمه حرام در مورد فرزندان هم بی تأثیر نیست، اما نه به حدّی که با اراده او قابل معارضه باشد، بلکه فقط در حدّ یک زمینه است. پس، اگر برخی با وجود خوردن مال حرام عاقبت نیکو داشته و از صالحین شدند، به خاطر این است که، تأثیر لقمه حرام در حدّ زمینه و شرط است نه علّت تامه.
بنابراین، کسب حرام، زمینه را براى برخى گرایشهاى ناروا در شخص حرام خوار و نسل او فراهم مىکند و نمی توان منکر این مطلب بود، ولی نه آن که از او و فرزندانش سلب اختیار کند. چه بسا فرزندى که از پدر و مادر کافر به وجود مىآید، ولى راه خیر در پیش مىگیرد؛ چون انسان می تواند با اختیار و معرفت خویش این نقیصه را جبران کند، و وقتی پی به حرمت مال خود برد، توبه کرده و اگر حقّی از مردم دارد، آن را ادا کرده و با کسب حلال رستگار شده و در زمره افراد صالح و نیکوکار قرار گیرند.
نقش محیط در تربیت انسان:
یکی از عوامل مؤثّر در تربیت انسان «محیط» می باشد. بدون شک، محیط در رفتار و گفتار آدمی تأثیر داشته و نقش بسیار اساسی در تربیت یا تخریب شخصیّت انسان ایفا می کند. [8]
تأثیرپذیری انسان از محیط و اوضاع مختلف آن، امری انکارناپذیر است، امّا آیا می شود به گونه ای رفتار کرد که محیط نامساعد و فسادانگیز اثر خود را بر روی آدمی اِعمال نکرده و تحت تأثیر آن قرار نگیرد؟
پاسخ این که، انسان دارای اختیار بوده و کمال او در گرو همین اختیار معنا پیدا می کند و وقتی انسان در مسیر کمال الاهی قرار گرفت و موانع آن را شناخت، محیط بد و فساد انگیز نمی تواند در او تأثیر نماید.
قرآن اهرم هایی را برای مقاومت در برابر محیط نامساعد به ما معرفی می کند که در ذیل به دو مورد از آن اشاره می شود:
1. آگاهی [9] : اصولاً روح تعالیم اسلامی با جهل و نادانی نمی سازد و نمی توان بدون علم و دانایی به کمال و قرب الاهی رسید و موقعیت ممتازی در جامعه داشت. اسلام دینی چند بُعدی و همه جانبه است و همان گونه که نماز و روزه از اهمیت برخوردار است، تحصیل علم و معرفت هم دارای ارزش است.
احیای نفوس و روح انسان ها جز در سایه آگاهی با علوم و حقایق اصیل امکان پذیر نیست؛ امام علی (ع) می فرمایند: «دانش، زنده کننده روح آدمی است». [10]
همراهان موسی (ع) با این که همواره از راهنمایی های آن حضرت بهره مند می شدند، اما به خاطر جهل و نادانی، تحت تأثیر محیط و صحنه های بت پرستی قرار می گرفتند. موسی (ع) آنها را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:«... شما جمعیّتى جاهل و نادان هستید! اینها (را که مىبینید)، سرانجام کارشان نابودى است و آنچه انجام مىدهند، باطل (و بیهوده) است». [11]
2. اصلاح وضع [12] : برای زدودن پاره ای از حالات و رفتارهای نامطلوب و نیز برای ایجاد حالات و رفتارهای مناسب و پسندیده باید برای تغییر وضع محیط بد و نامساعد اطراف خود اقدام کرد. تغییر روابط آدمی با وضع زمانی و مکانی و اوضاع اجتماعی مبدأ تغییر بسیاری از حالات و رفتارها است.
