اصطلاحات و مدخل ها (گروه اصطلاح:ادبیات)
-
اجوف
2262 ادبیات
از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمهای که حرف میانی از حروف اصلی و یا «عین الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «اجوف» نامیده میشود و اگر مانند «قول» حرف علّه میانی آن، واو باشد، «اجوف واوی» و اگر مانند «میل»
-
اجوف واوی
1610 ادبیات
رجوع کنید: «اجوف».
-
اجوف یائی
1951 ادبیات
رجوع کنید: «اجوف».
-
ادغام ، ادغام با غنه و بی غنه
1457 ادبیات
ادغام در علم تجوید؛ به معنای مخلوط کردن دو حرف در یکدیگر است به گونهای که عملاً تبدیل به یک حرف مشدّد شوند.
در همین راستا بخشی از بحث ادغام، مربوط به حرف نون یا تنوین آخر کلمه است که اگر ا
-
افعال قلوب
2075 ادبیات
از نواسخ مبتدا و خبر -که سبب تغییر معنایی و اعرابی آنها میشوند-، افعال قلوباند. دلیل نامگذاری این افعال به «افعال قلوب» آن است که معنایشان وابسته به قلب (تغییر) است؛ یعنی این اف
-
افعال مقاربه
1853 ادبیات
در ادبیات عرب به افعال «کَادَ- کَربَ- أَوشَکَ- عَسَى- حَرَى- اخْلَوْلَقَ- أنْشَأَ- طَفِقَ- عَلِقَ- أَخَذَ- هَبَّ- بَدَأ- ابْتَدَأ- جَعَل- قَامَ– انْبَرَى» افعال مقاربه که به معنای
-
افعال ناقصه
2919 ادبیات
«فعل ناقص» به فعلی گفته میشود که به تنهایی دلالتش تامّ نبوده و نیازمند جزء دیگری است که دلالت آنرا تمام نموده و به آن معنا ببخشد. به عبارت دیگر، «فعل ناقص» را میتوان فعلی دانست
-
جناس
2029 ادبیات
واژه «جناس» از ریشه «جنس» در اصطلاح علم بلاغت، به شباهت ظاهری دو کلمه، اطلاق میشود. در کنار هم آمدن دو لفظ مشابه چه در شعر و چه در نثر بر زیبایی و شیوایی سخن میافزاید و از این رو «جناس»، جزو آرای
-
حروف مشبهة بالفعل
2800 ادبیات
حروف مشبهة بالفعل که از مجموعه «نواسخ» است، شامل پنج حرف بوده که بر سر مبتدا و خبر وارد شده و اولی را منصوب و دومی را مرفوع میکنند. این حروف عبارتاند از: «إنَّ»، «أنَّ»، «لیت»، «لکنَّ»و «لعلَّ»
-
حصر ، حصر حکمی و موضوعی ، حصر عقلی و استقرایی ، حصر حقیقی و اضافی
2414 اصطلاحات فقهی - اصولی
اصطلاح «حصر»، بیشتر در علوم ادبی کاربرد دارد، و عبارت است از: اختصاص دادن چیزی به چیز دیگر به طریق مخصوص. به عبارت دیگر، اثبات حکمی برای موردی معین و نفی آن حکم از موارد دیگر است.
به عنوان
-
ذمّ شبیه به مدح
1487 ادبیات
یکی از زیرشاخههای «دانش بدیع» و یکی از آرایههای ادبی کلام و زیبا سازی سخن، نکوهش شدید با سخنی است که به ظاهر شبیه ستایش میباشد. به این نوع از نکوهش، «ذمّ شبیه به مدح» میگویند. در این روش، فرد ب
-
لفیف
2418 ادبیات
اگر کلمهای در دو حرف از حروف اصلی خود دارای «حرف علّه» باشد به آن «لفیف» گفته میشود و در صورتی که مانند فعل «لَوَی» این دو حرف عله اصلی به هم متصل باشند، «لفیف مقرون» نام خواهد داشت و اگر مانند ف
-
لفیف مفروق
1176 ادبیات
رجوع کنید: «لفیف».
-
لفیف مقرون
1211 ادبیات
رجوع کنید: «لفیف».
-
مثال
1455 ادبیات
از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمهای که حرف اول از حروف اصلی و یا «فاء الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «مثال» نامیده میشود و اگر مانند «وعد» حرف علّه ابتدایی، واو باشد، «مثال واوی» و اگر مانند «یقظ» یا
-
مثال واوی
1154 ادبیات
رجوع کنید: «مثال».
-
مثال یائی
1136 ادبیات
رجوع کنید: «مثال».
-
مدح شبیه به ذمّ
1571 ادبیات
یکی از زیرشاخههای «دانش بدیع» و یکی آرایههای ادبی کلام و زیبا سازی سخن، بهتر ستایشکردن یک فرد با استفاده از سخنی است که به ظاهر شبیه نکوهش میباشد که به این نوع از ستایش، «مدح شبیه به ذمّ» میگو
-
معتلّ
1328 ادبیات
هر کلمهای که در حروف اصلی خود یک یا چند «حرف علّه» داشته باشد، «معتلّ» نامیده میشود که خود دارای چند زیر مجموعه میباشد: مثال(واوی و یائی). اجوف(واوی و یائی). ناقص(واوی و یائی). لفیف(مقرون و مفرو
-
منصوب به نزع خافض
1613 ادبیات
در ادبیات عرب، قانونی وجود دارد که بر اساس آن، اگر کلمهای از لحاظ معنایی میباید مجرور حرف جرّی قرار بگیرد، اما در ظاهر کلمه از آن حرف جرّ اثری نباشد، کلمه یاد شده دارای اعراب نصب شده و عنوان «منص
-
ناقص
1458 ادبیات
از دیدگاه ادبیات عرب، هر کلمهای که حرف پایانی از حروف اصلی یا «لام الفعل» آن از «حروف علّه» باشد، «ناقص» نامیده میشود و اگر مانند «عفو» حرف علّه پایانی آن، واو باشد، «ناقص واوی» و اگر مانند «خشي»
-
ناقص واوی
1427 ادبیات
رجوع کنید: «ناقص».
-
ناقص یائی
1267 ادبیات
رجوع کنید: «ناقص».