وقتی حضرت موسی (ع) مدّتی از میان امّت خویش غایب شد. در غیبت او سامری موقعیت را مناسب دید و با عاریت گرفتن زیور و زینت مردم، به آنها گوساله ای زرّین و فریب دهنده داد، آن چنان که به گفته آنان که به سامری روی آوردند، بی اختیار فریفته آن گوساله شدند و در برابر آن سر به سجده بردند و آن را معبود گرفتند. هنگامی که موسی بازگشت و امّت خود را گرفتار فتنه سامری دید، او را فرا خواند و گفت: «برو، که بهره تو در زندگى دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویى «با من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مىکردى! و ببین ما آن را نخست مىسوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا مىپاشیم!». [13]
حضرت موسی (ع) برای مهار کردن اندیشه شرک در میان مردم، دست به تغییر موقعیت زد. سامری را از امّت اخراج کرد و آثار ضلالت بار او را از متن جامعه زدود و بدین گونه فتنه را از ریشه سوزاند.
اکنون درباره کسانی که در پرسش نام برده شده، گوئیم:
حضرت موسی (ع) هر چند در خانه فرعون زندگی کرد، امّا می دانیم که انبیاء در اثر ایمان، شناخت و یقین کامل، دارای روحیه ای بودند که با کمال آزادی و آگاهی هرگز پیرامون گناه و خطا نگردند، بلکه در اندیشه آن هم نباشند. [14] از طرفی، با این که حضرت موسی (ع) در خانه فرعون بوده، ولی این دلیل نمی شود که حتماً غذای حرام خورده باشد، بلکه خدای متعال همان گونه که در رود نیل از او محافظت کرد، برای او غذای حلال فراهم کرده است.
درباره آسیه زن فرعون هم ، نباید گفت چون در خانه فرعون بوده، به هیچ وجه نمی تواند از صالحین شود؛ چون اولاً معلوم نیست که لقمه حرام خورده باشد و ثانیاً همان گونه که گفتیم لقمه حرام علت تامه نیست.
در مورد معاویه دوم باید گفت: هر چند وی فرزند یزید بوده، ولی فهمید که کار جدّش معاویه و پدرش یزید اشتباه بود، و به همین دلیل، خود را از خلافت کنار زد، و این اقدامی شایسته بود. [15]
در مورد فرزندان هارون الرشید لازم به ذکر است که در سال 186 ق هارون الرشید برای ولایتعهدی پسر سومش قاسم بعد از امین و مأمون بیعت گرفت و قاسم را مؤتمن نامید و او را که بچهای بیش نبود، حاکم جزیره قرار داد . اگر خوب بودن این شخص مسلم فرض شود، جواب ما همان است که در باره افراد پیشین به آن اشاره شده است.
[1] . بقره، 188:«وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَریقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون».
[2] . نک: مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 2، ص 3 – 4، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، با ترجمه موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 2، ص 73 – 74، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374ش.
[3] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 100، ص 10، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 ق.
[4] . همان، ص 16.
[5] . ثقة الاسلام کلینی، الکافی، ج 5، ص 124، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ش.
[6] . اسراء، آیه 64:« و (اى شیطان!) هر کس از مردم را مىتوانى با صداى خود بلغزان و نیروهاى سواره و پیادهات را بر ضدّ آنان گسیلدار و در اموال و فرزندان با آنان شریک شو و به آنان وعده بده، و شیطان جز فریب، وعدهاى به آنان نمىدهد».
[7] . بحارالانوار، ج 101، ص 136.
[8] . نک: نوروزی، محمد، آسیب شناسی رفتاری انسان از دیدگاه قرآن، ص 66 – 69، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ سوم، 1386ش؛ شکوهی، محسن، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 85، مرکز تربیت معلم؛ مهدوی، سِد سعید، نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 222 – 230، مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1386ش.
[9] . نک: نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 225 – 228.
[10] . تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم، ص 63، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 ش.
[11] . اعراف، 138 – 139.
[12] . نک: نگاهی به قصّه و نکات تربیتی آن در قرآن، ص 229 – 230.
[13] . طه، 97.
[14] . به سؤال 273 (سایت: 112) مراجعه شود.
[15] . در این باره پاسخ های 2796 (سایت: 3372) را مطالعه کنید.